eitaa logo
نبأ
148 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
19 فایل
امام خامنه ای :هر کس که در راه روشنگریِ فکر مردم تلاشی بکند، از انحرافی جلوگیری نماید و مانع سوءفهمی شود، از آن‌جا که در مقابله با دشمن است، تلاشش «جهاد» نامیده می‌شود نبا محفلی برای تحلیل و اتفاقات روز جامعه ومعرفی کانالهای مفید است ادمین - @haghighatju
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴💭 | استاد رحیم پور: حسن روحانی را جلوی این خواهر خوزستانی بنشانید، اگر طلبکار نشد؟ ‎ @jahaannews https://eitaa.com/nabaaa
بنام خدا شهیدامروزشهید عبدالرشید رشوند آوه،شهیدی که همسرش، برای رفتن او به سوریه، دست به کار شد...
خانم رشوند آوه، همسر شهید ما اهل روستاي اوه هستيم. روستايي در شهرستان الموت قزوين. ايشان پسر دايي من هستند. عبدالرشيد رشوند متولد 1346 است و من متولد 1352. ما اهل يك روستا بوديم و همه نزديك به هم زندگي مي‌كرديم. مادرم آن زمان فرزندي نداشت، علاقه زيادي هم به عبدالرشيد داشت. شب تولد من عبدالرشيد مهمان خانه ما بود. نزديكي‌هاي صبح من به دنيا مي‌آيم. آن زمان عبدالرشيد شش سال بيشتر نداشت اما برايم از آن شب هميشه تعريف مي‌كرد. از شب تولد من. گويي وقتي مي‌خواستند ناف را ببرند، گفته بودند به نام مهمان كوچك خانه عبدالرشيد مي‌بريم. اينطور مي‌شود كه من و عبدالرشيد به نام هم شديم... عبدالرشيد هشت ماه در جبهه بود. در مدت حضورش در جبهه جانباز شد اما پرونده‌اي نداشت... مدتي گذشت تا اينكه در سال 1368 خانواده عبدالرشيد براي خواستگاري به منزل پدرم آمدند. من هم به خواستگاري شان جواب مثبت دادم. 9ماه طول كشيد تا عيد سال 1369 زندگي مشتركمان را در كنار خانواده برادرش كه جانباز قطع نخاع بود آغاز كرديم. 250هزار تومان پول نقد مهريه‌ام بود كه با شهادتش بخشيده شد. من آن زمان 17سال داشتم. همسرم سال 1365 وارد سپاه شد. آن زمان به من گفت كه مأموريت‌هاي من گاه و بيگاه است. شايد ماه‌ها و مدت‌ها بروم و نباشم. من همه شرايط ايشان را پذيرفتم، چراكه خودم عاشق جبهه و جنگ بودم و برادرشان كه جانباز قطع نخاع بودند هميشه در مقابل چشمانم بود. خود شهيد درباره دوري و نبودن‌هايش به شوخي مي‌گفت خانم از قديم گفته‌اند دوري و دوستي. ما هر چقدر دور باشيم دوستي مان بيشتر خواهد بود شهيد اولين شرطش(برای ازدواج) اين بود كه من اجازه بدهم تا ايشان طبق عهدي كه سال‌ها پيش با دوستانش بسته است كليه‌اش را ببخشد. دومين شرطش هم سفر به لبنان براي مجاهدت بود. وقتي به اين شرطش رسيد با تعجب گفتم مگر هنوز جنگ داريم؟ گفت بله هست فلسطين همچنان در جنگ به سر مي‌برد. در جنگ خودمان به خاطر شرايط سني كه امكان حضور چنداني برايم فراهم نشد. سومين در‌خواست ايشان هم دعا براي شهادت بود. من گفتم ان‌شاءالله. گفت ناراحت نيستي؟ گفتم نه. گفت شما از شهيدت (پسرخاله لطف‌الله) كه تو را دوست داشت بخواه كه من را شفاعت كند. دو سالي از اتفاقات سوريه مي‌گذشت كه گفت مي‌خواهم به سوريه بروم، اما نمي‌دانم چرا جور نمي‌شود. مهر 1393بود. مدارك را كه جمع آوري مي‌كرد از ايشان پرسيدم با چه كسي قرار است بروي؟ گفت با بچه‌هاي تبوك. بچه‌هاي تبوك همان دوستان و همرزمان شهيد از دوران دفاع مقدس بودند كه از سال 1365 با هم بودند. يك بار كه براي ديدار يكي از جانبازان جبهه مقاومت رفته بوديم به يكي از دوستانش سفارش كردم گفتم اين بنده خدا بال بال مي‌زند و اگر امكان دارد كارش را درست كنيد كه برود. براي راهي شدن عبدالرشيد دست به دامانشان شدم. دوستش گفت دلخور نمي‌شويد كه برود؟ گفتم نه. ايشان با تجربه است بايد برود و از تجربياتش در آن منطقه استفاده شود. در راه بازگشت بوديم كه به ايشان گفتم من براي اعزامت دست به دامان دوستت شدم. گفت جدي؟! گفتم بله. گفت اگر تو گفته باشي حتماً درست مي‌شود. يك روز خوشحال و خندان بشكن زنان وارد خانه شد گفت دلت بسوزد من گذرنامه‌ام را گرفته‌ام. وقتي گفت ته دلم خالي شد گفتم واقعا رفتني شدي، مباركت باشد. به سلامتي. همسرم به آنچه سال‌ها در پي آن مجاهدت نمود رسيد. 6 آذر ماه سال 1394. وقتي دوستش آقاسيد جانباز شد من ته دلم خالي شد. با خودم گفتم كه حتماً عبدالرشيد شهيد مي‌شود. گذشت تا شهادتش. بارها خواب ديده بوديم كه مراسم با شكوهي را در اربعين برگزار مي‌كنيم اما قبل از شهادتش خودش هم خواب ديده بود كه در حياط مسجد جمكران قبري مي‌كند وقتي نام متوفي را مي‌پرسد صدايي از داخل مزار به گوش مي‌رسد كه اين مزار شماست. همان لحظه از مناره‌هاي مسجد صداي اذان به گوش مي‌رسد. اين خواب را براي همسر برادرش تعريف كرد و تعبيرش را خواست. ايشان هم گفته بود تعبيرش شهادت است. ارتباط شهيد با برادر جانبازشان ارتباط خوبي بين برادرها و خانواده‌هايمان برقرار بود. ايشان بسيار به امورات برادر جانبازشان رسيدگي مي‌كرد. هر زمان از پادگان مي‌رسيد ابتدا به ديدار برادرش مي‌رفت. همان لحظه ورود يك سلام نظامي به برادرش مي‌داد و منتظر آزاد باش ايشان مي‌ماند. شايد اين سلام نظامي يك ربع طول مي‌كشيد اما او همچنان منتظر مي‌شد تا برادرش آزاد باش بگويد. بيشتر اوقات برنامه ناهار را در كنار ايشان داشت. وقتي هم كه پيكر همسرم را آوردند، ابتدا نزد برادرش بردند و در كنار تخت ايشان گذاشتند. همسرشان گفته بود آقا حالا به ايشان آزاد باش مي‌گوييد؟! برادرش گفته بود بله مي‌گويم آزاد. https://eitaa.com/nabaaa
🔹 آیت الله حائری شیرازی 🔹 🔸نگویید: «مستحب است؛ شد، شد؛ نشد، نشد»🔸 هرچه می توانید سنت‌های خود را در ، جدی‌تر بگیرید. نگویید: «مستحب است؛ شد شد؛ نشد نشد». این سنت‌ها از اوجب واجبات است. چرا؟ چون ما شیعیان است. پدرها جوری نسبت به عید غدیر ارادت به خرج بدهند که بچه‌ها از یک ماه، دو ماه قبل عید غدیر باشند! حتی اگر لازم شد، کنید و یک عیدی حسابی -به اندازه‌ای که به علی ارادت دارید- به بچه‌ها بدهید. نگویید: «باز من باید یک چیزی خرج کنم!» نه! مقروض می‌شوی، خب بشو! تو که برای چیزهای دیگر قرض کرده ای، یک بار هم برای حضرت علی مقروض شو. مسیحی‌ها بابانوئل درست می‌کنند و به بچه هایشان می‌گویند: «او برای تو هدیه را آورده؛ مسیح برای تو این هدایا را آورده». بچه از اول ذهنش با عیسی (علیه‌السلام) انس می‌گیرد، رفاقت می‌کند. حالا بروید ببینیم چه کار می‌کنید! این شما و این عید غدیر. سفری، تفریحی، گردشی می‌خواهی ببری، بگو این مال عید غدیرت است! اگر هم تابستان می‌بری بگو، قولش را عید غدیر به شما دادم. قول‌هایی که می‌خواهید به آن‌ها بدهید، عید غدیر بدهید. هدایایتان و وعده‌هایتان را بگذارید در این روز تا این‌ها با عید غدیر جوش بخورند. 🌺@IslamlifeStyles https://eitaa.com/nabaaa
اَیْنَ عمار🇮🇷: چراغ قرمز دین! « همان طور که در سر چهار راه وقتی چراغ قرمز می شود، ترمز می کنید، دین هم چراغ قرمز دارد، چراغ قرمز دین ، کارهای حرام است، یعنی وقتی به کار حرامی رسیدی، ترمز کن و چراغ سبز دین هم کارهای حلال است. حال کسانی که برای چراغ قرمز ترمز می کنند، دو جور هستند: ⚠️ یک دسته از ترس جریمه شدن ترمز می کنند ، که این ترمز کردن شان خیلی چنگی به دل نمی زند، اما عده ای هم برای احترام گذاشتن به قانون ترمز می کنند که این مهم است. ⚠️ حال ما هم اگر از ترس جهنم نماز بخوانیم، این نماز خواندنمان زیاد چنگی به دل نمی زند؛ یعنی اگر به این خاطر صبح ها بلند می شوی و نماز می خوانی که به جهنم نروی، این نماز خواندن زیاد دلچسب نیست، اما اگر به تو بگویند : « اگر نماز صبح هم نخوانی به جهنم نمی روی » اما باز بلند شوی و نماز بخوانی، این خوب است... یعنی اگر عبادت تعظیماً لله باشد، برای بزرگداشت مقام خدا باشد، خوب است. (فرازی از فرمایشات ، آیت ا... مجتهدی تهرانی -ره)  🍃🍃🍃✨✨✨🍃🍃🍃 @Safir_Roshangari 🇮🇷 https://eitaa.com/nabaaa
7.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️خلاقیت همه چیز را تغییر می‌دهد نه مدرک دانشگاهی‌ 🔻رمز موفقیت محمد یونس اقتصاددان بنگلادشی چه بود 🔺کسی که بانک ها را قربانگاه فقرا نامید، و سیستمی پی ریزی کرد که 50 کشور از آن الگو برداری کردند 🎥همه‌ی مردم جهان کار آفرینند 🇮🇷 🔺 🔻 @khakestary_amar https://eitaa.com/nabaaa
14.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایا میشود تقدیر را تغیر داد چه بکنیم تا تقدیر برخواسته ما غلبه نکند؟ این داستان واقعی را همیشه بیاد داشته باشید . ناجی کودک ظرف چند هفته، قاتل او شد! داستان عجیب کشتن کودک توسط فردی که چند هفته قبل جان آن کودک را نجات داده بود! در احادیث و روایت اشاره به یک موضوع مهم دارد و ان پرداخت زکات فطریه وعقیقه است .پرداخت زکات فطریه و خیرات از مرگهای ناگهانی پیش گیری میکند . ای کاش این خانواده این امر را انجام می رسانیدن. https://eitaa.com/nabaaa
. دم شما گرم، آقای ما می توانیم! ♦️قهرمان ملی، همه جوره؛ 🔹پرستار. پاسدار. مدافع سلامت. مدافع حرم؛ ♦️و حالا قهرمان رکورد شکن المپیک. 🔹دم شما گرم آقای جواد فروغی! ♦️دم شما گرم، آقای "ما می توانیم"! 🔹درد و بلای شما بخورد بر سر همه آنهایی که رفتار و گفتار شان، برای نا امید کردن ملت ماست و موفقیت ها و پیروزی های ایران را بر نمی تابند. ♦️آنها که از شنیدن خبر ناکامی ها، ذوق رده می شوند و هنگام پیروزی های ایرانیان، عزادارند. 🔹دم شما گرم که به وقتش، مرهم بر زخم بیماران گرفتار گذاشتید و پرستارشان شدید؛ به هنگام ضرورت، برای عزت و امنیت جان فشانی کردید؛ ♦️و درست در لحظه ای که باید، برای ملت خود شادی و افتخار آفریدید. @IMANI_mohammad https://eitaa.com/nabaaa