من از تو بس که نوشتم تمام مردم شهر
بدون اینکه بدانند میشناسندت
#حسین_زحمتکش
💝
❤️
🧡
💛
💚
💙
💜
💖
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@Nabzeshgh
♥️
چقدر خاطره ی ناتمام دارم من!
که اسم تک تکشان
حکمت است و تقدیر است!
#حسین_زحمتکش
#دلتنگی
💓نبض عشق
💝
❤️
🧡
💛
💚
💙
💜
💖
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
C᭄ @Nabzeshgh
جز اینجا هیچ جا آرامشی در من نمیگیرد
کبوترزاده جایی جز حرم مامن نمیگیرد
تو دریایی و دریا با غباری گِل نخواهد شد
تو آن عطری که هرگز بوی پیراهن نمیگیرد
کنار خویش بنشانم، گدایت تکهنانش را
زمانی که رفیقش هست از دشمن نمیگیرد
مگر نه اینکه دوری دوستی میآوَرَد ای ماه!؟
دلم قرص است این دوری تو را از من نمیگیرد
تو سرسنگین مشو با من که مدتهاست در عالَم
سرِ تنهاییام را کوه بر دامن نمیگیرد
سری آوردهام تا پای تو پایین بیاندازم
که دوشِ خستهام این بار را گردن نمیگیرد
تویی شمسالشموس و با وجودت چشم مولانا
سراغ شمع را در خانهی روشن نمیگیرد
کنار پنجرهفولاد هر بار امتحان کردم
نَفَس پیش تو حتی لحظهی مردن نمیگیرد
#حسین_زحمتکش
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
گیراتر از چشم تو هم درگیر خواهد شد
زیباترین معشوقه روزی پیر خواهد شد...
امروز تعبیرم کن اما خاطرت باشد
خوابی کهیوسف دیدههم تعبیر خواهد شد...
مردیکه عمری تشنهی جام محبت بود
یک روز از این نامهربانی سیر خواهد شد...
غِرّه مشو این امپراطوری قدرتمند
با حملهی مشتی مغول تسخیر خواهد شد...
دستی بجنبان تاکه امروز تو زیباییست
دستی بجنبان چونکه فردا دیر خواهد شد...
#حسین_زحمتکش
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
برایم قابل درک است اگر چشمت به راهم نیست..
برای اهل دریا ، شوق بارانی نمیماند !
🍂..
#حسین_زحمتکش
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
قطاری کهنه ام، اما چه جای شکوه از مردم؟!
شکسته شیشه ام را سنگِ لطفِ همقطارانم...
#حسین_زحمتکش...🔖
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
اگر امشب بُت من دست به اَبرو ببرد
خبر مرگ مرا باد به هر سو ببرد
هر کسی شعر به چشمان تو تقدیم کند
مثل این است که رقاصه به باکو ببرد
سر مویی اگر از حُسن تو معلوم شود
سر انگشت زیاد است که چاقو ببرد!
روسری های تو باعث شده زنبور عسل
جای گل حسرت و اندوه به کندو ببرد
لب من عطر تو را دارد و من می ترسم
نکند مادرم از بوسه ی مان بو ببرد
باز هم خیره به عکست شده ام تا شاید
این سِری چشم تو را چشم من از رو ببرد
#حسین_زحمتکش
تو سرگرمِ بَهاری! من دل آشوبِ زمستانم
چه سودم شانه وقتی اول و آخر پریشانم؟
همان بهتر که مشت از گوهرِ دریا تُهی باشد
چه بسیار و چه کم، هر قدر بردارم پَشیمانم!
اجل شد همدم شب های تنهاییم و فهمیدم
"تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم"
شبیه ارگِ بعد از پنجم دی، دلخوش اینم
که دیگر بعد از این چیزی نخواهدکرد ویرانم!
زمان یعنی همین خط ها که می افتد به پیشانی
همین خط ها که افتاده ست بر دیوار زندانم
ندانستن گناهش چیست؟بعداز تو که من بودی
کسی اسم مرا پرسید، می گویم نمی دانم!
#حسین_زحمتکش
در ماجرای ما سری سامان نمی گیرد
بیدار شو! در دوزخی، باران نمی گیرد
عشق این دبیر پیر با یک قطره اشک ما
این امتحان سخت را آسان نمی گیرد
پیغمبری هستم که قوم کافر خود را
هرقدر نفرین می کند طوفان نمی گیرد
تنهایی ام با هیچ جمعی پر نخواهد شد
تن-ها خودش جمعست، دیگر "آن" نمی گیرد
پشت سر از عشق برگشته دعایی نیست
روی سر مرتد کسی قرآن نمی گیرد
پا بر سرم بگذار و بالاتر برو ای دوست
بی مرگ برفی، چشمه ای جریان نمی گیرد
وقتی بنا به زجر باشد عمر طولانیست
با خوش خیالی عمر ما پایان نمی گیرد ...
#حسين_زحمتكش
نَمی از جذبهی چشم تو به دریا برسد
عمر این قوم بعید است به فردا برسد
از منِ سوختهدل روی بگردان، بگذار
بخشی از پیرهنت هم به زلیخا برسد
منِ بیمایه کجا؟ یوسف حُسن تو کجا؟
راضیام از تو به من سهمِ تماشا برسد
نعمت همدم و همصحبت عیسی بودن
گاه لطفیست که شاید به یهودا برسد
بعد از آن روز که موی تو رها شد در باد
گردنت -گرد جنونی- که به هرجا برسد
#حسین_زحمتکش
قدم بزن همهی شهر را به پای خودت
وَ گریه کن وسط کافهها برای خودت
تو خود علاجِ غم و درد بیشمار خودی
برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت
شبیه نوح، اگر هیچکس به دین تو نیست
تو با خدای خودت باش و ناخدای خودت
دوباره دست به زانوی خود بگیر و بایست
بزن اگر که زدی تکیه بر عصای خودت
بگرد و صورت خود را دوباره پیدا کن
تویی که گم شدهای بین عکسهای خودت...
#حسین_زحمتکش
گاهی مرا نگاه کنی رد شوی بس است ؛
آنان که بیکَسند به یک در زدن خوشند .
#حسین_زحمتکش
آنسان که یادم داد چشمت دلسپردن را
یک روز یادم میدهد از یاد بردن را!
آنقدر دارم یادگار از تو که فرزندم
با زخمهای من بیاموزد شمردن را...
جان رقیبم را قسم خوردی که خوش عهدی
از اعتبار انداختی سوگندخوردن را!
تحقیر ما افتادگان تا کی؟ که یادت داد
اینگونه روی زخم مردم پا فشردن را
چشمی که بر من بستهای بر غیر وا کردی
ممنونم از چشمت که آسانکرد مردن را...
#حسین_زحمتکش