نشر ستاره ها
🌙 #ماه_تاب_ماه_کتاب 👌 ٢۵درصد تخفیف 📚 خرید کتابهای نشر ستارهها 🏘 در فروشگاههای معتبر سراسر کشور ⏰
بسم الله الرحمن الرحیم
🔻کتابفروشیهای خصوصی شرکتکننده در طرح «ماه تاب ماهِ کتاب کتاب»:
💢تا عید فطر کتابهای نشر ستارهها را با ٢۵درصد تخفیف خریداری کنید.
1. فروشگاه شهر ما
بجنورد، خیابان چمران، نبش چمران۴، بالاتر از نمایندگی ایران خودرو
تلفن: 0583272759
@shahrema_bookstore
2. مرکز فرهنگی ولیعصر
مشهد، میدان ده دی، ابتدای امام خمینی(ره) 34،پلاک5
تلفن: 05138534990
@mvaliasr.ir
3. فروشگاه اینترنتی چاپار
@chaparketab
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
🔰 #در_حسرت_یک_آغوش، اثر برگزیده کتاب سال ایثار و شهادت در بخش مستندنگاری
💢با تشکر از نویسنده اثر خانم #سعیده_زراعتکار
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
🔰 #علویه_نرگس، اثر برگزیده کتاب سال ایثار و شهادت در بخش داستان بزرگسال
💢با تشکر از نویسنده اثر خانم #خدیجه_بازون
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
شهرآرا محله.pdf
1.53M
🔺دریادل؛ روایت مکتوبِ زندگی همسر شهید رفیعی بعد از ٣۵سال
📄 در این شمارهی روزنامه #شهرآرا_محله با مطالعه گفتوگوی خواندنی آقا صادق رفیعی(فرزند شهید) و خانم قربانزاده(نویسنده کتاب) بیشتر از کتاب دریادل و فرایند چاپش بدانید.
کانال #نشر_ستاره_ها | @N_setareha
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😳شهیدی که از سپاه اخراج شد!
💬شرح مختصری از کتاب #سربدار از زبان نویسنده اثر #داود_امیریان
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | معرفی کتاب #خاتون_و_قوماندان - خاطرات امالبنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) فرمانده لشکر فاطمیون- در شبکههای افق و جامجم
✍اثری جدید از #مریم_قربان_زاده
📚 کتاب بهزودی روانه بازار میشود و از فروشگاههای سراسر کشور میتوانید خریداری کنید.
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
هدایت شده از نشر ستارهها
#خاتون_و_قوماندان
نویسنده: مریم قربان زاده
قیمت: ٣٩٠٠٠ تومان
چاپ اول
#نشر_ستاره_ها
درباره کتاب:
کتابی پر فراز و نشیب از زندگی فرمانده لشکر فاطمیون شهید علیرضا توسلی (ابوحامد) به روایت همسر فداکارشان امالبنین حسینی. نامههای رد و بدل شده بین خاتون(خانم حسینی) و قوماندن(شهید توسلی) جذابیت این کتاب را دو چندان کرده است.
📚 @setareha_books
📌از این ستون به بهشت راهی هست
✍ #مریم_قربان_زاده
حضورمان در منزل شهید توسلی، در شامگاهی از آخرین روزهای ماه مبارک رمضان و بعد از افطار فراهم شد. کتاب را باید به دستشان میرساندیم. کاملاً غیررسمی و بیتکلف. جلسه رسمی را ناشر وعده داد که بهزودی برگزار خواهد کرد. چشم انتظار گذاشتن خانواده ابوحامد تا آن زمان پسندیده نبود.
فاطمه بود و حامد و مادر. خاتون قصه ما با لبی پر از خنده به استقبال آمد. مثل همیشه با عرض سلام خدمت شهید و کسب اجازه از او وارد منزل شدیم. بیتابیها برای در دست گرفتن تنها اثر مکتوب درباره ابوحامد، ما را هم سر ذوق آورد. طوبی نبود... جایش خالی بود وگرنه حتماً میرفت و دیس شیرینی را برای پذیرایی از دست برادرش میگرفت. تعارفات که تمام شد، فاطمه و حامد هر کدام یک جلد از کتاب را دست گرفتند.
خانم حسینی مشتاق بود بداند کدام قسمت از کتاب را برای پشت جلد انتخاب کردهام: «علیرضا ستون خانهمان بود، چه بود و چه نبود... »، من به ستون وسط خانه اشاره کردم و به همراهان گفتم این همان ستون است. حلقههای اشک مجال فروریختن نداشتند. یکی گفت: «پس از این ستون به بهشت راهی هست». اولین کتاب درباره ابوحامد، پنج سال بعد از شهادتش منتشر شد، در حالی که اگر برخی دخالتها نبود شاید همان سالهای اول این بار برداشته میشد. بگذریم...
کمد یادگاریهای ابوحامد با عشق و علاقه همسرش، کتاب را دربرگرفت. دیدم چقدر از این که روایت زندگیشان را در کنار دیگر یادگاریهای شهیدش گذاشت، خوشحال است. البته میدانم «خاتون و قوماندان» هم مثل «دریادل» و صدها کتاب روایی دیگر، همانطور که مایه خرسندی خانواده شهداست، باعث رنجششان هم هست! میدانم با خواندن و دیدن این کتابها لحظات فراق زنده میشوند، روزهای خوش گذشته مقابل چشمها رژه میروند و حسرت به ارمغان میآورند. میدانم خط به خط «خاتون و قوماندان» چشمها و لبهای «امالبنین حسینی» و فرزندان «ابوحامد» را خواهد لرزاند و از این بابت باید از آنها حلالیت بطلبم...
«خاتون» دم رفتن از شبهای قدر طوبی گفتند و اینکه هراسان و گریان از خوابی کوتاه برخاسته و مدام سراغ پدر را گرفته و گفته: «بابا را دیدم، گفتم کجا میروی؟ گفت الان برمیگردم... پس چرا نیامده؟».
گفتند: طول کشید تا طوبی آرام شود...
از خداوند میخواهم همچنان جرعههای صبرش را در جان طوبی و دیگر یادگاران شهدا بریزد و ما را شرمندهشان نکند...
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
https://www.instagram.com/p/CAqMNfvpdeH/?igshid=nutjmy8tl8et
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
📌 از سخی غلامی تا سخی غلامیها...
✍ #سعید_محسن_زاده
برای تکمیل کتاب "حکیم فاطمیون" دنبال فردی می گشتیم تا تحقیقات سیدعلیرضا مهرداد را برای نگارش نهایی به حد قابل قبولی افزایش دهد. فقط از قدیمیهای فاطمیون میتوانست کار ما را راه بیاندازد. بچههای فاطمیون میگفتند از گروه یکیها فقط چند نفر باقیاند. همه یا شهید شدند یا...
.
بعد از تلفنبازی و رد زدن و دنبال این آدرس آن آدرس گشتن بالاخره در یکی از نقاط دور در حاشیه شهر مشهد به اتفاق استاد مهرداد، او را یافتیم.
سخی غلامی، عضو سپاه حضرت محمد، سابقه جنگ با طالبان و جانبازی در دفاع از حرم بیبی زینب.
او در ایران کارگر یکی از کارخانههای بازیافت زباله بود.
دو ساعت مصاحبهای با او داشتیم که یادم نمیرود. او گریه میکرد و من و استاد مهرداد را به گریه میانداخت.
هر زمان واژه "شیعه امیرالمؤمنین" یا "اهل بیت محمد" را به زبان میآورد مثل ابر بهار اشک میریخت. گویا روضه سنگین خواندهاند. خاطراتی از نقش بیبدیل امام خامنهای در تأسیس سپاه حضرت میگفت که قطعا برای جبهه مقاومت بسیار مهم است. باورش برای من سخت بود که او را در خاک سرد ببینم. او را با مهاجرت و مجاهدت میشناسم. او نمیمیرد.
افسوس میخورم که دست تنها و کم بضاعتیم. ستارهها یک به یک در حال رفتن به زیر خاک اند و نهادهایی که وظیفه ذاتی آنها جمعآوری خاطرات فوقالعاده استراتژیک این نسل هست، مشغول خاک بازی و ساخت و ساز کاخ و کوخ هستند، به پر کردن اتاق های خاک گرفته و جمع آوری میز و صندلی.
سخی غلامی ها و رزمندگان دفاع مقدس یا آلزایمر گرفتهاند یا پارکینسون و یا به سینه خاک سرد فرو رفتهاند. آن دسته از آنهایی هم که باقیمانده اند در مواجهه با ناکارآمدی این نهادها مبهوت در گوشه منازل یا آسایشگاه ها در حال خشک شدهاند.
نقطه عطف تئوری "امامت و امت" که حاج قاسم در راه آن فدا شد همین بچههای مظلوم فاطمیون هستند. اگر مدرسه ای به یکی از مهاجرین افغانستانی اجازه تحصیل ندهد و این موضوع رسانهای شود فوراً همه آن مدرسه را بازخواست میکنند که چرا نسبت به دستور رهبر معظم انقلاب در خصوص بهرهوری اتباع افغانستان از حق تحصیل کوتاهی کرده است. اما هیچ کس نمیپرسد که چرا این ادارات عریض و طویل مثلاً نشر ارزشها در خصوص جمعآوری خاطرات مدافعان حرم افغانستانی کوتاهی کرده؟
خاک بر سر ما و تف به این روزگار
مثل سخی غلامی مگر چندنفر دیگر زندهاند؟! مسئولیت ثبت و ضبط و حفظ این آیهی آخرالزمانی با کیست؟ چرا هیچ کس خود را مسئول این اهمال کاری نمیداند؟
https://www.instagram.com/p/CAyCKzZJpMw/?igshid=1pyb6rqzgas4x
کانال #نشر_ستاره_ها | @n_setareha
هدایت شده از نشر ستارهها
#شهربانو
نویسنده: مریم قربانزاده
قیمت: ٣٣٠٠٠ تومان
چاپ دهم
#نشر_ستاره_ها
درباره کتاب:
رمانی بسیار خواندنی که به زیبایی احساسات مادرانه را به تصویر میکشد. حس مادری که با وجود دلبستگی و وابستگی شدید به فرزندش، او را راهی جبهه میکند و نهایتاً بعد از چند هفته با خبر مجروحیت او مواجه میشود.
ابراهیم این داستان، نوجوانی است شر و پر جنب و جوش که عاشق کفتربازی است. پسری که نه اهل مسجد است و نه از نوجوانان فعال در مبارزات قبل انقلاب. پسری که همیشه با برادر و خواهرانش دعوا میکند و کار به کتککاری میرسد و لنگ کفشهای مادر و کتک های پدر و کلکلهای خواهر و برادری را به پایان میرساند؛ اما همین نوجوان وقتی در بحران جنگ قرار میگیرد احساس مسئولیت میکند و با اصرار، رضایت پدر و مادر را برای حضور در جبهه جذب میکند و...
@setareha_books