🌸اهمیت خواندن سوره قدر در عصر جمعه✅✅✅✅
امام کاظم (عليهالسلام)فرمودند :
❤️ خداوند هر روز جمعه هزار نفخه رحمت به بعضی از بندگانش ،ارزانی می دارد،👌👌👌👌
👈هر کسدر عصر جمعه صدبار سوره قدر را بخواند از این هزار رحمت بهرمند می شود.😍😍😍😍😍😍
📚امالی صدوق
یوم الله پرشکوه ۲۲بهمن ودهه فجربرملت شریف ایران اسلامی مبارک گرامی تبریک تهنیت وشادباش باد🍀ان شاالله پیروراه امام خمینی رحمت الله علیه باشیم آمین 🤲🇬🇶
استاد ما فرمود:
اگر شب ها خوابت نبرد، بدان که خداوند صدایت میزند و میخواهد به عبادت بنشینی، لذت بندگی کردن در زیر سایه او را از دست ندهید
برخیزید و لااقل به ملایکه ای که اطراف هستند سلام کنید
❤️عزیزان نماز شب فراموش نشود.
التماس دعا🌱
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔵حماسه ای دشمن شکن 🇮🇷😎✌🏻
🔸جشن چهل و سه سالگی انقلاب😍🎈
#این_همه_لشکر_آمده_به_عشق_رهبر_آمده 😍❤️
#ایران_سربلند 🇮🇷🇮🇷🇮🇷✌🏻
#ایستاده_ایم ✌🏻🇮🇷🇮🇷✌🏻
#چشم_بدخواهان_ایران_کورباد 👊🏻
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم:
يا مَعشَرَ شَبابِ قُرَيشٍ اِحفَظوا فُروجَـكُم ، اَلا مَن حَفِظَ فَرجَهُ فَلَهُ الجَنَّةُ؛
اى جوانان قريش! پاكدامنى پيشه كنيد. بدانيد هر كس خود را در برابر شهوت حفظ كند، بهشت از آنِ اوست .
(المعجم الأوسط، ج 7، ص 61)
❌غلبه بر شهوت و توفیق شهادت❌
حضرت علی(علیه السلام): پاداش مجاهد شهید در راه خدا بیشتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد، ولی آلوده نمی شود. همانا عفیف پاکدامن فرشته ای از فرشته هاست.
شهید احمدعلی نیّری کیست؟
شهید احمدعلی نیّری در سال ۱۳۴۵ و در روستای «آینهورزان» دماوند به دنیا آمد. خانوادهاش در کودکی او به تهران مهاجرت کرده و در محله مولوی ساکن شدند. از همان زمان کودکی پای او به مسجد امینالدوله که آیتالله حقشناس امام جماعتش بود، باز شد.
او یکی ازشاگردان خاص آیتالله حق شناس بود و در اسفند ۱۳۶۴ در حالی که تنها ۱۹ سال داشت به شهادت رسید. احمدعلی یک عارف واصل بود به طوری که آیتالله حقشناس پس از دفنش در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلامالله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است. بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت: تا زندهام به کسی حرفی نزنید…
احمد از عفاف چشم به این مقام رسید…
دکتر محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف میکند که:
«یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم، اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من… لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند، اما دوباره سوالم را پرسیدم، بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت: بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت: یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید، همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد و گفت: اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لابهلای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم: «خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این گناه میگذرم.»
بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند و من هم مشغول آتش درست کردن بودم. خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همینطور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم!»
احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن»
منبع: کتاب عارفانه« شرح حال شهید احمد علی نیری»
جهت خشنودی امام زمان«عج» این متن را در گروهها و کانالهای مختلف قرار دهید. اجرکم عندالله
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#مکتب_سردار_کریمان
📜تحلیل شهید حاج قاسم سلیمانی درباره کار بزرگ امام خمینی با پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران