«بسم الله الرحمن الرحیم»
اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ مَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَوُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُومِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآوُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ
"برگرد"
در امتداد هیاهوی این شهر دلزده
خیال تو نوازشکده ی چشمان این منتظر است
و خیابان در پشت چراغ های قرمزش
صدای قدمهای تو را با خود مرور میکند،
تا شاید لحن عاشقی از خاطر مکدرش نرود . . .
+ تو فیلم ِ هامون یه سکانسی هست
خسرو شکیبایی میگه :
یعنی همه چی دروغ بود . . !
همه ِ اون زمزمه ها ؛
زندگیا ؟ عشق ها ؟
این سکانس چقدر حرف ِ دل
بعضی از ما آدماس !٬(=
ببین من بدترین آدم روي زمین هم که بشم بازم متوجه نمیشم کدوم قسمتش میتونه به تو ربطي داشته باشه!
در فرهنگ کُردی وقتی پسر و دختری
عاشق همدیگر می شوند بهترین و بزرگترین
سیب را انتخاب میکنند و به اصطلاح کردی
آن را میخکریز یا میخککوب می کنند
و به همدیگر هدیه میدهند
و این نماد عشق در فرهنگ کردی است.
بعد از فرو رفتن میخکها در سیب آب سیب
از طریق میخکها خارج شده و سیب تبدیل
به یک گوی چوبین میشود. این پروسه یک ماه طول میکشد اما بعد از خشک شدن، این سیب
بیش از ۱۰۰ سال به همان شکل اول باقی میماند.
جالب است که حتی اگر بعد از ۵۰ سال
هم کمی آب به سیب بپاشانید، بوی خوب میخک،
فضا را پر میکند و یادآور عشق اول است.🥺🍎♥️
خسرو شکیبایی یه دیالوگی داره که میگه:
«نمیدونم کی بود چی بود یهویی دُوید توو
زندگیم با اون چشاش آخ چشاش؛ چشاش
بدبختم کرد آتیشم زد..»
ببین فقط چشمای کسی که دوسش داری باهات چیکار میکنه..
سرگردانم
میان آدمهایی که
هیچ کدامشان تو نیستی...
معشوقهبودن را بلد نیستم بلد نیستم بگویم عزیزم با همه میخندم همه را میخندانم به تو که میرسم دست و پایم را گم میکنم زبانم میمیرد تمام وجودم میمیرد فقط قلبم میتپد آن هم ک سخن گفتن بلد نیست
یه جور دلتنگی هست که به زبون نمیاد،
دیگه تک تک سلولات دلتنگشن،
مثل تو سریالِ شهرزاد
یه دیالوگی بود که میگفت:
دلم براش تنگ نشده، تشنهی دیدنشم…
همینقدر عمیق:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوباره دل هوای با تو بودن کرده🖤🥀
بعضیا باید بدونن دوستشون داری تا بمونن...
بعضیا باید ندونن دوستشون داری تا بمونن ... !
از آدمها نپرسید
"چرا"ناراحتن.....!
برای اشکها و بغضهایشان...
"دلیل"نخواهید..!
بغض های ناخواسته.....
گریه های بی اراده...
دلیل نمیخواهد...!!!
بهانه نمیشناسد...!
یک دل" پر "میخواهد...
و یک" حس" عجیب"...
که نه "او"میتواند توضیح دهد..
و نه "تو"میتوانی درک کنی..
پس "بدون"سوال کنارش باش...!!!
"همین"!!
ازم پرسید اگه میتونسی الان هرجایی از جهان که میخواستی باشی کجا میرفتی؟
گفتم كجایی؟
هر تصمیمی که تو گذشته گرفتی ، بهترین تصمیمی بوده که اون موقع میتونستی بگیری ، پس خودتو سرزنش نکن .
از عشق زیباتر بودن کنار کسی است
که تو را نقطه به نقطه بلد است
بلد است
زخمهایت را ببوسد
روحت را نوازش کند
آتش درونت را آرام کند
و در اوج غم
بلد باشد آرامش را هدیه دهد
عشق بلدی میخواهد..
من قویتر از آنی به نظر میرسیدم
که نگرانم شوند، و مغرور تر از آنی که
مراقبم باشند و هیچکس نفهمید که چقدر
دلم میخواست گاهی خودم را پشت اقتدار کسی پنهان کنم و ضعیفترینِ کسی باشم و پناهنده ی ناگزیرِ آغوشی ... که کسی نگرانم باشد و دلی برای بیقراریام، بلرزد.آدمی گاهی چه محتاج میشود به
واژهای، حرفی، نگاهی به صدای لرزانی که از انحنای حنجره و از هیاهوی قلب عاشقی، با اضطراب، بیرون بریزد و بگوید؛ نگرانت بودم جانِ دلم ، خوبی؟!
آدمی چه بی اندازه محتاج میشود گاهی ...
#نرگس_صرافیان_طوفان