eitaa logo
خانواده ماه من🌙| آموزش مدیریت روابط و توسعه فرهنگ‌ خانواده
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
532 ویدیو
13 فایل
مرکز فرهنگی ✨️ارائه جامع‌ خدمات از خواستگاری تا نوه‌داری به زودی در سایت✨️ . 🛍محصول 🤰🏻بسته قدم‌قدم‌بافرشته 🖼بازی خونه‌برچسبی . 💠وبسایت http://zil.ink/mymoon.family 💠ادمین @Tmymoon_family 💠مدیر @mymoonfamily با شما برای آگاهی و آرامش❤️
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️مطالب کانال را به راحتی پیدا کنید❤️ ✅ارسال مطالب عاشقانه یا اشعار عاشقانه بدون آدرس کانال برای همسر، مجاز و بلکه واجب است😉✅ با کلیک بر روی هر هشتگ مطلب مورد نظر رو به راحتی پیدا میکنید👌 🔅دسته بندی 🔅 🧡اصول کلیدی و تخصصی تربیت از تولد تا پایان نوجوانی ⭐️بازه اول: تولد تا ١ سالگی🤱⭐️ (مرحله اعتماد سازی) ⭐️بازه دوم: ١ سالگی تا ٣ سالگی👶🏻⭐️ (مرحله استقلال طلبی) . ⭐️بازه سوم: ٣ سالگی تا هفت سالگی👦🏻🧒🏻⭐️ (مرحله خلاقیت) ⭐️بازه چهارم: ٧ سالگی تا ١۴ سالگی🧑🏻👧🏻⭐️ (مرحله کارآمدی) ها ⭐️مرحله پنجم: ١۴ سالگی تا ٢١ سالگی👩🏻👱🏻‍♂⭐️ (نوجوانی و هویت یابی) 💜دوران قبل بارداری، بارداری،زایمان🤰 (اولین محصول جامع کتاب_تقویم برای قبل بارداری و انعقاد نطفه،۴٠ هفته بارداری،زایمان و پس از زایمان) ؟ ؟ 💚اصلاح و معرفی مزاج ها (گرم_تر) (سرد_تر) (گرم_خشک) (سرد_خشک) ❤️ مطالب هفتگی شنبه هـــــــــــــــــــا👈 یکشنبه هـــــــــــــــا👈 دوشنبه و سه شنبه👈 و چهارشنبه و پنج شنبه👈 و و 💚سایر مطالب مفید 💙خدمات http://zil.ink/mymoon.family صفحه روبیکا و اینستاگرام و ایتا @mymoon_family
پسری به مادرش کاغذی داد که رویش نوشته بود:📝 حساب این ماه: ✅هفته ای ٢ بار نون خریدم: ٨٠ تومان ✅بعد از ظهرها رفتم مدرسه دنبال آبجی: ١٠٠ تومان ✅٣ بار خونه رو جا رو زدم: ۵٠ تومان ✅١ بار این ماه رفتم میوه خریدم: ٢٠ تومان 🔅جمع کل: ٢٣٠ تومان مادر که کاغذ را دید پشتش شروع به نوشتن کرد: ✅٩ ماه تو را در شکمم حمل کردم: رایگان ✅٢ سال تو را شیر دادم: رایگان ✅شب های بیماری ات تا صبح بالای سرت مراقبت بودم: رایگان ✅به تو حرف زدن، شعر خواندن آموختم: رایگان ✅بزرگ شدی کل سال های ابتدایی روزانه به مدرسه بردمت: رایگان ✅هر روز برایت لقمه صبحانه گرفتم و ناهار و شام آماده کردم: رایگان و چه کارهایی را که همه را به عشق بزرگ شدن و قد کشیدنت رایگان انجام دادم❤️ مادر کاغذ را به پسر داد و پسر پس از خواندن، جمله ای روی آن نوشت و به مادر برگرداند. آن جمله پسر این بود: اشتباه جمع زده بودم میشه ٢۵٠ تومان! 👀😐😅 ‼️ این داستان طنز تلخه ‼️ هیچگاه به فرزندانتون بابت کارهایی که برای خانه و خانواده انجام میدن پول ندین و یا حتی قول چیزی رو ندین❌ 👈گاهی میشه اگر کار قشنگی کرد برای تشویق هدیه داد ولی حواستون باشه: 1⃣گاها ! نه همیشه که عادت بشه. 2⃣از قبل نباید بگید اگر فلان کار رو کنی، فلان چیز رو میخرم این میشوه تربیت رشوه ای! 🌙دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/354156673Cd0143f3d2b
این قسمت: ساعت دزدیده شده⌚ در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه‌ی سالن تنها نشسته بود که... 🤵داماد جلو آمد و‌ گفت:سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟ 👨‍🏫معلّم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. 🤵داماد گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟! یادتان هست سال‌ها قبل، ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه‌ی دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید و بدون اینکه کسی متوجه شود داخل جیب خود گذاشتید و تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. 👨‍🏫استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم. *●*🌺*●* گاه با تغافل از خطاهای طبیعی یکدیگر، زمینه‌ی رشد و تربیت را در خود و همسرمان و فرزندانمان ایجاد کنیم.👌 تغافل به جا، عامل مهمی در تکریم فرد خاطی(خطاکار) و محبوبیّت شماست. 👈با مچ‌گیری، زمینه‌ی دروغگویی و مخفی‌کاری را فراهم می‌کنیم و روابط در خانه سرد می‌شود. چراکه طرف مقابل حس می کند نزد شما آبرویی ندارد و علاوه بر از بین رفتن عزت نفسش، ممکن است بر انجام خطاها جسورتر شود. امّا تغافل به‌جا، محیط خانه را به پناه‌گاهی امن برای اهل خانه تبدیل می‌کند💚 🌙دنبال کنید👇 @mymoon_family
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردی صبح از خواب بیدار شد و با همسرش صبحانه خورد و لباسش را پوشید و برای رفتن به کار آماده شد. هنگامی که وارد اتاقش شد تا کلیدهایش را بردارد، گردوغباری زیاد روی میز وصفحه تلویزیون دید.به آرامی خارج شد و به همسرش گفت: .... 🌙دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/354156673Cd0143f3d2b
⭕️ ده تا خاطره از کودکیت بگو؟ مطمئنم نیازی به فکر کردن نداره. پشت سر هم میاد تو ذهنت. 👌 ⭕️ حالا فکر کن و ده تا خاطره از دوره ی نوجوونی و جوونیت رو به یاد بیار؟🤔 خاطرات این سال ها دیگه اونقدرا تو خاطرت نمونده و برای یادآوریشون باید چند دقیقه ای فکر کنی. 👌 حتی شاید اگه الان بپرسم تولد ده سالگیت چه هدیه ای از بقیه گرفتی، توی ذهنت مونده باشه، ولی اگه ده ها هدیه رو طی سال های اخیر برات خریده باشن، اونقدرا برات اهمیت نداشته که بخواد یادت بمونه.👌 میدونی میخوام چی بگم‼️ میخوام بگم کودکی، اون تیکه از عمرته که هیچ وقت فراموشش نمیکنی. نه خوبی هاشو نه تلخی هاشو. پس بذار کودکت کودکی کنه. بذار وقتی خاطره هاشو مرور میکنه لبخند تو یادش بیاد. 💛 بذار تو قشنگترین سال های عمرش، قشنگترین خاطره ها رو کنارت بسازه. 🧡 اینجوری توی خاطراتش تو همیشه بهترین مامان بابای دنیا هستی و اون برای همیشه خوشبخت ترین کودک زمین می مونه!❤️ 🌙 https://eitaa.com/joinchat/354156673Cd0143f3d2b
‼️این داستان واقعیست اما تلخ...‼️ ــــــــــــ🔅🔅🔅ــــــــــــ از دست فروشان کنار خیابان، مشغول خرید بودم که توجهم به صدای خنده های خانومی جلب شد... به فاصله ۴ قدم از من ایستاده بود و مشغول خرید از فروشنده دیگر. حدودا ٣۵ سال داشت و روسری اش را دور گردنش انداخته بود و موهایش بلوند بود، آرایشی به صورت داشت که رژ قرمزش بیشتر نگاه را جلب می کرد و بر روی دست هایش تتو کرده بود و لباس نسبتا کوتاهی به تن داشت و سر زانوهای شلوارش پاره بود و با فروشنده که مرد حدود ٢۵ ساله بود بگو بخند می کرد و از گردو ها و برگ زردآلوهایش تست می کرد تا ببیند کدام مورد پسندش است تا بخرد... همینطور که حرکات و تیپ این خانم را می دیدم، توجهم به ۴ مرد اونور تر که حدود ۴٠ تا ۵٠ سال بودن جلب شد... چشم از این خانم بر نمی داشتند و سر تا پایش را نظاره می کردند و با یکدیگر پِچ پِچ می کردند... کمی گذشت و دیدم مردی حدود ٣٠ و خرده ای ساله که در حال گذر بود، توجهش به آن خانم جلب شد و جلو رفت تا شماره آن خانم را بگیرد و مدام به او میگفت شماره ات را بهم میدهی؟ و آن زن مثلا توجه نمی کرد و مشغول خریدش بود و آن مرد گوشی به دست، مدام اصرار می کرد که شماره بگیرد و دنبال آن خانم راه افتاده بود... نمی دانم... آن خانم، شوهر یا فرزندی دارد یا نـــــــــــه!؟ آن ۴ مرد مسن همسر و فرزندی دارند یا نه!؟ آن جوان رهگذر همسر و فرزندی دارد یا نه!؟ آن جوان فروشنده همسری دارد یا نــــــــــه!؟ شاید هم در مراحل خواستگاری از دختری باشد!! ولی با دیدن این صحنه برای بار دیگرخدایم را شکر کردم بابت چادری که عفیفانه بر سر دارم❣ چادری که مرا از نگاه های هوس آلود حفظ می کند... چادری که مرا ملعبه و عروسـک نامحرمان نمی کند... چادری که وقتی بر سرم هست این پیام را می رساند که من عروسک نیستم که بایستید و سر تا پای من را نظاره کنید و هرزه نیستم که جلو بیایید و شماره از من بگیرید! آری مــن زن هستم زیبــــــــــــــا هستم خوش پوش هستم ولی زیبایی و خوش پوشی ام را در کوچه و خیابان حراج نمیکنم و با افتخار چادرم را که تاج بندگی ام هست بر سر میکنم و با غرور در خیابان قدم بر می دارم... چرا که غیر از زیبایی ظاهری ام، قطعا ارزش های والایی در شخصیت و استعداد و هنرم دارم تا خودم را عروسک کوچه و خیابان نکنم... ــــــــــــ🔅🔅🔅ــــــــــــ 🌙دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/354156673Cd0143f3d2b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردی صبح از خواب بیدار شد و با همسرش صبحانه خورد و لباسش را پوشید و برای رفتن به کار آماده شد. هنگامی که وارد اتاقش شد تا کلیدهایش را بردارد، گردوغباری زیاد روی میز وصفحه تلویزیون دید.به آرامی خارج شد و به همسرش گفت: .... 🌙دنبال کنید👇 https://eitaa.com/joinchat/354156673Cd0143f3d2b
🔅مادر قهرمان🔅 زمانی که ادیسون به مدرسه می‌رفت، معلم نامه‌ای به ادیسون داد که به مادرش بدهد و گفت این نامه را فقط مادرت بخواند. ادیسون نامه را به مادرش داد و گفت این نامه را معلم به من داده. مادر ادیسون نامه را خواند. در نامه نوشته شده بود: «با کمال تأسف باید بگویم فرزندتان کودن است و هیچگونه استعدادی برای ادامه‌ تحصیل و درس خواندن ندارد. مدرسه‌ ما نیز جای افراد ابله و کودن‌ نیست و از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم.» ولی مادر ادیسون کار عجیبی کرد و نامه را جور دیگری برای فرزندش خواند. او نامه را این گونه خواند: «فرزند شما نابغه و باهوش است و مدرسه‌ ما توان آموزش به فرزندتان را به خاطر داشتن هوش بالا ندارد. شما باید شخصاً خودتان به او آموزش دهید» این طور شد که نانسی متیوز الیوت، مادر ادیسون شروع به درس دادن به فرزندش در منزل کرد. ادیسون در سن ۱۳ سالگی اولین اختراع خود را ثبت کرد. مدتی پس از فوت مادرش، ادیسون صندوقچه‌ مادرش را باز کرد و ‌خواست آن نامه را برای همه بخواند تا به همه ثابت کند از کودکی نابغه بوده و معلمش اولین کسی بوده که این مسئله را فهمیده، ولی با دیدن اصل نامه شروع به گریه کرد و تازه فهمید که نامه معلمش چیز دیگری بوده است!!! ادیسون فهمید که چطور مادرش از یک ادیسون کودن، یک ادیسون نابغه ساخت! او بعدها در خاطراتش نوشت: 🔅توماس ادیسون، فرد کودنی که توسط یک مادر قهرمان، به نابغه‌ قرن تبدیل شد!🔅 🌙 @mymoon_family
ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﺯ او ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ؟ گفت: ﺁﯾﺎ ﺗﻮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺍﻟﯿﺰﺍﺑﯿﺖ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﻫﯽ؟ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ : ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ! ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩند ﮐﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ. هر کسی که نمی تواند به ملکه نزدیک شود. پس چنین پاسخش داد: همه ﺯﻥ ﻫﺎﯼ مسلمان یک ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ. اسلام برای بانوان مسلمان شأن و منزلتی عظیم قائل است🌱 [او امام موسی صدر از عالمان و اندیشمندان شیعی بود که در سال ١٣۵٧ به دعوت قذافی به لیبی رفت و سپس ربوده شد و دیگر کسی ایشان را ندید. بسیاری از گزارش‌ها حاکی از شهادت ایشان در همان زمان توسط قذافی است.🥀] @mymoon_family
از اشتباه میمون های آفریقا درس بگیریم!🧐🐒 این قسمت: باورهای گردویی زندگی🌰 ﺑﻮﻣﯿﺎﻥ آﻓﺮﯾﻘﺎ ﺭﻭﯼ ﺗﻨﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎﯾﯽ درست کردند ﻭ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎ ﮔﺮﺩﻭ گذاشتند! ﻣﯿﻤﻮﻥﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﻮﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮔﺮﺩﻭ، ﺩﺳﺖ ﺭﺍ ﺩﺍﺧﻞ ﺍﯾﻦ ﺣﻔﺮﻩﻫﺎ ﻣﯽڪﻨﻨﺪ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﮔﺮﺩﻭ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﺸﺖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ، ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻧﺪ، ﺟﯿﻎ ﻣﯽﺯنند ﻭ ﺑﺎﻻ ﻭ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽﭘﺮند، ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻓڪﺮشان ﻧﻤﯽﺭﺳﺪ ڪﻪ ﺑﺮﺍﯼ آزاد شدن، باید ﺩﺳﺘشان ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ڪنند ﻭ ﻧﻬﺎﯾﺘﺎً ﺷڪﺎﺭ ﺷڪﺎﺭﭼﯿﺎﻥ ﻣﯽﺷﻮند! ــــــــــــــــ🐒🏹ـــــــــــــــ 🔹بسیاری از ﺍﻓڪﺎﺭ و باورهای غلطی ڪه از کودکی قبولش ڪرده‌ایم، ﮔﺮﺩﻭﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺁن ها ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ڪﻨﯿﻢ، ﺁﺯﺍﺩ ﻣﯽ‌ﺷﻮیم.🦋 🔹باورهای غلط به باورهایی گفته می‌شود که مقدمات غیر‌منطقی و احساسی دارد و صرفا به جهت تقلید یا از روی عرفی غلط در ذهنمان جای گرفته اند و وقتی با الگوی دین و عقل و منطق می‌سنجیم به نادرست بودن آنها پی می‌بریم. 🔹انسان های موفق کسانی هستند که با راهکار های مختلف، این افکار را از بین میبرند و آزادانه تصمیم میگیرند و عمل می کنند.💪 @mymoon_family
جو کاشته ای و کنجد می خواهی؟🌾 روزی ارباب لقمان به او دستور داد در زمینش،برای او کنجد بکارد. وقت درو فرا رسید... ارباب تعجب کرد و گفت: پس چرا جو کاشته ای لقمان؟ لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو کنجد برویاند. اربابش گفت: مگر این ممکن است ؟! لقمان گفت: تورا میبینم که خدای متعال را نافرمانی میکنی در حالی که از او امید بهشت داری! لذا گفتم شاید این هم بشود. آنگاه اربابش گریست و او را آزاد کرد. ـــــــــــــ🌾🍃ــــــــــــ در زندگی مشترک هم همین گونه است. با همسرت بد رفتاری میکنی ولی توقع داری با تو مهربان باشد... به او عشق نمی ورزی و محبت نمیکنی ولی توقع داری همیشه شاد و سرزنده باشد... با او بد سخن می گویی ولی دوست داری همیشه با تو خوب سخن بگوید... جو میکاری توقع رویش کنجد داری...!؟😏 🌙 @mymoon_family
🌙 عجیب ترین معلم دنیا بود... امتحاناتی هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح می‌کرد. آن هم نه در کلاس،درخانه 👀 اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم. نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان،هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را و به خودم بیست بدهم. فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه ۲۰ شده‌اند به جز ‼️ ‌ به جز من که ازخودم غلط گرفته بودم من نمی خواستم اشتباهاتم رانادیده بگیرم و خودم رافریب بدهم. بعد از هرامتحان آنقدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم. مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد،معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت. چهره‌ی هم کلاسی‌هایم دیدنی بود🔎 آن ها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند. اما این بارفرق داشت... این بار قرار بود مشخص شود. فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط چون بر خلاف دیگران... از خودم غلط می‌گرفتم؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم. @mymoon_family
جو کاشته ای و کنجد می خواهی؟🌾 روزی ارباب لقمان به او دستور داد در زمینش،برای او کنجد بکارد. وقت درو فرا رسید... ارباب تعجب کرد و گفت: پس چرا جو کاشته ای لقمان؟ لقمان گفت: از خدا امید داشتم که برای تو کنجد برویاند. اربابش گفت: مگر این ممکن است ؟! لقمان گفت: تورا میبینم که خدای متعال را نافرمانی میکنی در حالی که از او امید بهشت داری! لذا گفتم شاید این هم بشود. آنگاه اربابش گریست و او را آزاد کرد. ـــــــــــــ🌾🍃ــــــــــــ در زندگی مشترک هم همین گونه است. با همسرت بد رفتاری میکنی ولی توقع داری با تو مهربان باشد... به او عشق نمی ورزی و محبت نمیکنی ولی توقع داری همیشه شاد و سرزنده باشد... با او بد سخن می گویی ولی دوست داری همیشه با تو خوب سخن بگوید... جو میکاری توقع رویش کنجد داری...!؟😏 🌙 @mymoon_family
⭕️ ده تا خاطره از کودکیت بگو؟ مطمئنم نیازی به فکر کردن نداره. پشت سر هم میاد تو ذهنت. 👌 ⭕️ حالا فکر کن و ده تا خاطره از دوره ی نوجوونی و جوونیت رو به یاد بیار؟🤔 خاطرات این سال ها دیگه  اونقدرا تو خاطرت نمونده و برای یادآوریشون باید چند دقیقه ای فکر کنی. 👌 حتی شاید اگه الان بپرسم تولد ده سالگیت چه هدیه ای از بقیه گرفتی، توی ذهنت مونده باشه، ولی اگه ده ها هدیه رو طی سال های اخیر برات خریده باشن، اونقدرا برات اهمیت نداشته که بخواد یادت بمونه.👌 میدونی میخوام چی بگم‼️ میخوام بگم کودکی، اون تیکه از عمرته که هیچ وقت فراموشش نمیکنی. نه خوبی هاشو نه تلخی هاشو. پس بذار کودکت کودکی کنه. بذار وقتی خاطره هاشو مرور میکنه لبخند تو یادش بیاد. 💛 بذار تو قشنگترین سال های عمرش، قشنگترین خاطره ها رو کنارت بسازه. 🧡 اینجوری توی خاطراتش تو همیشه  بهترین مامان بابای دنیا هستی و اون برای همیشه خوشبخت ترین کودک زمین می مونه!❤️ 🌙 @mymoon_family
❤️مطالب کانال را به راحتی پیدا کنید❤️ ✅ارسال مطالب عاشقانه یا اشعار عاشقانه بدون آدرس کانال برای همسر، مجاز و بلکه واجب است😉✅ با کلیک بر روی هر هشتگ مطلب مورد نظر رو به راحتی پیدا میکنید👌 🔅دسته بندی 🔅 🧡اصول کلیدی و تخصصی تربیت از تولد تا پایان نوجوانی ⭐️بازه اول: تولد تا ١ سالگی🤱⭐️ (مرحله اعتماد سازی) ⭐️بازه دوم: ١ سالگی تا ٣ سالگی👶🏻⭐️ (مرحله استقلال طلبی) . ⭐️بازه سوم: ٣ سالگی تا هفت سالگی👦🏻🧒🏻⭐️ (مرحله خلاقیت) ⭐️بازه چهارم: ٧ سالگی تا ١۴ سالگی🧑🏻👧🏻⭐️ (مرحله کارآمدی) ها ⭐️مرحله پنجم: ١۴ سالگی تا ٢١ سالگی👩🏻👱🏻‍♂⭐️ (نوجوانی و هویت یابی) 💜دوران قبل بارداری، بارداری،زایمان🤰 (اولین محصول جامع کتاب_تقویم برای قبل بارداری و انعقاد نطفه،۴٠ هفته بارداری،زایمان و پس از زایمان) ؟ ؟ 💚اصلاح و معرفی مزاج ها (گرم_تر) (سرد_تر) (گرم_خشک) (سرد_خشک) ❤️ مطالب هفتگی شنبه هـــــــــــــــــــا👈 یکشنبه هـــــــــــــــا👈 دوشنبه و سه شنبه👈 و چهارشنبه و پنج شنبه👈 و و 💚سایر مطالب مفید 💙خدمات http://zil.ink/mymoon.family صفحه روبیکا و اینستاگرام و ایتا @mymoon_family
عجیب ترین معلم دنیا بود... امتحاناتی هر هفته می‌گرفت و هر کسی باید برگه ی خودش را تصحیح می‌کرد. آن هم نه در کلاس،درخانه 👀 اولین باری که برگه‌ی امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم. نمی‌دانم ترس بود یا عذاب وجدان،هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را و به خودم بیست بدهم. فردای آن روز در کلاس وقتی همه ی بچه‌ها برگه‌هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه ۲۰ شده‌اند به جز ‼️ ‌ به جز من که ازخودم غلط گرفته بودم من نمی خواستم اشتباهاتم رانادیده بگیرم و خودم رافریب بدهم. بعد از هرامتحان آنقدر تمرین می‌کردم تا در امتحان بعدی نمره‌ی بهتری بگیرم. مدت‌ها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید،امتحان که تمام شد،معلم برگه‌ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت. چهره‌ی هم کلاسی‌هایم دیدنی بود🔎 آن ها فکر می‌کردند این امتحان را هم مثل همه‌ی امتحانات دیگر خودشان تصحیح می‌کنند. اما این بارفرق داشت... این بار قرار بود مشخص شود. فردای آن روز وقتی معلم نمره‌ها را خواند فقط چون بر خلاف دیگران... از خودم غلط می‌گرفتم؛ از اشتباهاتم چشم پوشی نمی‌کردم و خودم را فریب نمی‌دادم. 🌙 @mymoon_family