eitaa logo
موسسه قرآن و عترت زهرای اطهر علیها السلام
97 دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.2هزار ویدیو
14 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻عزیزم دنیا چشمان خود را بر چشمان تو فروبسته نوزادی به دنبال خروجی از زیر آوار خانه ویران شده در نتیجه بمباران مداوم اشغالگران نوار غزه است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شیر زن ایرانی با پرچم مقدس ایران رفته جلوی حامیان رژیم صهیونیستی ایستاده . صلابت و ایمان رو تو چهره این خانم ببینید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان زیبای وقت نماز/ بادبادک هم بدون دنباله بالا نمی‌رود 🎤 حجت الاسلام عالی
🟢 روی شانه های خود چه چیزهایی حمل می کنید؟ 🟡 کشاورز فقیری برغاله‌ای را از شهر خرید. همانطور که با بزغاله به سمت روستای خود باز می‌گشت، تعدادی از اوباش شهر فکر کردند که اگر بتوانند بزغاله آن فرد از بگیرند می‌توانند برای خود جشن بگیرند و از خوردن گوشت تازه آن بزغاله لذت ببرند. اما چگونه می‌توانند این کار را عملی کنند؟ مرد روستایی قوی و درشت هیکل بود و این اوباش ضعیف نمی‌توانستند و نمی‌خواستند که به صورت فیزیکی درگیر شوند. برای همین فکر کردند و تصمیم گرفتند که از یک حقه استفاده کنند. وقتی مرد روستایی داشت شهر را ترک می‌کرد یکی از آن اوباش جلوی او آمد و گفت: «سلام، صبح بخیر» و مرد روستایی هم در پاسخ به وی سلام کرد. بعد آن ولگرد به بالا نگاه کرد و گفت: «چرا این سگ را بر روی شانه‌هایت حمل می‌کنی؟» مرد روستایی خندید و گفت: «دیوانه شده‌ای؟ این سگ نیست! این یک بز است.» ولگرد گفت: «نه اشتباه می‌کنی، این یک سگ است و اگر با این حیوان بر روی دوش وارد روستا شوی مردم فکر می‌کنند که دیوانه شده‌ای.» مرد روستایی به حرف‌های آن ولگرد خندید و به راه خود ادامه داد. در راه برای اطمینان خود، پاهای بز را لمس کرد و خیالش راحت شد که حیوان روی دوشش بزغاله است. در پیچ بعدی اوباش دوم وارد عمل شد و دوباره سخنان دوست اوباش خود را تکرار کرد. مرد روستایی خندید و گفت: «آقا این بزغاله است و نه یک سگ.» ولگرد گفت: «چه کسی به تو گفته است که این بزغاله است؟ به نظر می‌رسد کسی سر تو کلاه گذاشته باشد. این یک بز است؟» و به راهش ادامه داد. روستایی بز را از دوشش پایین آورد تا ببیند موضوع چیست؟ اما آن قطعاً یک بز بود. فهمید هر دو نفر اشتباه می‌کردند اما ترسی در وجودش افتاد که شاید دچار توهم شده است. آن مرد همانطور که داشت به سمت روستای خود برمی‌گشت نفر سوم را دید که گفت: «سلام، این سگ را از کجا خریده‌ای؟» مرد روستایی دیگر شهامت نداشت تا بگوید که این یک بز است. برای همین گفت: «آن را از شهر خریده‌ام.» مرد روستایی پس از جدا شدن از نفر سوم، ترسی وجودش را گرفته بود. با خود فکر کرد که شاید بهتر باشد این حیوان را با خود به روستا نبرد چرا که شاید مورد سرزنش قرار بگیرد. اما از طرفی برای خرید آن حیوان پول داده بود. در همین زمان که دودل بود، اوباش چهارم از راه رسید و به مرد روستایی گفت: «عجیب است! من تا به حال کسی را ندیده‌ام که سگ را بر روی دوش خود حمل کند. نکند فکر می‌کنی که این یک بز است؟» مرد روستایی دیگر واقعاً نمی‌دانست که این حیوان بز است و یا یک سگ. برای همین ترجیح داد خود را از شر آن حیوان خلاص کند. اطراف را نگاه کرد و دید کسی نیست. بز را که فکر می‌کرد دیگر سگ است آنجا رها کرد و به روستا برگشت. ترجیح داد از پول خود بگذرد تا اینکه اهالی روستا او را دیوانه خطاب کنند. با این حقه اوباش‌ها توانستند بز را به راحتی و بدون هیچ گونه درگیری تصاحب کنند. شما روی شانه‌های خود چه چیزهایی حمل می‌کنید؟ آیا به آنها باور دارید؟ چگونه به آن باور رسیده‌اید؟ متاسفانه این روزها دشمنان قسم خورده انقلاب و اسلام با گسترش‌ شبکه های اجتماعی و تکرار دروغ های شاخدار با دین و ایمان مردم بازی می‌کنند .
🔰برداشتن شاخه تنها راه است 🔺سال ۱۳۶۸، هنوز آلمان دو تا بود، و من عضوی از تیم المپیاد ریاضی ایران بودم که برای مسابقات جهانی به آلمان غربی رفتم. غژ و غژ چرخ پیر زنگ‌زده‌ی بلوک شرق درآمده بود و کم و بیش نهضت‌های ملی‌گرا، نژادپرست، و فاشیست در اروپا در حال سر برآوردن بودند. مردم اروپایی گیج و خسته دنبال یک وصله‌ی هویتی می‌گشتند که برهنگی ذهنیشان را بپوشاند و دو گروه بهترین مشتریان ایدیولوژی‌های فاشیستی و نژادپرستانه بودند: پیرانی که سعی می‌کردند خاطرات طلایی زمانی دور را به یاد بیاورند و نوجوانان نادان بی‌تجربه. 🔺یکی دو روز مانده به مسابقات، در التهاب شدید رقابت، با دو نفر از دوستان به پارکی در برانشوایگ رفتیم که کمی آرام بگیریم. پارک پر درخت و پر فراز و نشیب کاملا خلوت بود و ما سه نفر هیچ کس را جز خودمان آن‌جا نیافتیم. که خب چه بهتر، آرامش نیاز داشتیم و این هم آرامش. 🔺بعد از ده پانزده دقیقه قدم زدن از دور صدای فریاد شنیدیم. سه نوجوان کله طلایی سه نوجوان کله سیاه دیده بودند و فریاد می‌زدند. چیزی نگفتیم. دور بودند. اول آرام آرام نزدیک شدند، کم‌کم سرعت گرفتند، و از زمانی شروع کردند دویدن. ترسناک بود. البته هنوز زنده‌سوزی ۱۹۹۳ زولینگن رخ نداده بود، اما به هر حال خبرهایی از حمله‌های نژادپرستانه می‌شنیدیم. 🔺ما هم شروع کردیم تلاش کنیم مودب و متین باشیم و از آن‌ها فاصله بگیریم. من حتی سعی کردم لبخند بزنم که خب خیلی دور بودند و فایده‌ای نداشت. البته که اگر نزدیک بودند هم شاید فایده‌ای نمی‌داشت. در نهایت واقعا فاصله کم‌تر شد چاره‌ای نداشتیم جز دویدن و فرار کردن. ما که شروع کردیم بدویم فریادها و سرعت آن‌ها هم یکباره افزایش یافت. 🔺ترس و التهاب آن روز را نمی‌توان نوشت. یا من بلد نیستم بنویسم. پس خودتان لطفا تصور کنید. و در میان آن ترس و التهاب (که بنا شد لطفا خودتان تصورش کنید) یک جا کم آوردیم، از نفس افتادیم، یکی ایستاد، و در حالی که نفس‌نفس می‌زد تکه چوبی را از زمین برداشت. ناگهان همه چیز عوض شد. آن‌ها هم ایستادند. به شاخه‌ی خشک توی دست رفیق ما چشم دوختند، صدایشان فرو نشست و تبدیل به غرغر شد و بعد از مدتی مسیرشان را کج کردند و رفتند. 🔺ممکن بود چنین نشود. ممکن بود سراغمان بیایند. منظورم این نیست که تا شاخه را برداری آن آدم‌خوارها راه خودشان را کج خواهند کرد. منظورم این است که برداشتن شاخه تنها راه است. اگر همچنان فرار کنی و از نفس بیفتی و از پشت بهت برسند، هیچ چیز آن‌ها را از کشتنت باز نخواهد داشت. 🔺لزومی دارد با وضع کنونی تطبیق کنم؟ کوروش علیانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 عراقچى: اروپايى‌ها شریک خیلی از جنایات رژیم صهیونیستی در منطقه هستند 🔹اروپایی ها مثل آمریکا که کمک های مالی، تسلیحاتی، سیاسی و حقوقی به رژیم صهیونیستی داشته است با این رژیم همکاری کردند و در خیلی از جنایات رژیم صهیونیستی در منطقه شریک هستند. 🔹لذا اتخاذ موضع دو پهلو درباره حمله به ایران از سوی آنها قابل پیش بینی بود و نباید باعث تعجب شود.  🌍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 حدیث روز 🔸امام علی علیه السلام: اِعْجَبُوا لِهَذَا اَلْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ‏. 🔹از اين انسان تعجب کنيد که با يک قطعه پيه مى بيند، با قطعه گوشتى سخن مى گويد، با استخوانى مى شنود و از شکافى تنفس مى کند! 📚 نهج البلاغه حکمت ٨
♨️امام زمان منتظر آمادگی مردم برای ظهور... 🔸کسی که منتظر و چشم به راه ظهور و قیام جهانی است، به تمام معنا منتظر و در آمادگی کامل به سر می برد. با لقلقه زبان و ادعای چشم به راه بودن، نمی توان خود را منتظر واقعی دانست. باید منتظر و آماده پذیرایی از مهمان واقعی باشد. 🔸فرض کنید اعضای خانواده می خواهند به مهمانی بروند. پدر زودتر از همه، لباس و کفش را می پوشد، آماده می شود، ماشین را روشن می کند و سرکوچه، منتظر آمدن بچه هایش می شود؛ اما در خانه، یکی از بچه ها دنبال کفشش می گردد، دیگری دنبال جورابش و...در اینجا پدر آماده و منتظر آمدن بچه هایی است که هنوز آماده نشده اند. 📌 عجل الله تعالی فرجه الشریف هم منتظر ماست، نه اینکه ما منتظر او باشیم؛ چون همیشه انسان کامل آماده است و منتظرِ کسانی است که هنوز آماده نشده اند. 📚تمثیلات مهدوی؛ حجت‌الاسلام قرائتی
🔅 پندانه ✍ یک حساب جادویی به نام «زمان» 🔹تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه‌ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می‌کنه و توش ۸۶هزار و ۴۰۰ دلار پول می‌ذاره، ولی دو تا شرط داره! 🔸یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی وگرنه هرچی اضافه بیاد ازت پس می‌گیرن، نمی‌تونی تقلب کنی یا اضافهٔ پول رو به حساب دیگه‌ای منتقل کنی. 🔹شرط بعدی اینه که بانک می‌تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد. 🔸حالا بگو چطوری عمل می‌کنی؟ 🔹همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم؛ زمان. 🔸این حساب با ثانیه‌ها پر می‌شه، هر روز که از خواب بیدار می‌شیم ۸۶هزار و ۴۰۰ ثانیه به ما جایزه می‌دن و شب که می‌خوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمی‌تونیم به روز بعد منتقل کنیم. 🔹لحظه‌هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته، دیروز ناپدید شده، هر روز صبح جادو می‌شه و ۸۶هزار و ۴۰۰ ثانیه به ما می‌دن. 🔸یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می‌تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. 🔹ما به‌جای استفاده از موجودی‌مون نشستیم بحث‌وجدل می‌کنیم و غصه می‌خوریم. 🔸بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم.
📷 تصاویری از وداع صبح امروز مردم کازرون با امام جمعه شهیدشان
🌹 از مرحوم حاج آقا دولابی پرسیدند وضعیت مردم در آخرالزمان چگونه خواهد بود؟  مثال زیبایی زدند که خواندنش خالی از لطف نیست. ایشان فرمودند: مثل مردم در آخر الزمان مانند پدری است که 4 پسر دارد اما آنهارا در اتاقی حبس میکند و میگوید شما در این اتاق باشید من میرم و برمیگردم.  اما خود میرود پشت پرده و به رفتار بچه هایش نگاه میکند. پسر اول از نبود پدر سوءاستفاده میکند وشروع میکند به بهم ریختن اتاق و شرارت. پسر دوم که میبیند پسر اول همه جارا به هم میریزد وشرارت میکند مینشیند وشروع میکند به گریه کردن که بابا بیا بابا بیا! پسر سوم که اصلا پدر را فراموش میکند وبه کار خود سرگرم می شود. پسر چهارم که دیده پدر پشت پرده آنهارا نگاه میکند شروع میکند به مرتب کردن اتاق و نگران نیامدن پدرنیست اومیداند که پدر او را میبیند پس با خود میگوید هرچه هم پدر دیرتر بیاید من کار بیشتری میکنم و پدرهم مرا میبیند در عین حال منتظر آمدن پدر نیز هست)) آری این مثال دقیقا مثل ماست ! مردم آخرالزمان!  عده ای جامعه را بهم میریزیم عده ای اصلا آقا را فراموش کرده و به دنیای خودمان مشغولیم عده ای هم فقط در مسجد و محراب بست مینشینیم که آقا بیا بدون هیچ حرکتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ─┅─═इई 🍁🍂🍁 ईइ═─┅─
اهدای خانۀ ۱۲ میلیاردی برای کمک به مقاومت 🔸او جانباز ۵۵ درصد است و در حال حاضر در دانشکدۀ حقوق مشغول تدریس است. داوود اسدیان امروز یک واحد آپارتمان ۲۷۵ متری به ارزش ۱۲ میلیارد تومان را برای کمک به جبهۀ مقاومت اهدا کرد. او هیچ علاقه‌ای به مصاحبه نداشت و با وساطت این و آن توانستیم چند دقیقه‌ای باهم حرف بزنیم. 🔹همان ابتدای کلام می‌پرسم چطور از آن خانه گذشتید؟ متراژش هم خیلی زیاد بود که! از پشت تلفن می‌خندد: این کار مبنای اعتقادی دارد و مبنای ما هم قرآن است؛ قرآنی که ما را دعوت کرده است به عمل صالح! این باور اصلی ماست و کسی‌که تمام کمال به این باور برسد دیگر این چیزها مهم نیست. 🔹نفس عمیقی می‌کشد و دوباره به حرف می‌آید: خُب اگر بخواهم خیلی ساده بگویم امروز شاید از نظر ظاهری من یک چیزی را داده‌ام اما در اصل من یک چیزی در این دنیا پیدا کرده‌ام! یعنی به عبارتی زرنگی کردم و یک چیز فانی را به باقی تبدیل کردم و قطعا برنده این بازی من هستم. 🔹از آقای اسدیان می‌پرسم وضعیت مالی خیلی خوبی دارید که توانستید یک خانه اهدا کنید؟ چند تایی «وای وای از دست شما خبرنگارها» پشت تلفن می‌گوید و ادامه می‌دهد: من همین الان خودروی شخصی ندارم و با وسایل نقلیۀ عمومی این طرف و آن طرف می‌روم! یک حقوق کارمندی هم دارم و اگر سوال کنید این خانه را از کجا آوردم باید بگویم این خانه حاصل سال‌ها زندگی پراز قناعت و پس‌انداز ما و در نهایت برکت خدا بود. 🔹پریدم وسط حرف‌شان! ولی می‌توانستید یک چیز دیگر بدهید، خانه زیادی نیست؟ کمی مکث می‌کند: از ما قرار است در مورد مال و اموال‌مان سوال کنند. آن موقع چه جوابی داشتم بدهم؟ ولی الان می‌دانم که اگر از من سوال کنند می‌توانم بگویم در راستای اطاعت از پروردگار و امرش و اطاعت از رهبر معظم انقلاب این کار را کرده‌ام. تازه انفاق آنجایی قشنگ است که از چیزهایی که خودت خیلی دوستش داری ببخشی و واقعا ما هم آن خانه را خیلی دوست داشتیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️سرویس طلای یکی از شهدای هواپیمای اوکراینی به مقاومت لبنان و غزه اهدا شد 🔹‌خانم ملایی مدرسه بشری قم که مادر زهرا حسنی سعدی از شهدای سانحه سقوط هواپیمای اوکراینی است با اهدا چند سرویس طلا به یادگار مانده از دختر خود در پویش نصر مقاومت مشارکت کرد. 🔹‌ارزش ریالی طلاهای اهدایی خانم ملایی، یک میلیارد و ۴۰۰ میلیون تومان برآورد شده است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚘﷽⚘ 🔖 امام علی علیه‌السلام: مهربانتر از آن باش، که رنجیدن را با رنجاندن تلافی کنی. ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺به همین سرعت، عمــر ما در حال گذر است و نعمات از دست رفته و مرگ نزدیک‌تر می‌شود! 👈🏻 امام هادی (علیه‌السلام) می‌فرمایند : به جای حسرت و اندوه برای عدم موفقیت‌های گذشته با گرفتن تصمیم و اراده قوی (برای آینده) جبران کن 📗 بحار الانوار ، جلد ۷۵ ، صفحه ۳۷۰ |