فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖🍃🕊
اهنگ و ملودے زیبا از ترانہ زیباے فردا تو مے آیے استاد هوشمند عقیلے
تقدیم بہ نگاہ زیباے شما
I love yoυr вeιng line вy line.
خط به خطِ بودنت را دوست دارم
مهربان باشیم
@my_littlecottage🇮🇷⛱🏠
💖🍃🕊
صحنہ مبارزہ رستم با ديو
تو مر دیو را مردم بد شناس
ڪسے ڪو ندارد ز یزدان سپاس
هرانڪو گذشت از رہ مردمے
ز دیوان شمر مشمر از آدمے
فردوسے
@my_littlecottage🇮🇷⛱🏠
💖🍃🕊
روایتے هست ڪہ میگوید:
خواجہ شمسالدین محمد؛ شاگرد نانوایے بود. عاشق دختر یڪے از اربابان شهر شد. ڪہ دخترے بود زیبارو بنام شاخ نبات.
در ڪنار نانوایے مڪتب خانہ اے قرار داشت ڪہ در آنجا قرآن آموزش دادہ میشد و شمسالدین در اوقات بیڪارے پشت در ڪلاس مینشست و بہ قرآن خواندن آنان گوش میداد. تا اینڪہ روزے از شاخ نبات پیغامے شنید ڪہ در شهر پخش شد " من از میان خواستگارانم با ڪسے ازدواج میڪنم ڪہ بتواند 100 درهم برایم بیاورد!"
100 درهم، پول زیادے بود ڪہ از عهدہ خیلے از مردم آن زمان بر نمیآمد ڪہ بتوانند این پول را فراهم ڪنند
عدہ اے از خواستگاران شاخ نبات پشیمان شدند و عدہ اے دیگر نیز سخت تلاش ڪردند تا بتوانند این پول را فراهم ڪنند و او را ڪہ دخترے زیبا بود و ثروتمند بہ همسرے گزینند
در بین خواستگاران خواجہ شمسالدین محمد نیز بہ مسجد محل رفت و با خداے خود عهد بست ڪہ اگر این 100 درهم را بتواند فراهم ڪند 40 شب بہ مسجد رود و تا صبح نیایش ڪند.
او ڪار خود را بیشتر ڪرد و شبها نیز بہ مسجد میرفت و راز و نیاز میڪرد تا اینڪہ در شب چهلم توانست 100 درهم را فراهم ڪند و شب بہ خانہ شاخ نبات رفت و اعلام ڪرد ڪہ توانستہ است 100 درهم را فراهم ڪند و مایل است با شاخ نبات ازدواج ڪند.
شاخ نبات او را پذیرفت و پذیرایے گرمے از او ڪرد و اعلام ڪرد ڪہ از این لحظہ خواجہ شمسالدین شوهر من است. شمسالدین با شاخ نبات راجع بہ نذرے ڪہ با خداے خود ڪردہ بود گفت و از او اجازہ خواست تا بہ مسجد رود و آخرین شب را نیز با راز و نیاز بپردازد تا بہ عهد خود وفا ڪردہ باشد.
اما شاخ نبات ممانعت ڪرد. خواجہ شمسالدین با ناراحتے از خانہ شاخ نبات خارج شد و بہ سمت مسجد رفت و شب چهلم را در آنجا سپرے ڪرد. سحرگاہ ڪہ از مسجد باز میگشت چند جوان مست خنجر بہ دست جلوے او را گرفتند و جامے بہ او دادند و گفتند بنوش او جواب داد من مرد خدایے هستم ڪہ تازہ از نیایش با خدا فارغ شدهام، نمیتوانم این ڪار را انجام دهم
اما آنان خنجر را بہ سوے او گرفتند و گفتند اگر ننوشے تو را خواهیم ڪشت بنوش، خواجہ شمسالدین اولین جرعہ را نوشید آنان گفتند چہ میبینے گفت: هیچ و گفتند: دگر بار بنوش، نوشید، گفتند:حال چہ میبینے؟
گفت: حس میڪنم از آیندہ باخبرم و گفتند :باز هم بنوش، نوشید، گفتند: چہ میبینے؟ گفت :حس میڪنم قرآن را از برم؛ و خواجہ آن شب بہ خانہ رفت و شروع ڪرد از حفظ قرآن خواندن و شعر گفتن و از آیندهے مردم گفتن و دیگر سراغے هم از شاخ نبات نگرفت!
تا اینڪہ آوازہ او بہ گوش شاہ رسید و شاہ او را نزد خود طلبید و او از آن پس همدم شاہ شد؛ و شاہ لقب لسانالغیب و حافظ را بہ او داد.
(لسانالغیب چون از آیندہ مردم میگفت و حافظ چون حافظ ڪل قرآن بود)
تا اینڪہ شاخ نبات آوازہ او را شنید و فهمید و نزد شاہ است و بہ دنبال او رفت اما...
حافظ او را نخواست و گفت: زنے ڪہ مرا از خداے خود دور ڪند بہ درد زندگے نمیخورد...
تا اینڪہ با وساطت شاہ با هم ازدواج ڪردند.
این همہ شهد و شڪر ڪز سخنم میریزد
اجر صبریست ڪزآن شاخ نباتم دادند
شیرین ترین حڪایات و متون ادب پارسے را در ڪلبہ ڪوچڪ من بخوانید
@my_littlecottage🇮🇷⛱🏠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖🍃🕊
شبیهسازے زندگے مردم در مصر باستان ۱۳۰۰ سال قبل میلاد مسیح با ڪمڪ هوش مصنوعے
@my_littlecottage🇮🇷⛱🏠
.💖🍃🌸
حرف هایتان را
بہ اندازہ ے دهانتان
بردارید ...
هیچ ڪس از آدمهاے دهان گشاد
خوشش نمے آید ..
مهربان باشیم
@my_littlecottage🇮🇷⛱🏠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖🍃🕊
نبودنها دور بودنها
حتے ندیدنها
هرگز بهانہ اے نمیشود
براے از یاد بردن دوست
زندگے كنید و لبخند بزنید
بہ خاطر آنهايے كہ
از نفستون آرام ميگيرند
شب زیباتون بخیر و شادی🌛🌝🌜
@my_littlecottage🇮🇷⛱❤️