eitaa logo
مجمع یادواره شهدای دانشگاه شیراز
775 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
626 ویدیو
84 فایل
⬅️برنامه ها و اخبار مجمع یادواره شهدای دانشگاه شیراز را اینجا دنبال کنید. 🔹وابسته به دانشگاه شیراز ارتباط با دبیر: 09301641700 📲مارا دنبال کنید: zil.ink/shohada_shirazu آپارات: aparat.com/shohada_shirazu «اینجا، جنسش فرق داره...
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️از نگاه مهر🕊️✬❊••┈┈ مشتری همیشگی من تا مدّت‌ها كه روایت فتح پخش مى‌شد، اصلاً شهید آوینى را نمى‌شناختم، ولى از مشتری‌هاى ‏همیشگى روایت فتح بودم. یعنى هر شب جمعه، حتماً مى‌نشستم و این برنامه را نگاه مى‌كردم، ‏روى من تأثیر زیادى مى‌گذاشت و مى‌دیدم كه این كلام چقدر اثر دارد. یك وقت همان جوانان آمدند ‏پیش من -به نظرم مال جهاد بودند- من در همان جلسه گفتم: "این صداى نجیبى كه این‌ها را بیان ‏مى‌كند، چیز خیلى جالبى است، این را نگه‌دارید." خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. كسى هم ‏به من نگفت كه «این آقاست». اما بعدها خودِ ایشان به من نوشت: "آن كسى كه این‌ها را تهیه ‏مى‌كند، من هستم." (شهید آوینی) مى‌گفت: "این جوانان ما، به راه‌هاى آسمان آشناترند تا به راه‌هاى زمین." این ‏را چنان مى‌گفت كه گویا راه‌هاى آسمان را خودش رفته، دیده و مى‌داند كه این‌ها آشناتر هستند! شهید مرتضی آوینی ‏مصاحبه امام خامنه‌ای(حفظه‌الله) با تهیه كنندگان مجموعه‌ى «روایت فتح» 1372/06/11 💠 مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️شمیم خاطرات🕊️✬❊••┈┈ *بدترین زندان* می گفت: هیچ زندانی بدتر از مشهورشدن نیست. بترسید از مشهورشدن؛ چرا که امام خمینی ره در کتاب جهاد اکبر می گویند: «کسی که مشهور شد، دیگر نمی تواند خودسازی کند.» چه زندانی بدتر از این که انسان نمی تواند در آن خودسازی بکند. زندانی بدتر از این سراغ دارید؟! آیا زندانی آهنین تر و بدتر از این هست که انسان دیگر نتواند خودش را بسازد؟! کسی که مشهور شد، دیگر تا آنجایی که رسیده، تا همانجا رسیده؛ دیگر برای بالاترش گیر می کند. مشهوریت بالا می آورد. از خدا بخواهیم و گریه و زاری کنیم و این خاصیتی که در دلمان است(میل به شهرت) را از ما بکند. شمع حیاط/ ص23 قرآن کریم «این منزل آخرت (بهشت) را تنها برای كسانی قرار می‌دهیم كه در روی زمین قصد برتری (جاه و شهرت)‌ و قصد فساد ندارند.» سوره قصص آیه 83 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️می خواهم‌مثل تو باشم🕊️✬❊••┈┈ در مزار شهدا به مصاحبه‌ با رزمنده‌ها، که از تلویزیون سیاه‌و‌سفیدشان‌ نشان می‌داد، خیره شده بود. صدای آهنگران در گوشش طنین‌انداز شده بود. داشت نقشه می‌کشید. تصمیم گرفت راز دلش را به خواهرش، مريم بگويد؛ اما مریم نپذیرفت که او هم مثل دیگر برادرانش به جبهه برود. گفت: باید صبر کنی برادرامون بیان؛ بعد اگه بابا راضی شد، بری. بعدازظهر همان روز با هم رفتند مزار شهدا. قبرها را به خواهر نشان داد و گفت: تو اگه جای خواهر این شهدا بودی، دوست نداشتی دیگران برن و از خون برادرت پاسداری کنن؟! مریم بغضش گرفته بود، سکوت کرد و... شهید محمدرضا نجفی شب امتحان، ص27 امام علی علیه السلام چه سخن حكیمانه‌ی جامعی است این سخن كه: آن‌چه بر خود می‌پسندی، برای مردم نیز بپسند؛ و آن‌چه برای خود نمی‌پسندی، برای آنان نیز پسندیده مدار! تحف‌العقول؛ ترجمه‌ی حسن‌زاده، ص 133 💠 مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️نشان افتخار🕊️✬❊••┈┈ مانند رقیه (س) می‌گفت: «دوست دارم مفقود الاثر باشم، این آرزوی قلبی من است. آخر در مقابل خانواده‌هایی که جوانانشان به شهادت رسیدند، ولی نشانی از آنان نیست، شرمنده‌ام». در روستای خودشان چند جوان شهید مفقودالجسد بودند، واقعا احساس شرمندگی می‌کرد. می‌گفت: «آرزو دارم حتی اثری از بدن من به شما نرسد». در نامه‌ای که برای دخترش، بنت الهدی‌فرستاد، نوشته بود: «دخترم شاید زمانی فرا رسد که قطعه‌ای از بدنم هم به تو نرسد، تو مانند رقیه امام حسین هستی، آن خانم لااقل سر پدرش به دستش رسید، ولی حتی یک تکه از بدن من به دست شما، نمی‌رسد». یکی از رزمندگان که از جبهه برگشته بود تعریف می‌کرد، که از او ‌شنیده: «دوست دارم مفقودالاثر بمیرم، اگر شهادت نصیب من شود، ‌دوست دارم مفقودالاثر باشم‌ چون قبر زهرا هم ناشناخته مانده است». 💠 مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️دست نیاز،چشم امید🕊️✬❊••┈┈ خدای بی پناهان ای خدای بزرگ! آنچنان عشق خود را در دل ما جایگزین کن که جایی برای دیگری باقی نماند. آنچنان روح ما را تسخیر کن که هوای دیگری نکند. آنچنان همه‌ی هستی ما را از وجود خود پُرکن که از همه کس و از همه چیز بی‌نیاز باشیم. آنقدر به ما معرفت ده که جز تو کسی را نپرستیم، آنقدر به ما عزت ده تا در برابر هیچ طاغوتی به زمین نیفتیم، آنقدر به ما شجاعت ده که در مقابل هیچ ظلمی تسلیم نشویم. ای خدای من! ای دوست ازل و ابدی من! ای انیس شب‌های تار من! ای مونس دردها و غم‌های من! ای آنکه مرا خلق کردی! ای آنکه عشق خود را در دل من نهادی! ای آنکه راهی جز به سوی تو ندارم! ای خدای علی (علیه‌السلام)! ای خدای بی‌پناهان! ای خدای قلب‌های شکسته! ای خدای روح‌های تنها! تو مرا از همه چیز و همه کس کفایت کن. سراپای هستی‌ام را آنچنان به خود مشغول بدار که جز به تو نیندیشم و جز تو چیزی نخواهم. 💠 مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️حدیث صداقت🕊️✬❊••┈┈ شكر خدا علامه سید عارف، حقوق اندكی دریافت می كرد و همیشه زیاد مهمان داشت. یك روز در جلسه درس نشسته بودیم، یك نفر آمد و گفت كه خیلی تنگدست است. ایشان دست در جیب كرد و 50 روپیه- كه آن موقع پول زیادی بود- به او داد. ما كه ندیدیم ولی آن شخص كه 50 روپیه را دید، خیلی خوشحال شد و شروع كرد به تعریف و تمجید از ایشان. ایشان خیلی عصبانی شد و گفت: «50 روپیه به تو دادم، اینقدر تمجید می كنی؟! خداوند متعال اینقدر به انسان ها كرامت و لطف كرده؛ شكر نمی كنی؟! خودت را به خاطر 50 روپیه ذلیل و خوار نكن.» خیلی كم پیش می آمد عصبانی شود ولی آن روز عصبانی شد. شاهد یاران، ش50، ص52؛ به نقل از حجت الاسلام محمداصغر رجائی از شاگردان و یاران شهید در کلام امام امروز نیز همچون گذشته شكارچیان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاكستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضى اشغالى به سراغ شیردلان روحانیت مخالف شرق و غرب و متكى به اصول اسلام ناب محمدى رفته‏اند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چند گاه شاهد انفجار خشم جهانخواران علیه یك روحانى پاكباخته است. منشور روحانیت،3 اسفند 1367 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️از نگاه مهر🕊️✬❊••┈┈ ‌جاروکش سپاه در بین همین شهدای همدان شما، یک سردار سپاهی -که دارای شأن و موقعیتی هم بوده است - وجود داشته، وقتی مادرش از او میپرسد تو در سپاه چه کاره‏ای؟ جواب میدهد: "من در سپاه جاروکشی میکنم. مادرش خیال میکرده واقعاً این جوان در سپاه یک مستخدم معمولی است." حتی وقتی برای این جوان به خواستگاری هم میروند و خانوادهی دختر سؤال میکنند پسر شما چه‏کاره است، مادرش میگوید در سپاه مستخدم است! بعد در اجتماعی که مراسمی بوده، یک نفر داشته سخنرانی میکرده، این مادر میبیند آن شخص خیلی شبیه پسرش است. میپرسد این شخص کیست؟ میگویند این فلانی است، یکی از سرداران سپاه. آن مادر، آن وقت پسرش را میشناسد! ما مطالبی که در تاریخ خوانده بودیم، مثل افسانه به گوش ما میآمد، اما آن‌ها را در زندگی واقعی خودمان دیدیم. بیانات امام خامنه‌ای(حفظه‌الله) در دیدار با جمعی از خانواده‌‌های شهدای استان همدان 1383/04/16 💠 مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️شمیم خاطرات🕊️✬❊••┈┈ از خوابِ گران خیز بچه ها را برای نماز صبح بلند می کرد. این بیت را می خواند: «ای لالۀ خوابیده چو نرگس نگران خیز از خواب گران خواب گران خواب گران خیز» می گفت: ‌«اگر آیه آخر سوره کهف رو بخونین، هر ساعتی که بخواین بیدار می شین.» آمد بالای سرم گفت: «مگر آیه رو نخوندی؟» گفتم: چرا؟! گفت: «پس چرا دیر بلند شدی؟» درست موقع اذان بود. گفتم: نیت کرده بودم سر اذان بیدار بشم که شدم. خندید. گفت: «مرد مؤمن، این رو گفتم برای نماز شب بلند شین!» گفتم: حاجی ما خوابمون سنگینه. اگر بخواهیم برای نماز شب بلند بشیم، باید کل سوره کهف رو بخونیم، نه آیه آخرش رو! مسیح کردستان/ ص72 امام صادق علیه السلام هیچ‌کس نیست که در هنگام خوابیدن‌، آخر سوره کهف را بخواند; مگر آن‌که در همان ساعتی که می‌خواهد، بیدار شود مجمع‌البیان‌، طبرسی‌، ج 6، ص 499 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️می خواهم مثل تو باشم🕊️✬❊••┈┈ قدر مادر داشتیم درباره‌ي مسائل سیاسی روز و اوضاع جنگ صحبت می‌کردیم که یک‌دفعه پرسید: اگه من شهید بشم، تو برام چه کار می‌کنی؟ سؤال عجیبی بود. تعجب کردم. سنش کوچک‌تر از آن بود که به جبهه راهش بدهند. گفتم: خدا نکنه؛ این چه حرفیه؟ گفت نه؛ بگو برام چه کار می‌کنی؟! گفتم: خوب؛ هزار تا صلوات؛ یه دور قرآن؛ چند روز روزه؛ دو هفته میام سر مزار و فاتحه‌ي سفارشی؛ شاید هم یه مراسم ختم باشکوه برات گرفتم؛ خدا رو چه دیدی؟! داشتم بحث را به شوخی می‌کشاندم که گفت: نه؛ نشد. گفتم: اصلاً هرچی تو بگی! خودت چه کار دوست داری برات انجام بدم؟ گفت: بعد از من به مادرم سر بزن؛ آخه خیلی تنها می‌شه. («امتداد 19»، ص4) پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در پاسخ به سؤال [من] از محبوب‌ترین كارها نزد خداوند متعال فرمودند: نمازِ به‌هنگام. عرض كردم: سپس چه؟ فرمودند: نیكی به پدر و مادر. میزان‌الحكمه؛ ج13، ص447 خصال؛ ج 1، ص 163، ح 213 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️اوج پرواز🕊️✬❊••┈┈ خودم بال در میارم برای صدام برگزاری اجلاس غیرمتعهدها در بغداد خیلی مهم بود. به همین دلیل خیلی خرج کرده بود و کلی هم تبلیغات راه انداخته بود که، بغداد کاملا اَمنه. پس برای ایران خیلی مهم بود که نگذاره صدام به هدفش برسه؛ مثل همیشه انجام مأموریت‌های سخت با عباس بود. روزعملیات، با این‌که دیوارآتش سنگین بغداد، موتور سمت راست هواپیما رو از کار انداخت؛ اما عباس پالایشگاه «الدورهر» رو کاملا به آتش کشید و به سمت محل کنفرانس حرکت کرد؛ اماعقب هواپیمایش هم آتش گرفت. این‌جا بود که کلید خروج اضطراری خلبان رو زد، اما فقط کلید خلبان کابین عقب‌رو! چون بارها گفته بود: "اگه هواپیما بال نداشته باشه، خودم بال در میارم وروی سر دشمن فرود میام و هرگز به اسارت تن نمی‌دم." بعد هرجوری بود هواپیمارو هدایت کرد، و اونو به ساختمان اجلاس کوبید و از اون‌جا به آسمون پرکشید. این‌طوری، هم عملیات به هدف نهایی خودش رسید و هم عباس؛ چون تمام نقشه‌های صدام نقش برآب شد و برگزاری اجلاس در بغداد لغو شد. بمبی در کابین، ص 15-37 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️نشان افتخار🕊️✬❊••┈┈ سمیه کردستان شدت شکنجه آنقدر زیاد بود که دیـگر هیـچ ناخـنی در دست و پایش پیدا نمی کردی. جای جایِ سرش کبود و شکـسته، موهـای سرش تراشیده. اما همـه‌ی این شکنجـه‌ها یک طـرف شـرطی که برای ناهید گذاشته بودند یک طرف. می‌گفتند: «به خمینی توهین کنی، آزادت می‌کنیم». اما ناهید حرف دیگری می‌زد: «هر چه خواستید شکنجه کنید اما شرط بی شرط». بعد از آن بود که شکنجه‌ها وحشیانه‌تر شد؛ آنقدر وحشیانه که صدای مردم را هم درآورد. مردمی که در آن شرایط جرأت دم زدن هم نداشتند. آذر ماه شصت و یک بود که خبر رسید، شکنجه‌ها تمام شده و بدن بی رمق ناهید را بعد از یازده ماه اسارت، زنده به گور کرده اند. فاتح هشمیز، ص32-31 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada
🥀 ┈┈•••❊✬🕊️دست نیاز،چشم‌امید🕊️✬❊••┈┈ یاد خدا حسين چوپانيان بين بچه ها معروف بود. به خاطر نمازهايي که مي‌خواند، شده بود ضرب‌المثل... در عمليات کربلاي پنج، پشت خاکريز همين‌طور پشت سرِ هم گلوله هاي توپ و خمپاره بود که فرود مي‌آمد دور و برمان. تمام تنم شده بود پر از خاک. دهانم خشک شده بود. در هر ثانيه شايد يکي دو انفجار روي مي‌داد. مخمصه‌ی غريبي بود. مضطرب شده بودم. نمي‌دانستم بايد چه کار کنم! هرجا نگاه مي‌کردم گرد و خاک بود و انفجار. حال عجيبي داشتم. توي همين هول و ولا بودم که نگاهم افتاد به چند سنگر آن طرف‌تر. حسين ايستاده بود به نماز. دستهايش را گرفته بود جلوي صورتش، رو به آسمان. توي آن شلوغي و گرد و خاک، انگار نه انگار. حتي به انفجارهاي اطرافش هم توجه نداشت. همه حواسش معطوف به نمازش بود. از خودم خجالت کشيدم. سرم را انداختم پايين. يکهو احساس کردم که آرام شده ام. همه‌ی اضطراب و وحشتم رفته بود؛ طوري که انگار مُسکّني بهم تزريق کرده باشند. ناخودآگاه لبهايم جنبيدند: " اَلا بِذِکرِاللهِ تَطمَئِنُّ القُلوب ". فهميدم که ياد خدا در هر شرايطي مي‌تواند انسان را آرام کند و به او آرامش بدهد. اين را شهيد چوپانيان با نمازش به من آموخت. پیشانی سوخته، ص13 💠مجمع یادواره شهدای دانشجویان دانشگاه شیراز @myshohada