eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.4هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
3هزار ویدیو
40 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
💖❤️💖 🌟🌟🌟 ❤️💖 💖 : شب عروسی هنگام برگشتن ازاتلیه آقا به من گفتند اگر موافق باشید قبل ازرفتن پیش مهمانها اول برویم خانه خودمان و راباهم بخوانیم یک دونفره ☺️💖 واین هم درحالی بود که مرتب خانوادهامون به ایشان میزدند که چرا نمی آیید مهمانها منتظرند📞📞 من هم گفتم قبول فقط آنها باشما😉😉 ایشان هم گفتند مشکلی موبایلم را برای یک ساعت میگذارم روی صدا تامتوجه نشویم 😄 بعد باهم به پرازمهرو رفتیم وبعد ازنماز به پیشنهاد ایشان یک عاشورای دلچسب خواندیم وبنای زندگیمان را با بنا کردیم وبه عقیده من این زیارت عاشورایی بود که تا حالا خوانده بودم ومن شب بیشتر به اخلاص ومعنویت# همسرم پی بردم☺️☺️ وخواندن عاشورا کارهمیشگی بود وشام باتمام وجودشان وسفارششان هم به من همین بود که هیچ موقع خواندن عاشورا رافراموش نکن که من هرچه دارم از همین است حتی از هم که تماس میگرفتند مرتب این موضوع رایادآوری میکردند 💎خاطره ای از همسر شهید حرم 💎 🌟🌟🌟 💓 @Nabzeeshgh
🥀 💛 🌹 روزای اول ازدواج یه روز دستمو گرفت و گفت: "خانومی...❤ بیا پیشم بشین کارِت دارم..." گفتم... "بفرما آقای گلم من سراپا گوشم...😍" گفن "ببین خانومی...❤ همین اول بهت گفته باشمااا... کار خونه رو تقسیم میکنیم هر وقت نیاز به کمک داشتی باید بهم بگی...☺️❤" گفتم "آخه شما از سر کار برمیگری خسته میشی☹️ گفت "حرف نباشه ،حرف آخر با منه..😏 اونم هر چی تو بگی من باید بگم چشم...!😁🌹 واقعاً هم به قولش عمل کرد از سر کار که برمیگشت با وجود خستگی شروع میکرد کمک کردن...😍 مهمون که میومد بهم میگفت "شما بشین خانوم...👌😊 من از مهمونا پذیرایی ميکنم..."😉 فامیلا که ميومدن خونه مون به حال زندگیمون غبطه میخوردن و بهم میگفتن "خوش به حالت طاهره خانوم...😍❤️ آقا مهدی،واقعاً یه مرد واقعیه..."😌 منم تو دلم صدها بار خدا رو شکر میکردم...🌹 واسه زندگی اومده بودیم تهران... با وجود اینکه از سختیاش برام گفته بود ولی با حضورش طعم تلخ غربت واسم شیرین بود...🙂 سر کار که میرفت دلتنگ میشدم..☹️ بر که میگشت،میفهمید با وجود خستگی میگفت... "نبینم خانومی من...😍 دلش گرفته باشه هااا...❤ پاشو حاضر شو بریم بیرون...😉 میرفتیم و یه حال و هوایی عوض میکردیم...👌😊 اونقدر شوخی و بگو و بخند راه مینداخت...😍😁❤️ که همه اون ساعتایی که کنارم نبودو هم جبران میکرد...😌 و من بیشتر عاشقش میشدم و البته وابسته تر از قبل...😊 ┄┅┅┄┅✶❤️✶┅┄┅┅┄ 💓 @nabzeshgh ┄┅┅┄┅✶☝️🏻✶┅┄┅┅┄