من دیگه زدم سیم اخر برگشتم گفتم مرد حسابی من اومدم اینچا حرف بزنم تو بغلم کنی ارومم کنی من از این استیصال در بیام
اون چهار روز هر شب من اونجا کابوس دیدم هرچند قبلش هم میدیدم ولی انتظار نداشتم اونجا اینجوری باشه
روز وداع تو اون گرما نشستم روی فرش قرمزای صحن انقلاب تو سایه هم نه تو آفتاب
ساعت دوازده ظهر یدونه چفیه انداختم عای زدم زیر گریه قریب به یک ساعت با صدای بلند گریه کردم🚶♀
حرف زدم هق هق کردم هرچی داشتم نداشتم گفتم
بعد که برگشتیم حس میکردم همه زخمام بسته شدن دیگه چیزی نیست که تکونم بوه و حالمو بد کنه تا شهریور اوکی بود شهریورم که رفتم حالم بد بود رفتم برگشتم یجوری خوب شده بودم و کارام وای کارام راست و ریست شده بود انگار معجزه شده:)
عینا واسم ثبت شده من هرموقع به این حجم از استیصال میرسم باید برم مشهد و میرم:))))))
ولی نمیدونم چرا این سری هشت ماهه داریم برنامه میچینیم کنسل میشه🥲💔
میشه دعا کنین جفت و جور شه؟