eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.4هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
3هزار ویدیو
40 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام به ممبر های خوبمون😍😍❤️😊 2تا زوج میخان بهم برسن التماس دعا دارن ممنون میشم دعا کنید براشون😊😊😊😊😊☺️😍 @nabzeshgh
💓نبض عشق💓
سلام به ممبر های خوبمون😍😍❤️😊 2تا زوج میخان بهم برسن التماس دعا دارن ممنون میشم دعا کنید براشون😊😊😊😊😊☺
به به سلام منورفرمودین انشاءالله که به حاجت قلبی شون برسن یکی ازاعضاکانال به من پیام فرستاده بودن که واسه ایشونم دعاکنیم امروزسه شنبه متعلق به امام زمان (عج)هست انشاءالله که مادرایشون عنایت کنن به همه مجردهای کانال که هرچه سریعترمزدوج بشن ماهم خوشحال میشیم وخداروشاکریم شاهدازدواج جوون هامون باشیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 💓نبض عشق💓
❤خیییییییییلی خوش اومدین😍 💓 @nabzeeshgh 💓
═‌‌‌‌♥️ حرف دل ♥️═ ‌ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ 💓 @Nabzeshgh
بهونه نیار، ثابت کن دوستش داری😊 ═‌‌‌‌♥️ حرف دل ♥️═ ‌ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ 💓 @Nabzeshgh
It's Simple if you believe that I'm deadly in love you تو آسان باور کن که سخت دوستت دارم... ═‌‌‌‌♥️ حرف دل ♥️═ ‌ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ 💓 @Nabzeshgh
🦋عاشقانه های شهدا هروقت‌حاجے‌ازمنطقہ بہ‌منزل‌مے‌آمدبعدازاینڪہ با‌من‌احوال‌پرسےمے‌کرد باهمان‌لباس‌خاکےبسیجی بہ‌نمازمے‌‌ایستاد.. یڪ‌روزبہ‌قصدشوخےگفتم: تومگرچقدرپیش‌ماهستے کہ‌بہ‌محض‌آمدن،نمازمےخوانی؟! نگاهےکردوگفت: هروقت‌تورامےبینم احساس‌مے‌کنم‌بایددورڪعت نماز شُکربخوانم.. ..🌸🍃 ═‌‌‌‌♥️ حرف دل ♥️═ ‌ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ 💓 @Nabzeshgh
💓نبض عشق💓
🦋عاشقانه های شهدا هروقت‌حاجے‌ازمنطقہ بہ‌منزل‌مے‌آمدبعدازاینڪہ با‌من‌احوال‌پرسےمے‌کرد باهمان‌لباس‌خ
خدایی چندنفرازآقایون ازاین نمازشکرهامیخونن!🤨 خب یادبگیرید ازشهدادیگه مگه چیه غیراینه بیس زندگیتون محکم ترمیشه☺️
❤❤❤ •همسرمان را چگونہ صدا ڪنیم؟! °•حضرت علے (ع) وقتے مےخواستند حضرت زهرا (س) صدا ڪنند، مےفرمودند: °•نفسۍ لڪ الفدا (جان علے به فدایت) و جوابے ڪہ از حضرت زهرا مےشنیدند روحۍ لڪ الفدا(روحم بہ فدایت علے) بود. °• زیبا صدا ڪردن زن و مرد ، بهترین شیوه براے ابراز محبت و نوعے شخصیت دادن به طرف مقابل است. ❀اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج❀   ✦•─┈┄┅┈•♡•┈┅┄┈─•✦ @nabzeshgh
--- ❤❤❤ ‌ 🌼ازدواج به سبک شهدا🌼 . 💠رفقایم توی بسیج شنیده بودند مصطفی ازم خواستگاری کرده. از این طرف و آن طرف به گوشم می‌رساندند که «قبول نکن، متعصبه». با خانم‌ها که حرف می‌زد، سرش را بالا نمی‌گرفت. سر برنامه‌های بسیج اگر فکر می‌کرد حرفش درست است، کوتاه نمی‌آمد. به قول بچه‌ها حرف، حرف خودش بود، معذرت خواهی در کارش نبود. . . 💚بعد از ازدواج، محبتش به من آنقدر زیاد بود که رفقام باور نمی‌کردند این همان مصطفایی باشد که قبل از ازدواج می‌شناختند. طاقت نداشت سردرد من را ببیند. . 💐خواستگاری که آمد، نه سربازی رفته بود😳، نه کار داشت. 😳 خانواده‌ام قبول نکردند😉. گفتند «سربازیت را که رفتی و کار پیدا کردی، بیا حرف بزنیم». دو سال طول کشید. آنقدر رفت و آمد و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضیشان کرد. . کمی بعد از ازدواج،با قانون قد و وزن معاف شد، بس که لاغر بود و قد بلند. توی سازمان انرژی اتمی هم مشغول شد. مهریه را خانواده‌ها گذاشتند، پانصد تا سکه؛ ولی قرار بین من و مصطفی چهارده ‌تا سکه بود. بعد از ازدواج هم همه سکه‌ها را به من داد. مراسم عقد و عروسی را خانه‌ خودمان گرفتیم، خیلی ساده. . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج❀     ✦•─┈┄┅┈•♡•┈┅┄┈─•✦ @nabzeshgh
❤❤❤ صدا می کنم تو را این “جانی” که می گویی😇🌙 جانم را می گیرد🙂😌 نزن این حرف ها را😊☺ دل من جنبه ندارد😀😎 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج❀    ✦•─┈┄┅┈•♡•┈┅┄┈─•✦ @nabzeshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸من هنوز 💫گاهی 🌸یواشکی خواب تو را می‌بینم، 💫یواشکی نگاهت می‌کنم، 🌸صدایت می‌کنم، 💫بین خودمان باشد 🌸اما من هـــنوز :تورا "یـواشکـے 💫🌸دوســــتت دارم🌸💫 ═‌‌‌‌♥️ حرف دل ♥️═ ‌ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ 💓 @Nabzeshgh
🔹 چطور میشه اگه کسی ازدواج کنه روزیش زیاد میشه ؟؟ 💸💵🔝 🚥علاوه بر فرمایش رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم در قرآن هم اومده : ✨یُغنِهِمُ الله مِن فَضلِه وَ الله واسِعُ علیم✨ ⛔️ بعضی ها برعکس فکر میکنن، خیلی راحت میگن: -- پول نداریم ، ازدواج نمیکنیم! 😒 👆این فکرِ غلطِ نتیجه "بی ایمانی" ما هست.🚫 🌺 اتفاقا کسی که پول نداره باید ازدواج کنه تا پولدار بشه 💍👉💰 @nabzeshgh
🔔 یه نکته مهم : 🔶 این اثر (افزایش روزی) رو اگه دقیق بهش نگاه کنیم ،بعدِ ازدواج میشه یه کاری کرد که 🔹 اثر پولدار شدن و ازدیاد روزی بهتر خودشو نشون بده ✔️ -- چطور استاد؟؟ 💖 زن و شوهر اگه "قلبی و زبانی در رفتارشون با هم موافق باشن" معمولاً روزیشون زیاد میشه ؛ ⛔️ اما اگه به هم بد و بیراه بگن و توی دلشون نسبت به هم کینه داشته باشن ⬅️معمولاً روزیشون قفل میشه ؛ 🔺مثلاً یه وامی بناست برسه "چون با هم دعوا دارن" نمیرسه.... 💵 👉🔒 @nabzeshgh
تو در دنج ترین ... ♥️ ═‌‌‌‌♥️ حرف دل ♥️═ ‌ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ 💓 @Nabzeshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #دوازده قلبم یخ زد و لحنم هم مث
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ بدنم سُست و سنگین به زمین چسبیده و نگاه بی حالم تنها سقف بلند بالای سرم را میدید.. که گرمای انگشتانش را روی گونهام حس کردم و لحن گرمترش را شنیدم _نازنین! درد از روی شانه تا گردنم میکشید،😣 به سختی سرم را چرخاندم.. و دیدم کنارم روی زمین کز کرده است. به فاصله چند متر دورمان پرده ای کشیده شده و در این خلوت فقط من و او بودیم... صدای مردانی را از پشت پرده میشنیدم و نمیفهمیدم کجا هستم که با نگاهم مات چشمان سعد شدم.. و پس از سیلی سنگینش باور نمیکردم حالا به حالم گریه کند... ردّ خونم روی پیراهن سفیدش مانده و سفیدی چشمانش هم از گریه به سرخی میزد... میدید رنگم چطور پریده و با یک دست دلش آرام نمیشد.. که با هر دو دستش صورتم را نوازش میکرد و زیر لب میگفت _منو ببخش نازنین! من نباید تو رو با خودم میکشوندم اینجا! او با همان لهجه عربی به نرمی فارسی صحبت میکرد و قیل و قال مردانی که پشت پرده به عربی فریاد میزدند، سرم را پُر کرده بود.. که با نفسهایی بریده پرسیدم _اینجا کجاس؟😣 با آستینش اشکش را پاک کرد و انگار خجالت میکشید پاسخم را بدهد.. که نگاهش مقابل چشمانم زانو زد و زیر لب زمزمه کرد _مجبور شدم بیارمت اینجا صدای تکبیر امام جماعت را شنیدم.. و فهمیدم آخر کار خودش را کرده و مرا به🔥 مسجد عُمری🔥 آورده است.. و باورم نمیشد حتی به جراحتم رحمی نکرده باشد.. که قلب نگاهم شکست و او عاشقانه التماسم کرد _نازنین باور کن نمیتونستم ببرمت بیمارستان، ممکن بود شناسایی بشی و دستگیرت کنن! سپس با یک دست... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕌 ═‌‌‌‌♥️ حرف دل ♥️═ ‌ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ 💓 @Nabzeshgh
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #سیزده بدنم سُست و سنگین به زمی
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ سپس با یک دست پرده اشک را از نگاهش کنار زد تا صورتم را بهتر ببیند.. و با مهربانی دلداری ام داد _اینجام دست کمی از بیمارستان نداره! برا اینکه مجروحین رو نبرن بیمارستان، این قسمت مسجد رو بیمارستان کردن، دکتر و همه امکاناتی هم اوردن! و نمیفهمید با هر کلمه حالم را بدتر میکند که لبخندی نمکین نشانم داد.. و مثل روزهای خوشیمان شیطنت کرد بلکه دلم را به دست آورد _تو که میدونی من تو عمرم یه رکعت نماز ! ولی این مسجد فرق میکنه، این مسجد نقطه شروع مبارزه مردم سوریه بوده و الان مخالفت با بشار اسد شده! و او مرا به این جهنم کشانده بود که به جای خنده، چشمانم را از درد در هم کشیدم.. و مظلومانه ناله زدم _تو که میدونستی اینجا چه خبره، چرا اومدی؟ با همه عاشقی از پرسش بی پاسخم کلافه شد.. که گرمای دستانش را از صورتم پس گرفت و با حالتی حق به جانب بهانه آورد _هسته اولیه انقلاب تو تشکیل شده، باید خودمون رو میرسوندیم اینجا! و من از اخبار بیخبر نبودم و میدیدم درعا با آمادگی کامل به سمت میرود که با همه خونریزی و حال خرابم، با صدایی که به سختی شنیده میشد، بازخواستش کردم _این چند ماه همه شهرهای سوریه تظاهرات بود! چرا بین اینهمه شهر، منو کشوندی وسط میدون جنگ درعا؟😣😒 حالت تهوع طوری به سینه‌ام چنگ انداخت که حرفم نیمه ماند.. و او رنگ مرگ را در صورتم میدید که از جا پرید و اگر او نبود از ترس تنهایی جان میدادم.. که به التماس افتادم _کجا میری 🔥سعد؟ کاسه صبرم از تحمل اینهمه وحشت در نصفه روز تَرک خورده و بی اختیار.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕌 ═‌‌‌‌♥️ حرف دل ♥️═ ‌ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ 💓 @Nabzeshgh
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #چهارده سپس با یک دست پرده اشک
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ و بی‌اختیار اشک از چشمانم چکید😢 و همین گریه بیشتر آتشش میزد که به سمت پرده رفت و یک جمله گفت _میرم یه چیزی برات بگیرم بخوری! و دیگر منتظر پاسخم نماند و اگر اشتباه نکنم از شرّ تماشای اینهمه شکستگی ام فرار کرد... تازه عروسی که خورده 😢و هزاران کیلومتر دورتر از وطنش در مسجدی رها شده،مبارزه ای که نمیدانستم کجای آن هستم... و قدرتی که پرده را کنار زد..😈و بی‌اجازه داخل شد... از دیدن صورت سیاهش در این بی‌کسی قلبم از جا کنده شد.. و او از خانه تا اینجا تعقیبم کرده بود تا کار این را یکسره کند که بالای سرم خیمه زد،.. با دستش دهانم را محکم گرفت تا جیغم در گلو گم شود و زیر گوشم خرناس کشید _برای کی جاسوسی میکنی ایرانی؟👿 دیگر درد شانه فراموشم شده که فک و دندان هایم زیر انگشتان درشتش خرد میشد.. 😰 و با چشمان وحشتزده ام دیدم خنجرش را به سمت صورتم میآورد.. که نفسم از ترس بند آمد و شنیدم کسی نام اصلی ام را صدا میزند.. 😱 _زینب! احساس میکردم فرشته مرگ به سراغم آمده که در این غربت کده کسی نام مرا نمیدانست و نمیدانستم فرشته نجاتم سر رسیده..😱😰 که پرده را کشید و دوباره با مهربانی صدایم زد _زینب! قدی بلند و قامتی چهارشانه که خیره به این قتلگاه تنها نگاهمان میکرد و با یک گام بلند خودش را بالای سرم رساند.. و مچ این قاتل سنگدل را با یک دست قفل کرد... دستان وحشیاش همچنان روی دهان و با خنجر مقابل صورتم مانده و حضور این غریبه کیش و ماتش کرده بود... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕌 ═‌‌‌‌♥️ حرف دل ♥️═ ‌ ═══‌‌‌‌♥️ℒℴνℯ♥️═══ 💓 @Nabzeshgh
«مسجد عمری» درعا😰 اینم یه پارت سورپراااایززز خدمت شما😍👇