🌸💖🌸💖🌸🍃
💖🌸💖🌸🍃
🌸💖🌸🍃
💖🌸🍃
🌸🍃
❣خطاب به نیمه ی گمشده
مشتــــرک مورد نظر هنوز در دسترس نیستی😒
اما
به حرمت روزی ک قدم در دنیای سنگ فرش قلبــــم بگذاری...👣
با خود عهد کرده ام💞
چشم هایم را بروی غیر تــــو ببندم ! 😑
تا روزی که آمدی با افتخار بگویم ...🙂
تـــو اولیــن گناه پاک نگاهم بودی !😍
بی آنکه بدانم تـــو کیستی و کجایی ...😇
ن در دنیای واقعی و ن در دنیای خیال و ن در دنیای مجازی...
عاشقانـــــه هایم را در گوش غیر تـــو نمی خوانم... 😅
تا وقت آمدنت آوازم یگانه باشد تنها برای تو
و حنجره ام خسته نباشد از تکرار عاشقانـــــه ها!💝
نمی دانم کیستی و کجایی...
اما تمام زیبایی هایم را برای تـــو پنهان میکنم....😌
تا وقتی ک آمدی چشم های تـــو اولین نگاه بانشان باشد... ☺️
نمیخواهم وقت آمدنت شرمسار باشم از اینکه...
با هزاران غیر تــــو مشترک شده باشم !😥
اشتـــــراک واژه عمیقی است...
و چه شیــریــن است اگر...
یکی باشد تنها برای یکی...👸
از همین حالا از خودمان شروع کنیم😉
💓 @nabzeshgh 💓
بهار گوشه ی قلبِ
تمام آدم هاست
همان نفس که پُری
از هوایِ عطر کسی ...
#معصومه_صابر
@nabzeshgh
هدایت شده از 🇮🇷 نفس عمیق 🇵🇸
PART-08 (parhizgar).mp3
13.04M
┏━━━↬🌻↫━━━┓
#هر_روز_با_قرآن
#ختم_قرآن_در_رمضان
جزء هشتم
با صدای استاد پرهیزگار
التماس دعا
@NafasseAmigh
┗━━━↬🌻↫━━━┛
May 11
🌸💖🌸💖🌸
سفره عقد زوج شهدایی
مراسم گره زدن دل دو جوان به همدیگر بر سر قبر مطهر شهدا
با الگو گرفتن از اقدامات مجردان انقلابی
#مزارشهدا #مراسم_عقد
💓 @nabzeshgh 💓
💓نبض عشق💓
🌸💖🌸💖🌸 سفره عقد زوج شهدایی مراسم گره زدن دل دو جوان به همدیگر بر سر قبر مطهر شهدا با الگو گرفتن از
پیمبر خطبه خواند
زهرا بلی گفت🌷
غلط گفتم ❌t
بلی نه☝️ یاعلی گفت❤️
#عقدزوج_شهدایی #حرکت_متفاوت #مزارشهدا
#نشردهیدتوایتا
💓 @nabzeshgh 💓
💓نبض عشق💓
پیمبر خطبه خواند زهرا بلی گفت🌷 غلط گفتم ❌t بلی نه☝️ یاعلی گفت❤️ #عقدزوج_شهدایی #حرکت_متفاوت #مزار
من بچه حزب اللهی ام باشد ولی خب 😋
عاشق شدن طبق کدام آیه حرام است 😱
چون دوستت دارم، قیامت با تو هستم 👌
این جمله میدانی روایت از امام است😍 ☝️
#نشردهید
💓 @nabzeshgh 💓
💓نبض عشق💓
من بچه حزب اللهی ام باشد ولی خب 😋 عاشق شدن طبق کدام آیه حرام است 😱 چون دوستت دارم، قیامت با تو هستم
واسه تک تک مجردان کانال #نبضعشق این لحظه روآرزومندم🙃💐
💓نبض عشق💓
📚داستان ❤️ #عاشقانہ_دو_مدافع❤️ #قسمت_پنج در اتاق به صدا در اومد... مامان بود... اسماء جان❓❓❓ ساعت
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_ششم
خانم محمدے❓❓❓❓
سرمو برگردوندم
ازم فاصلہ داشت دویید طرفم
نفس راحتے کشید.سرشو انداخت پاییـݧ و گفت
سلام خانم محمدے صبتوݧ بخیر
موقعے ک باهام حرف میزد سرش پاییـݧ بود
اصـݧ فک نکنم تاحالا چهره ے منو دیده باشہ پس چطورے اومده خواستگارے الله و اعلم
_سلام صبح شما هم بخیر
ایـݧ و گفتم و برگشتم ک ب راهم ادامہ بدم
صدام کرد ببخشید خانم محمدے صبر کنید
میخواستم حرف ناتموم دیشب و تموم کنم
راستش...من...
انقد لفتش داد کہ دوستش از راه رسید
(آقای محسنی )پسر پر شرو شور دانشگاه رفیق صمیمیے سجادے بود اما هر چے سجادے آروم و سر بہ زیر بود محسنی شیطون و حاضر جواب اما در کل پسر خوبے بود
رو کرد سمت مـݧ و گفت بہ بہ خانم محمدے روزتون بخیر
سجادے چشم غره اے براش رفت و از مـݧ عذر خواهے کرد و دست محسنے و گرفت و رفت
خلاصہ ک تو دلم کلے ب سجادے بدو بیراه گفتم
اوݧ از مراسم خواستگارے دیشب ک تشیف آورده بود واسہ بازدید از اتاق اینم از الان
داشتم زیر لب غر میزدم ک دوستم مریم اومد سمتم و گفت بہ بہ عروس خانم چیه چرا باز دارے غر غر میکنے مث پیر زنها❓❓❓
اخمے بهش کردم گفتم علیک سلام بیا بریم بابا کلاسموݧ دیر شد
خندیدو گفت:اوه اوه اینطور ک معلومه دیشب یه اتفاقاتی افتاده.
یارو کچل بود❓❓❓زشت بود❓❓❓
نکنه چایے رو ریختی رو بنده خدا❓❓بگو مـݧ طاقت شنیدنشو دارم
دستشو گرفتم وگفتم بیا کم حرف بزن تو حالا حالا ها احتیاج داری ب ایـݧ فک.تازه اول جوونیتہ
تو راه کلاس قضیہ دیشب و تعریف کردم اونم مث مـݧ جا خورد
تو کلاس یه نگاه ب من میکرد یہ نگاه ب سجادے بعد میزد زیر خنده.
نفهمیدم کلاس چطورے تموم شد کلا تو فکر دیشب و سجادے و....بودم
خدا بگم چیکارت کنه مارو از درس و زندگے انداختے....
💓 @nabzeshgh 💓
💓نبض عشق💓
💞 #عاشقانه_دو_مدافع 📚 #قسمت_ششم خانم محمدے❓❓❓❓ سرمو برگردوندم ازم فاصلہ داشت دویید طرفم نفس راحتے
💞 #عاشقانه_دو_مدافع
📚 #قسمت_هفتم
بعد دانشگاه منتظر بودم ڪ سجادے بیاد و حرفشو تموم کنه اما نیومد...
پکرو بی حوصلہ رفتم خونہ
تارسیدم ماماݧ صدام کرد...
اسماااااا❓❓❓❓
سلام جانم ماما❓
سلام دخترم خستہ نباشے
سلامت باشے ایـݧ و گفتم رفتم طرف اتاقم
ماماݧ دستم و گرفٺ و گفت:
کجا❓❓❓چرا لب و لوچت آویزونہ❓
هیچے خستم
آهاݧ اسماء جاݧ مادر سجادے زنگ
برگشتم سمتش و گفتم خب❓خب❓
مامان با تعجب گفت:چیہ❓چرا انقد هولے
کلے خجالت کشیدم و سرمو انداختم پاییـݧ
اخہ ماماݧ ک خبر نداشت از حرف ناتموم سجادے...
گفت ڪ پسرش خیلے اصرار داره دوباره باهم حرف بزنید
مظلومانہ داشتم نگاهش میکردم
گفت اونطورے نگاه نکـݧ
گفتم ک باید با پدرش حرف بزنم
إ ماماݧ پس نظر من چے❓❓❓❓
خوب نظرتو رو با هموݧ خب اولے ک گفتے فهمیدم دیگہ
خندیدم و گونشو بوسیدم
وگفتم میشہ قرار بعدیموݧ بیروݧ از خونہ باشه❓❓❓❓
چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
خوبہ والاجوون هاے الاݧ دیگہ حیا و خجالت نمیدونـݧ چیہ ما تا اسم خواستگارو جلوموݧ میوردن نمیدونستیم کجا قایم بشیم
دیگہ چیزے نگفتم ورفتم تو اتاق
شب ک بابا اومد ماماݧ باهاش حرف زد
ماماݧ اومد اتاقم چهرش ناراحت بودو گفت
اسماء بابات اصـݧ راضے ب قرار دوباره نیست گفت خوشم نیومده ازشوݧ...
از جام بلند شدم و گفتم چے❓چرااااااا❓
ماماݧ چشماش و گرد کرد و با تعجب گفت❓
شوخے کردم دختر چہ خبرتہ
تازه ب خودم اومد لپام قرمز شده بود....
ماماݧ خندید ورفت بہ مادر سجادے خبر بده مث ایـݧ ڪ سجادے هم نظرش رو بیرون از خونہ بود
خلاصہ قرارموݧ شد پنج شنبہ
کلے ب ماماݧ غر زدم ک پنجشنبہ مـݧ باید برم بهشت زهرا ...
اما ماماݧ گفت اونا گفتـݧ و نتونستہ چیزے بگہ...
خلاصہ ک کلے غر زدم و تو دلم ب سجادے بدو بیراه گفتم.....
دیگہ تا اخر هفتہ تو دانشگاه سجادے دورو ورم نیومد
فقط چهارشنبہ ک قصد داشتم بعد دانشگاه برم بهشت زهرا بهم گفت اگہ میشہ نرم ...
ایـݧ از کجا میدونست خدا میدونہ هرچے ک میگذشت کنجکاو تر میشدم
💓 @nabzeshgh 💓
🌸💖🌸💖🌸
#دلنوشته
از مـیانِ
نوڪـرانِ
هیئـتتــ📿
یارِ مشـڪـے🍃 پوش
میخواهمـ حسیــن ع✋❣
عشقخوباست
اڱریارخدایےباشد💚🍃
💓 @nabzeshgh 💓
هدایت شده از آرشیو بنر و لینک
"از أرض تا عرش"
رمانی
رفاقتانه👬
هیجانی🚨
شهدایی
عاشقانه ای👫
پر از حوادث تلخ و شیرین😭😂
با پایانی خوب😊
با قلمی جذاب و روان✍
پسری که از خانواده بسیااااار پولدار و بی اعتقاد😡
پاش به سپاه،سوریه کشیده میشه☺️
تازه عاشقم میشه😉
بچه پولدار
،بی اعتقاد
،سوریه
،سپاه...
اینا چطور کنار هم قرار گرفتن؟؟
جریان چیه؟؟🤔
بدو بیا اینجا مشخص میشه چه اتفاقاتی افتاده☺️🏃
@be_soyeh_binahayat
تازه یه چیز دیگه هم هست
میپرسی چیه؟🤔
تو این کانال خاطرات شهدا
داستانک های آموزنده📝
طنز نامه شهدا☺️
و.....هم هست
پس بیاید که منتظرتون هستیم😊