از بی‌سوادی پرسیدند: معرفت چند حرف دارد؟ او گفت: چهار حرف. همه به او خندیدند. او کمی فکر کرد و گفت: مگر «عباس» چند حرف دارد؟...💔 #ڪپےباذڪرصلوات‌آزاد [@nabz_karbala]

#چالش #شرڪٺ‌ڪننده‌هجدهم °° براے شرڪٺ ٺۅ چالش عضۅ ڪانال زیࢪ بشید و پێام سنجاق شده رو مطالعہ ڪنێد :) 👈جوایز مُسابقه👇 نفࢪ اۅݪ⇦ مبݪغ 30 هزار ٺومن نفࢪ دۅم⇦ مبݪغ 25 هزار ٺومن نفࢪ سۅم⇦ مبݪغ 20 هزار ٺومن #استوری_مذهبی:)❤ https://eitaa.com/joinchat/1199571021Cfa47885ab3

عشق یعنی به تو رسیدن...✨🖤 #پروفایل #ڪپےباذڪرصلوات‌آزاد [@nabz_karbala]

امید آخر دلهای بیقرار حسین...💔 #پروفایل #ڪپےباذڪرصلوات‌آزاد [@nabz_karbala]

وقتی دلت گرفت فقط فابک‌الحسین... #پروفایل #ڪپےباذڪرصلوات‌آزاد [@nabz_karbala]

‌ استاد‌ پناهیان‌ می‌گفت: اگه‌ یه‌ شب‌ بدون‌ غم‌ و غصه‌ بودی، شک‌ کن‌ به‌ خودت‌! اصلا‌ اصلش‌ همینه‌ خوب‌ بهت‌ درد‌ میدن، آزمایشت‌ میکنن‌ که‌ خوب‌ بخرنت♥️ |هرکه‌دراین‌بزم‌مقرب‌تراست‌ جام‌بلابیشترش‌میدهند 🍃| #ڪپےباذڪرصلوات‌آزاد [@nabz_karbala]

#سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_دوازدهم #حسینیه می‌خواستم بنشینم و همانجا زار زار گریه کنم. برای یک شوخی بی‌مورد دوسال عبادت‌هایم را دادم. برای یک غیبت بی‌مورد، بهترین اعمال من محو می‌شد.😭😭😭 چقدر حساب خدا دقیق است. چقدر کارهای ناشایست را به حساب شوخی انجام می‌دادیم و حالا باید افسوس بخوریم.😓😓😓 در این زمان، جوان پشت میز گفت: شخصی اینجاست که چهارسال است منتظر شماست! این شخص اعمال خوبی داشته و باید به بهشت برزخی برود، اما معطل شماست. با تعجب گفتم: از چه کسی حرف می‌زنید؟🤔🤔🤔 یکی از پیرمردهای اُمنای مسجدمان را دیدم که در مقابلم و کنار آن جوان ایستاده. خیلی ابراز ارادت کرد و گفت: کجایی؟ چند ساله منتظرتم. بعد از کمی صحبت، این پیرمرد ادامه داد: زمانی که شما در مسجد و بسیج مشغول فعالیت فرهنگی بودید، تهمتی را در جمع به شما زدم. برای همین آمده‌ام مرا حلال کنید.😔💔😔 آن صحنه برایم یادآوری شد. من مشغول فعالیت در مسجد بودم. کارهای فرهنگی و بسیج و... این پیرمرد همراه چند نفر دیگر در گوشه ای نشسته بود.💫💐💫 بعد پشت سر من حرفی زد که واقعیت نداشت. او به من تهمت بدی زد. او نیت ما را زیر سؤال برد. عجیب‌تر آنکه، زمانی که این تهمت را به من زد، من ابتدای حضورم در بسیج بود و نوجوان بودم ولی او گفت چهار سال منتظر من بود!!!😳🤯😳 آدم خوبی بود اما نامه اعمال من خیلی خالی شده بود. به جوان گفتم: درسته ایشان آدم خوبی است اما من همینطوری نمی‌گذرم. دستم خالی است. هرچه می‌توانی از او بگیر.🍃🍀🍃 جوان هم رو به من کرد و گفت: این بنده خدا یک وقف انجام داده که خیلی با برکت بوده و ثواب زیادی برایش می‌آید.🌹🌺🌹 او یک حسینیه در شهر شما خالصانه برای رضای خدا ساخته که مردم از آنجا استفاده می‌کنند. اگر بخواهی ثواب کل حسینیه‌اش را از او می‌گیرم و در نامه شما می‌گذارم تا او را ببخشی.🌸🌿🌸 با خودم گفتم: ثواب یک حسینیه برای یک تهمت؟ خیلی خوبه. بنده خدا این پیرمرد خیلی ناراحت و افسرده شد، اما چاره‌ای نداشت. ثواب یک وقف بزرگ را برای یک تهمت داد و رفت سمت بهشت برزخی.✨🦋✨ برای تهمت به یک نوجوان، یک حسینیه‌اش را که با اخلاص وقف کرده بود را داد و رفت!🌼🍂🌼 اما تمام حواس من در آن لحظه به آن بود که وقتی بخاطر یک تهمت به یک نوجوان، یک چنین خیراتی را از دست می‌دهد، پس ما که هر روز و شب پشت سر دیگران مشغول قضاوت و حرف زدن هستیم چه عاقبتی خواهیم داشت؟ ما که به راحتی پشت سر مسئولین و دوستان و آشنایان خودمان هرچه می‌خواهیم می‌گوییم...😞🥀😞 باز جوان پشت میز به عظمت آبروی مؤمن اشاره کرد.🍁🌻🍁 #ڪپےباذڪرصلوات‌آزاد [@nabz_karbala]

#سه_دقیقه_در_قیامت #قسمت_دوازدهم شرح و بررسی کتاب سه دقیقه در قیامت توسط استاد امینی خواه #ڪپےباذڪرصلوات‌آزاد [@nabz_karbala]