هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
جنازه ای که زنده شد❗️
حاج حسین گنابادی یکی از مردان خدا روایت میکرد که روزی یکی از همکارانم جهت انتقال جنازه ی مردی میان سال راهی روستای زرین دشت شد،من به همراه دوستم حاج محسن شمشکی برای غسل جنازه راهی شدیم... برای غسل آماده شدم بعد از لخت کردن میت و خواباندنش آب را باز کردم و روی سینه اش ریختم، فشار آب بالا بود، برگشتم تا فشار آب رو کم کنم...
که صدای فریاد وحشتناکی همه جای غسالخانه را پر کرد، جرات برگشتن و نگاه کردن را نداشتن، صدایی در گوشم زمزمه میکرد،
گنابادی... گنابادی....!
صدای جیغ چنان مرا ترسانده بود که چیزی متوجه نمی شدم تا اینکه دستی از پشت بر شانه ام نشست...!
ادامه داستان.......👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1202389118C26d30bc2fc
هدایت شده از تبلیغات آنلاین
حجت الاسلام مهدی دانشمند بعد از جراحی تجربه نزدیک به مرگ داشتند
کلیپ تجربه نزدیک به مرگ رو از زبان خود آقای دانشمند توی پست آخر کانال زیر میتونی ببینی👇
http://eitaa.com/joinchat/2545418240Cd731e89944
هدایت شده از گسترده فانوس🔰
بخون عبرت میشه❌
مادرشوهرم دیگه روزای آخرش بود .. یه ماه بود از بیمارستان با رضایتِ خودمون فرستاده بودنش خونه ، رو به احتضار بود و هفته ها بود بالاسرش قرآن میخوندیم ...اما اصلا آرامش نداشت ،،، هرزگاهی با دست بزور بیرونو نشون میداد که دوست داره دیگه بره 💔 کل فامیل بهمون سر میزدن تا اینکه یه سیدی اومد بالا سرش گفت سعی کنید هربار یکیتون قران بخونید شاید با نفسِ یکیتون زودتر به آرامش رسید ...😔خیلی داشت عذاب میکشید تو اون حال ، تااینکه یروز یه زن با چادرِ مشکی بچه بغل وارد شد و کنارِ مادرشوهرم نشست... یهو مادرشوهرم چشماشو تا ته باز کرد و سرشو به طرفِ زن چرخوند ...😳😔💔🔥 ادامه ی داستان ترسناک اما حقیقی👇
https://eitaa.com/joinchat/1364656341C892be99676
.
هدایت شده از تبلیغات آنلاین
مُرده ای که به خِیراتش نفرین میفرستاد ⁉️
بعد از مرگِ پدر شوهرم ، خواهرشوهرم هر هفته براش خیرات میداد ... اما یه ماهی میشد که هربار خیرات میپخت غذاش بشدت #بوی_تَعفُن میگرفت😳 و مجبور میشدیم قابلمه رو با جاش خالی کنیم تو جوب !!!!!! خیلی حالش بد بود و دیگه خیرات پختنو تعطیل کرده بود تااینکه یه شب پدرشوهرم به خوابم اومد و گفت چرا خیراتمو ...
❌ادامه داستان واقعی❌👇
https://eitaa.com/joinchat/1364656341C892be99676