🍃دلنوشته ارسالی از طرف همراهان عزیز
سلام داداشی عزیزم
همه ی اینا رو دارم از ته دلم میگم
هم سن من بودی
و من میدونم تو این سن یه جوون چقدر میتونه بی خیال و خوش باشه
اما تو قهرمان بودی
من برادر ندارم، اما تو رو جای داداشم دیدم
داداشی که مراقب ماها بود حتی به قیمت جونش
خودمو سرزنش میکنم که چقدر بی اهمیت بودم نسبت به ارزش کارت...
من کاری که کردی رو محدود به دین نمیکنم و به اخلاق میرسونم... تو جامعه ای که کسی به کسی رحم نمیکنه تو از خودت گذشتی
شاید برگشتن اینجا میگن به تو چه، چرا خودتو داخل کردی! اما اگه این کارو تو آمریکا میکردی و دوتا دخترو نجات میدادی بتمن بودی، قهرمان بودی، و ازت خیلی بیشتر از اینا تقدیر میشد
من نمیتونم از طرف بقیه قولی بدم، اما از طرف خودم میگم چشم داداشی حواسم به خودم هست
👉 @mtnsr2
🍃به حضرت زهرا سلام الله علیها خیلی ارادت داشت...
*ادامه خاطرات شهید علی خلیلی از زبان استادش حجت الاسلام حشمدار..2
به حضرت زهرا سلام الله علیها خیلی ارادت داشت ناخود آگاه علی *یا زهرا "سلام الله علیها"* بود..
دوستش تعریف میکرد بعد از ضربت خوردن دو مرتبه یا زهرا "سلام الله علیها" گفت " و افتاد.
وقتی اسم سیدالشهدا "علیه السلام" می اومد گریه می کرد ولی در روضه حضرت زهرا "سلام الله علیها" ضجه می زد.
روحیه علی همینطور بار اومده بود و همان طور هم به شهادت رسید...
*هجده و خورده ای ماه از سنش گذشته بود که ضربه خورد و👈 76 روز در بستر بود و این همان چیزی است که درمورد حضرت زهرا "س" در روایات ما میبینیم.
زمانی هم که علی را روی تخت غسالخانه گذاشتند *تمام دنده های پهلوها زده بود بیرون..پوست و استخوان به هم چسبیده بود..
و بعد هم
* در شب اول فاطمیه پرکشید..
👉 @mtnsr2
⭕️درگیری علی خلیلی واحسان شاهقاسمی
🍃زمان۲۲:۳۰
🍃تاریخ۲۵ تیر ۱۳۹۰
🍃موقعیت تهرانپارس، چهارراه سیدالشهدا
🍃 نوع درگیری خیابانی
🍃علت امر به معروف و نهی از منکر
تعرض به دو زن
🍃نتیجه درگذشت علی خلیلی و تصویب قانون حمایت از
آمران به معروف و ناهیان از منکر
🍃محکومان احسان شاه قاسمی
حکم اعدام شاهقاسمی (با رضایت خانواده خلیلی منتفی شد)، سه سال زندان و ۳۵ میلیون تومان دیه
🍃جوایزطلبهٔ ناهی از منکر، شهید امر به معروف، شهید غیرت....
👉 @mtnsr2
🌷به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
🌷به صد دفتر نشاید گفت حسب الحال مشتاقی
واین پایان این مرد بزرگ نیست پایان آنچه ما میدانیم است
🍃انشاءالله که ادامه دهنده راه این شهید باشیم
👉 @mtnsr2
motiei-09.mp3
1.77M
⭕️ #نوای_شهدایی
🌷ای شهادت دلم به دست تو اسیره
🌷راهی ام من شکسته دل به زیر باران
🌷به راه نا تمام یاران در امتداد آن سواران
🌷من که هستم؟ شراره های غم به جانم
👉 @mtnsr2
🌷ای شهادت دلم به دست تو اسیره
🌷راهی ام من شکسته دل به زیر باران
🌷به راه نا تمام یاران در امتداد آن سواران
🌷من که هستم؟ شراره های غم به جانم
🌷به سوی آسمان روانم، غبار راه کاروانم
🌷دل گرفته ای حسین جان، رنگ خون شهدا را
🌷به شهیدان هویزه برسان سلام ما را
(آبروی ما ولایت آرزوی ما شهادت)
🌷آمدم من که بر مزار تان ببارم
🌷که ناله ها ز دل بر آرم اگر چه آبرو ندارم
🌷زیر دینم، که جان خود فدا نکردم
🌷به عهدتان وفا نکردم هوای کربلا نکردم
🌷خاک خونین شلمچه، کربلای شهدا شد
🌷دل و جون عاشقا فدای راه نینوا شد
(آبروی ما ولایت آرزوی ما شهادت)
🌷ای شهادت دلم به دست تو اسیره
🌷بی کربلا داره می میره منو ببر که خیلی دیره
🌷راهی ام کن که چشم خیس من به راهه
🌷اگر چه روی من سیاهه کی گفته آرزو گناهه
🌷آخرش با دست مجروح دستمو می گیره رهبر
🌷می بینم کنار او امامو لحظه آخر
(آبروی ما ولایت آرزوی ما شهادت)
🌷رهبر من، طلایه دار لاله هایی
🌷امید قلب عاشقایی، خمینی زمان مایی
🌷آرزومه همیشه یاور تو باشم
🌷میون لشگر تو باشم، علی اکبر تو باشم
🌷چشم آسمونی تو اهل روضه حسینه
🌷روی دست زخمی تو پرچم پیر خمینه
(آبروی ما ولایت آرزوی ما شهادت
👉 @mtnsr2
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
⭕️ #سلام_علی_ابراهیم۲
🔶 قسمت پایانی چهل وهفتم
🔶 #آب
شب چهارم محاصره هم داشت کم کم از بچه ها خدا حافظی می کرد. از یک طرف غربت پیکر های دوستان ، لحظه ای آرامشان نمی گذاشت واز سویی دیگر عطش وتشنگی ، رمقی برایشان باقی نگذاشته بود . بیابان فکه وکانال دوم آن با تمام دقت ، جزئیات حادثه ای را که در آن شبها اتفاق می افتاد در خود ثبت وظبط می کرد. من هم در کنار آنها در گوشه کانال ، در جمع مجروحین نشسته بودم. گاهی خوابم می برد وگاهی بیدار می شدم . در آن اوضاع دلخوشی ما به #ابراهیم بود. او بزرگترما به حساب می آمد. یکی از بچه ها به زحمت خودش را به #ابراهیم رساند . وبا صدایی نسبتا بلند با او حرف زد.
یکباره خواب از چشمانم پرید وبه آنها خیره شدم. او به #ابراهیم گفت:به خدا تا حالا هیچ کس نتوانست توانمان را ببرد ، نه دشمن ونه آتش بی امانش اما حالا تشنگی امانمان را بریده . یه کم آب به ما برسد ،دمار از روزگار دشمن در می آوریم.
نمیدانم چرا یک لحظه یاد کربلا افتادم😭
یاد علی اکبر علیه السلام وقتی که از میدان به سراغ پدرش آمد و گفت :الاتش قد قتلنی...😭
یاد شرمندگی امام حسین علیه السلام....😭
من می دانستم که #ابراهیم از همه تشنه تر است . همین امروز وقتی قمقمه ها را تقسیم کرد برای خودش چیزی نماند!
#ابراهیم سرش را پایین انداخت وبا شرمندگی فکر کرد . اوتصمیم گرفت هر طور شده خودش از کانال بیرون برود وبرای عطش بچه ها کاری بکند. در همان نیمه شب و #ابراهیم از کانال بیرون رفت. در حالی که از شرمندگی با هیچکس حرف نزد.
حوالی صبح بود هوا در حال روشن شدن بود ناراحت بودم که نکند #ابراهیم....
همه ناراحت بودند. او تمام دلخوشی ما به حساب می آمد. یکباره دیدم یک نفر از بالای کانال خودش را به پایین انداخت. همه خوشحال شدند #ابراهیم با چند قمقمه پر از آب برگشت. تمام رزمندگان ومجروحین خوشحال شدند. به #ابراهیم گفتم :دیر کردی ترسیدیم؟
#ابراهیم گفت برای پیدا کردن آب تا نزدیک تپه های دو قلو رفتم . نیرو های خودی رو هم در حال جنگ با بعثی ها دیدم.
با تعجب گفتم تا اونجا رفتی؟😳 خُب.....
#ابراهیم بلند شد ورفت به نیرو ها سر بزند .
در تپه دو قلو هر شب در گیری بود. تپه چند بار بین بچه ها و بعثی ها دست به دست شد . شب هنگام با حمله نیروهای ایرانی ،به دست رزمندگان اسلام می افتاد ودر روزها ، بعثی ها با پاتک گسترده آن را پس می گرفتند.
#ابراهیم تا نزدیک نیروهای خودی رفته بود . او می توانست دیگر به کانال نیاید ، اما آمده بود . با چند قمقمه آب.
کسی چه می دانست؟! شاید او هم به رسم ادبِ آقا و مولایش حضرت عباس علیه السلام ، با یاد لبهای خشکیده از عطش بچه ها ، لب به آب نزده بود. بچه ها همواره به روح بلند او غبطه می خوردند و او را می ستودند.
👉 @mtnsr2
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🍃امام علی علیه السلام
☘اگر آنچه مردگان شما دیده اند ، ببینید هر آینه بی تاب و هراسان می شوید
نهج البلاغه خطبه۲۰
👉 @mtnsr2