هدایت شده از ❤️اباالفضلیامافتخارمه❤️
سلام ...
لطفا این کتاب رو مطالعه کنید
و به دیگران پیشنهاد بدید
فوق العادس ... 💎
آشتی با امام عصر (عج) 💚
👇🏻👇🏻👇🏻
هدایت شده از تبادل وتبلیغ
خدایا..🌸
بگیرازمن🌿
انچه که #شهادت♥️
رامیگیردازمن...🤲🏻
این روزها عجیب دلم؛🖐🏻
به سیم خاردارهای دنیا📌
گیرکرده است...🖇
🦋گروه میثاق باشهدا
http://eitaa.com/joinchat/2108555275C470f942936
💓نبض عشق💓
خدایا..🌸 بگیرازمن🌿 انچه که #شهادت♥️ رامیگیردازمن...🤲🏻 این روزها عجیب دلم؛🖐🏻 به سیم خاردارهای دنیا📌 گ
یه گروه داریم ناب نااااب خودمم خادم هستم خوشحال میشم تشریف بیارین
بامعرفی هرشب #یکشهید
اگه رفیق شهیدنداری بیااینجاآشناشوباشهدا رفیق شهیدت روانتخاب کن
هرکسی باهرشهیدی خوگرفت
روزمحشرآبروازاوگرفت
منتظرتونم😊💐
🕯
گفتــــے دوستـــــت دارم❤️
و مــــن به خیـــــابان رفتــــم!
فضــــاے اتـــــاق بـــراي پــــــرواز کافــــے نبود ....😍😘
#دارم_از_عشق_یار_پرواز_میڪنم💞😇
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @Nabzeshgh
لُطف کُن اِنقَـدر با چِشمانِ خود بازی نَـکن
مؤمِنـَم , امّا نَه آنقَـدری کِه فِکرش را کُـنی!
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @Nabzeshgh
#سلام_امام_زمانم 🌹
ناز از تو و نیاز و تمنا
به روی چشم
منت کشی ز یوسف زهرا
به روی چشم
قدری تو دور کن ز دلم
حُب نفس را
مردن به عشق روی تو آقا
به روی چشم
#اللهـم_عجـل_لولیـک_الفـرج 🌹
#امام_زمان
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @Nabzeshgh
مادرم گفت که عاشق نشوی !!
گفتم : چشم !
" چشم های " تو مرا بی خبر از
" چشمم " کرد ...
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @Nabzeshgh
نه تنها چشمهایت سوره ی والشمس میخوانند😍ب المیزان قسم تفسیر یوسف میکند رویت...❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @Nabzeshgh
#تو بیا با من باش
که تنها تو
به من می آیی ...
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @Nabzeshgh
هدایت شده از 🌷سردارقلبم🌷
آیا هنـوز مانده دلـم را صدا ڪنے
نوبت نشد ڪہ داد دلـم را دوا ڪنے
از شَر نَفس، خستہ ام پناهم نمےدهے
پاسخ بہ التمـاس نگاهـم نمےدهے
🍃🌸 #امام_زمان
به نیابت ازامام زمان (عج)وبی بی دوعالم فاطمه زهرا(س)ختم صلوات داریم لطفامارویاری کنید💐👇🏻
EitaaBot.ir/poll/98gc1
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #اول
ساعت از یک بامداد🕐 میگذشت، کمتر از دو ساعت تا تحویل سال ١٣٩٠ مانده بود و در این نیمه شب رؤیایی، خانه کوچکمان از همیشه دیدنی تر بود.
روی میز شیشه ای اتاق پذیرایی هفت سین ساده ای چیده بودم🍃
و برای چندمین بار 🔥سَعد🔥 را صدا زدم که اگر ایرانی نبود دلم میخواست حداقل به اینهمه خوش سلیقه گی ام توجه کند.😕
باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد، سرش به قدری پایین و مشغول موبایلش بود که فقط موهای ژل زده مشکی اش را میدیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس میشد.
میدانستم به خاطر من به خودش رسیده و باز از اینهمه سرگرمی اش کلافه شدم که تا کنارم
نشست، گوشی📱 را از دستش کشیدم.
با چشمان روشن و برّاقش نگاهم کرد و همین روشنی زیر سایه مژگان مشکی اش همیشه خلع سالحم میکرد که خط اخمم شکست و با خنده توبیخش کردم
_هر چی خبر خوندی،بسه!😕
به مبل تکیه زد، هر دو دستش را پشت سرش قفل کرد و با لبخندی که لبانش را ربوده بود، جواب داد
_شماها که آخر حریف نظام #ایران نشدید، شاید ما حریف نظام #سوریه شدیم!😏
لحن محکم عربی اش وقتی در لطافت کلمات فارسی مینشست، شنیدنی تر میشد که برای چند لحظه نیمرخ صورت زیبایش را تماشا کردم
تا به سمتم چرخید و به رویم چشمک زد.
به صفحه گوشی نگاه کردم،👀📱 سایت العربیه باز بود...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @Nabzeshgh
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #اول ساعت از یک بامداد🕐 میگذشت،
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #دوم
به صفحه گوشی نگاه کردم،..
سایت العربیه باز بود و ردیف اخبار سوریه که دوباره گوشی را سمتش گرفتم و پرسیدم :
_با این میخوای انقلاب کنی؟
و نقشه ای دیگر به سرش افتاده بود
که با لبخندی مرموز پاسخ داد :
_میخوام با دلستر🍾 انقلاب کنم!
نفهمیدم چه میگوید و سرِ پُرشور او دوباره سودایی شده بود که خندید و بی مقدمه پرسید:
_دلستر میخوری؟
میدانستم زبان پُر رمز و رازی دارد و بعد از یک سال #زندگی_مشترک، هنوز رمزگشایی از جمالتش برایم دشوار بود که به جای جواب، شیطنت کردم :
_اون دلستری که تو بخوای باهاش انقلاب کنی، نمیخوام!
دستش را از پشت سرش پایین آورد، از جا بلند شد و همانطور که به سمت آشپزخانه میرفت، صدا رساند
_مجبوری بخوری!
اسم انقلاب ، هیاهوی #سال٨٨ را دوباره به یادم آورده بود که گوشی را روی میز انداختم با دلخوری از اینهمه مبارزه بی نتیجه، نجوا کردم :
_هرچی ما سال ٨٨ به جایی رسیدیم، شما هم میرسید!
با دو شیشه دلستر لیمو برگشت، دوباره کنارم نشست و نجوایم را به خوبی شنیده بود که شیشه ها را روی میز
نشاند و با حالتی منطقی نصیحتم کرد :
_نازنین جان! انقلاب با بچه بازی فرق داره!
خیره👀 نگاهش کردم و او
به خوبی میدانست چه میگوید که با لحنی مهربان دلیل آورد
_ما سال ٨٨ بچه بازی میکردیم! فکر میکنی تجمع تو دانشگاه و شعار دادن چقدر اثر داشت؟
و من بابت همان چند ماه، مدال دانشجوی مبارز را به خودم داده بودم
که صدایم سینه سپر کرد :
_ما با همون کارها خیلی به #نظام ضربه زدیم!
در پاسخم به تمسخر سری تکان داد و..
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @Nabzeshgh
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #دوم به صفحه گوشی نگاه کردم،..
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #سوم
سری تکان داد و همه مبارزاتم را در چند جمله به بازی گرفت :
_آره خب!کلی شیشه شکستیم! کلی کلاسها رو تعطیل کردیم! کلی با حراست و بسیجیها درافتادیم!
سپس با کف
دست روی پیشانی اش کوبید و با حالتی هیجان زده ادامه داد :
_از همه مهمتر! این پسر سوریه ای #عاشق یه دختر شرّ ایرانی شد!
و از خاطرات خیالانگیز آن روزها چشمانش درخشید و به رویم خندید :
_نازنین! نمیدونی وقتی میدیدم بین اونهمه پسر میری رو صندلی و شعار میدی، چه حالی میشدم! برا من که عاشق مبارزه بودم، به دست اوردن یه همچین دختری رؤیا بود!
در برابر ابراز احساساتش با آن صورت زیبا و لحن گرم عربی، دست و پای دلم را گم کردم و برای فرار از نگاهش به سمت میز خم شدم تا دلستری بردارم که مچم را گرفت. صورتم به سمتش چرخید و دلبرانه زبان ریختم :
_خب تشنمه!
و او همانطور که دستم را محکم گرفته بود، قاطعانه حکم کرد :
_منم تشنمه! ولی اول باید حرف بزنیم!
تیزی صدایش خماری عشق را از سرم بُرد، دستم را رها نمیکرد و با دست دیگر از جیب پیراهنش فندکی بیرون کشید. در برابر چشمانم که خیره به فندک مانده بود، طوری نگاهم کرد😏 که دلم خالی شد و او پُر از حرف بود که شمرده شروع کرد :
_نازنین! تو یه بار به خاطر آرمانت قید خونواده ات رو زدی! و این منصفانه نبود که...
بین حرفش پریدم :
_من به خاطر تو #ترکشون کردم!😐
مچم را بین انگشتانش محکم فشار داد و بازخواستم کرد :
_#زینب_خانم! اسمت هم به خاطر من عوض کردی و شدی نازنین؟
از طعنه تلخش دلم گرفت🙁😒 و او بی توجه به رنجش نگاهم دوباره کنایه زد :
_ #چادرت هم به خاطر من گذاشتی کنار؟😏😏
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
💓 @Nabzeshgh