eitaa logo
[مُحـآمـ]
3.5هزار دنبال‌کننده
956 عکس
181 ویدیو
1 فایل
#به_عشق_قاسم_بن_الحسن رشد کن؛ شاخه به شاخه ! تا آنجا که خودت سایهِ ساز خودت باشی🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام خواهر.. نوبت جهاد به شما هم رسید... یادتونه چقدر غبطه میخوردید که چرا نمی‌توانیم لباس رزم بپوشیم تو میدان جنگ با دشمنان مبارزه کنیم؟ حالاتمام جبهه کفر و شیاطین با همه ابزارش به جنگ شما آمده خانم محجبه اکنون در وسط میدان نبرد هستید و فرمانده و سرباز این میدان هم فقط شما هستید .همینطور که دارید راه میروید مبارزه و جهاد میکنید بدون اینکه چیزی بگویید...
_
[مُحـآمـ]
_
یک قدم پیش، یک قدم به عقب حالِ من وقتِ دیدنت این است؛ حال سربازِ بی‌نوایی که رو به هر سمت و سو کُند، "مین" است!
گناهڪـارۍڪہ‌بعد‌از‌گنـاه بہ‌ترس‌و‌اضطراب‌میوفتہ بہ‌نجـات‌نزدیڪتره تا ڪسۍڪہ‌اهل‌عبـادتہ،‌‌ امـا‌از‌گناه‌نمۍترسہ ! ‌بہ‌هم‌ریختگۍ‌بعد‌از‌گنـاه، ‌نشونہ‌یہ‌وجدان‌بیداره
؟ اگـه‌میبینی‌رفیقت‌داره‌‌به‌راه‌ڪج‌میره ‌بایدراهنـماش‌بشی؛به‌عنـوان‌رفیقش‌ مسئولی وگرنه‌روزمحشـرپات‌گـیره اگه‌‌سڪوت‌ڪنی‌وکمکش‌نڪنی.. همیـن‌آدم‌ڪه‌داره‌خطامیـره روزحسـابرسی‌میادجلوتـومیگیره میگه:‌توڪه‌میدونستی‌‌من‌دارم‌اشتباه‌میڪنم چــرا‌بهـم‌گوشزد‌نڪردی؟! چرادستمـونگرفتی‌؟؟
[مُحـآمـ]
#حرف_حق . توی این چند مدت که اوضاع کشور یه کوچولو ناامن شده الخصوص بحث توهین و بی حرمتی به طلبه ها
۲ امروز رفته بودم بانک،چند تا کاره بانکی داشتم تو مسیر که داشتم میرفتم احساس کردم دونفر زوم کردن روم،و میخوان عمامه ام را بپرونند، به خودم گفتم که جلوشون را میگیرم یکم سرعتم را زیاد تر کردم و رفتم داخل کوچه خلوتر ،اون دونفر نزدیک نزدیک تر شدن ایستادم و حواسم بشون بود،منتظر بودم که بیان جلو.... و یکیشون اومد(قبلش بگم که از نظر جسته و قد از من کوتاه تر و ضعیف تر بودند)،تا دستش رفت بالا سریع برگشتمو با شوکری داشتم زدم تو پهلوش نفر دومی فرار کرد اصلا ندیدمش، همینطور که داشتم نفر اولی را دستاش را با بست می بستم،نگاهش کردم دیدم رفیق دوران بچگیم هست که بعد چند سال دارم میبنمش .خیلی جا خوردم و مطمعن هم نبودم که خودش هست (اینم بگم با توجه به منطقه ای که ما هستیم و امنیتی درستی نداره برای محافظت و ترسوند کسی که بخواد کاری کنه مسلح هستیم همراه با مجوزش از طرف...) دیگه مردم اومدن،جمع شدن زنگ زدن کلانتری و.... تو کلانتری بهش گفتم فلانی را میشناسی گفت اره تو فلان مسجد باهم بودید تا کلاس پنجم گفت اره،یه سری کد بهش دادم که مطمعن تر بشم و یقین پیدا کردم که خودشه... ما تا دوران راهنمایی تو یه مدرسه و مسجد بودیم و بعد ما بخاطر کار پدر جابجا شدیم خودمو بهش معرفی کردم،رنگش مثل گچ سفید شد و باورش نمیشد خلاصه بگم علت کارش را پرسیدم گفت ما تو دانشگاه فلان جا یه سری دانشجو هستند به ما گفتند که اینکار را انجام بدید nمقدار پول میدیم،و قبلا انجام داده بودیم و این سری نوبت شما بود که نشد و.... بگذریم... اینو گفتم که به این برسم... اگر در دانشگاه های ما هم نظارتی بیشتری بود از نظر این موردی که گفتم،جلوی نفوذ را بگیرند، نمی تونند بگیرند حداقل برخورد کنند برخورد نمی کنند ،حداقل تذکر بدن که یه عده اینطور فریب نخوردند دوما تو دانشگاه ها داره چی میگذره!؟ حجابی که نیست... مسائل سیاسی هم که باخیتم تو دانشگاه ها درسم که .... دقیقاً چیکار میکنید چه کسی باید پاسخگو باشد... ✍مُــحآم
سر که زد چوبه ی محمل، دل مـا خورد تَـرَک غربتـش ریخت به زخـم دلِ عُشـــاق نَـمَـک و چنان سوخت که بر سَردرِ آن، این شده حک سر زینب به سلامت، سَرِ نوکر (به درک) به فَـلَک
پذیرش‌دین‌تاوان‌دارد وقتے‌ از خبر سوختن زنے در تاریخ میسوزی، وقتے ذوب میشوی دررعلے ، باید منتظر باشے تا مثل آنہا غربتت بہ چشم بیاید. دیوانگے مجنون، سہم عشق بہ لیلے بود . محرومیت هم سہم عشــق بہ علے است. دم زدن از علے ، جگرے چون جگر حمزه مےخواهد. دلے بہ پهناے آسمان ، صبرے بہ اندازه صبر علے در احد وقتے چشمش بہ شهدا افتاد . در مقابل سوختن گلش وقتے دوره اش ڪرده بودند. در آن شب تاریڪ وقتے با دستان خیبرگشا تکهٔ دیگرے از خودش را در دل خاڪ پنهان ڪرد. شیعہ بودن تاوان دارد. شیعہ تافتۂ جدا بافتہ است. تقدیرش با همہ فرق میڪند. مثل ده سالگےِ علے ، عقایدش را بہ سخره میگیرند . بوے خطر ڪہ مشموم میشود ، تنهایش مےگذارند و تنهایش مےگذارند، و تنهایش مےگذارند...
_
اےتمام‌ِوصیتِ‌حاج‌قاسم دوستت‌دارم(: