🍃❤️
مـرا یڪ شب از این شبهــا
بہ صــرف عشـــق دعوت ڪن
برایت عشــــق میورزم
تـو هم قـدرے محبت ڪن ...🍁💛🍂
#نجمہ_زارع❣
〰 〰°❤️°〰 〰
💓 @nabzeeshgh 💓
تبادل وپیشنهاداتتون⤵️
@yadeshbekheyrkarbala
✨
ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از رفتنت
عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد
#نجمه_زارع♥️
@nabzeshgh
#پروفایل #عاشقانه
باز مےپرسے چطور این گونه شاعر شد دلت؟
تو دلـت را جـاے من بگذار،شــــاعر مےشود!
#نجمه_زارع
┄┅┅┄┅✶❤️✶┅┄┅┅┄
💓 @nabzeshgh
┄┅┅┄┅✶☝️🏻✶┅┄┅┅┄
تو نیستی و این در و دیوار هیچ وقت…
غیر از تو، من به هیچ کس انگار هیچ وقت…
این جا دلم برای تو هِی شور میزند
از خود مواظبت کن و نگذار هیچ وقت…
اخبار گفت شهر شما امن و راحت است
من باورم نمیشود،اخبار هیچ وقت…
حیفند روزهای جوانی،نمیشوند
این روزها دو مرتبه تکرار هیچ وقت
من نیستم بیا و فراموش کن مرا
کی بودهام برات سزاوار؟… هیچ وقت!
بگذار من شکسته شوم،تو صبور باش
جوری بمان همیشه که انگار هیچ
وقت
#نجمه_زارع
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم ، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانهی تو است که عاقل نمیشود
تکلیف پای عابران چیست ؟ آیهای
از آسمانِ فاصله نازل نمیشود
خط میزنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی ز پنجره داخل نمیشود ؟
میخواستم رها شوم از عاشقانهها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود
تا نیستی ، تمام غزلها معلّقاند
این شعر مدتیست که کامل نمیشود ...
#نجمه_زارع
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
ذوق شعرم را کجا بردى
که بعد از رفتنت
عشق و
شعر و
دفتر وخودکار آرامم نکرد . . . !
#نجمه_زارع
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
خورشیدِ پشتِ پنجرهٔ پلکهای من
من خستهام! طلوع کن امشب برای من
میریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دلخوشی، همهٔ شهر دلخوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاسِ من شدهای... کوهها هنوز
تکرار میکنند تو را در صدای من
آهستهتر! که عشق تو جُرم است، هیچکس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من... تو... چهقدر مثل تو هستم! خدای من!!
#نجمه_زارع
°•♡•━━━❥❤❥━━━•♡•°
♤❥☕️•[ @nabzeshgh ]•
✯
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
@nabzeshgh
╰─► ♥️ℒℴνℯ🦋
نبض عشق
نروید آی ! به چشمان شما محتاجم
تک و تنها نگذارید مرا محتاجم
اگر از چشم شما دور شوم میمیرم
مثل هر آدم خاکی، به هوا محتاجم
دل به دریا نزنید این همه، یادم بدهید
به فراگیری قانونِ شنا محتاجم
عابرانی که گذشتید ز غم! مرحمتی
به منِ عاجز مسکین که به پا محتاجم
دل حیران من... انبوه خدایان زمین
چند روزی است به یک قبلهنما محتاجم
قصهها یکسره تکراری و مانند هماند
من به لالایی زیبایِ شما محتاجم
گفته بودید دعاتان کنم ای مردم شهر
آه! شرمنده که من ـخودـ به دعا محتاجم
باز هم آخر هفته است دلِ شاعر من
یک غزل گفت ولی من به سه تا محتاجم
#نجمه_زارع
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
تمام عمرِ من انگار در خیال گذشت
ببند پنجره ها را که کوچه ناامن است
نسیم آمد و نشنید و بی خیال گذشت
درست روی همین صندلی تو را دیدم
نگاه خیره ی تو،لحظه ای که لال گذشت
چه ساعتی است ببخشید؟… ساده بود اما
چه ها که از دل تو با همین سؤال گذشت
گذشت و رفت و به تو فکر میکنم،تنها
دو ساعتی که به اندازه ی دو سال گذشت
#نجمه_زارع
باران، غروب، ما، اتوبوسی که ممکن است
باید مرا دوباره ببوسی که ممکن است
این لحظه، لحظه، لحظه، اگر آخرین، اگر
بس کن نزن دوباره نفوسی که ممکن است
من قول میدهم که بیایم به خواب تو
زیبا، در آن لباس عروسی که ممکن است
دلنـازکـی و دلنـگـرانـم چـه میشـود
من نیستم تو، شهر عبوسی که ممکن است
ماشین گذشته از تو و هی دور میشود
با سرعتی حدود صد و سی که ممکن است
حالا تو در اتاق خودت گریه میکنی
من پشت شیشهٔ اتوبوسی که ممکن است
#نجمه_زارع
... و ای بهانهی شیرینتر از شکرقندم
به عشق پاک کسی جز تو دل نمیبندم
به دین این همه پیغمبر احتیاجی نیست
همین بس است که اینک تویی خداوندم
همین بس است که هر لحظهای که میگذرد
گسستنی نشود با دل تو پیوندم
مرا کمک کن از این پس که گامهای زمین
نمیبرند و به مقصد نمیرسانندم
همیشه شعر سرودم برای مردم شهر
ولی نه! هیچ کدامش نشد خوشایندم
تویی بهانهی این شعر خوب باور کن
که در سرودن این شعرها هنرمندم
#نجمه_زارع
فضای خانه که از خندههای ما گرم است
چه عاشقانه نفس میکشم!، هوا گرم است
دوباره «دیدهامت»، زُل بزن به چشمانی
که از حرارتِ «من دیدهام ترا» گرم است
بگو دومرتبه این را که: «دوستت دارم»
دلم هنوز به این جملهی شما گرم است
بیا گناه کنیم عشق را... نترس خدا
هزار مشغله دارد، سرِ خدا گرم است
من و تو اهل بهشتیم اگرچه میگویند
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است
به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه میگویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است
#نجمه_زارع
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم،دل نمیشود
دیوانه ام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانه ی تو است که عاقل نمیشود
تکلیف پای عابران چیست؟آیه ای
از آسمان فاصله نازل نمیشود
خط می زنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی ز پنجره داخل نمیشود؟
میخواستم رها شوم از عاشقانه ها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود
تا نیستی تمام غزل ها معلّق اند
این شعر مدتی است که کامل نمیشود
#نجمه_زارع
یک درخت پیرم و سهم تبرها می شوم
مرده ام، دارم خوراک جانورها می شوم
بی خیال از رنج فریادم تردّد می کنند
باعث لبخند تلخ رهگذرها می شوم
با زبان لال خود حس میکنم این روزها
هم نشین و هم کلام کور و کرها می شوم
هیچ کس دیگر کنارم نیست، می ترسم از این
این که دارم مثل مفقود الاثرها می شوم
عاقبت یک روز با طرز عجیب و تازه ای
می کُشم خود را و سر فصل خبرها می شوم!
#نجمه_زارع