گفتی که تو را عذاب خواهم فرمود
من در عجبم که در کجا خواهد بود!؟
آنجا که تویی عذاب آنجا نبود...
آنجا که تو نیستی کجا خواهد بود!؟
http://zil.ink/mymoon.family
قبل انتخاب همسر این چند سوال رو از خودت بپرس⁉️
http://zil.ink/mymoon.family
#انتخاب_همسر
خدای خوبم...
خودت بساز،
تو بسازی قشنگ تره💚🌱
http://zil.ink/mymoon.family
پدری به پسرش گفت مادرت خانهدار است و کاری نمیکند!
پسر هندی این نقاشی رو کشید تا زحمات بی پایان مادر را نشان دهد☺️
http://zil.ink/mymoon.family
#مادرانه
چرا گوگل پلی اعلان خطر برای روبیکا میده؟🤔
چرا روبیکا یهویی باعث شده گوشیمون در معرض خطر قرار بگیره؟🤔
یعنی اینستاگرام غیرمضر✅
ولی روبیکا مضر 🚫برای دستگاه!؟👀
یعنی در این حد میخوان ما رو در فضای سیاه اینستاگرام نگه دارن که گوگل پلی، روبیکا رو که نرم افزار داخلیه و آمار نصبش طی این چند روز بالا رفته رو میاد میگه مضره حذفش کنید.😏
ماه من رو در روبیکا دنبال کنید💚
http://zil.ink/mymoon.family
#عاقلانه
#کمی_تامل
١٠ روز دیگر عروسی ام هست...
همگی شوق و ذوق زیادی داریم!
از خودم گرفته تا پدر و مادرم و دو برادر کوچکم.
بالاخره این آرزوی هر پدر و مادریست که دخترشان را در لباس عروس ببینند.
هفته گذشته با مادر و همسرم برای پرو نهایی لباس عروس رفتیم. مادرم با دیدن لباس در تنم بوسه برگونه ام زد و گفت الهی خوشبخت بشی دختر عزیزم.
با زحمات و لطف پدر و مادرم جهیزیه را هم خریده ایم و چیده ایم و خونه هم تقریبا آماده هست.
چه ذوقی دارم که بعدها پدر و مادر و برادرهایم را دعوت کنم و غذای مورد علاقه شان را بپزم!
درباره روزعروسی و برنامه ها هم با همسرم صحبت کردیم و تقریبا همه فامیل و دوست و آشنا را دعوت کردیم!
ذوق دو برادر کوچکم برای شب عروسی خواهرشان دیدنیست!
با شیطنت میگویند: خواهرجون توروخدا نمیشه ما دو تا هم تو ماشین عروس بشینیم؟نگاهشان میکنم با چشم و ابرو میفهمانم نه!
مادرم کت و شلوار برای جفتشان خریده که شب عروسی به تن کنند.
چه قند و نباتی شده اند در کت و شلوار!
ولی کفش هایشان را هنوز نخریده اند و ذوق کامل شدن تیپشان را دارند.
_چهارشنبه ۴ آبان ماه
قرار است مادر و پدرم بروند خرید و چند قلم باقی مانده از جمله کفش بچه ها را هم بخرند.
آرشام و آرتین را هم با خود میبرند.
خداحافظی کردیم...
_بعد از نماز مغرب
باورم نمیشود چندساعت پیش که در چشمان پدر و مادر و برادرم آرشام نگاه کردم آخرین نگاه هایمان بهم بوده است
باورم نمیشود دیگر پدر و مادری ندارم که برای رفتن به خانه بخت بدرقه ام کنند
باورم نمیشود که دیگر آرشام میان ما نیست
باورم نمیشود که...
و حالا من ماندم و آرتین و عروسی که به عزا تبدیل شد...
#آرتین