ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﻏﻠﺐ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﮔﺮ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺎ ﯾﺎﺩﺕ ﻗﻨﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺗﺎ ﺭﻗﯿﺒﺎﻥ ﺳﻨﮓ ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻟﻬﺎﺷﺎﻥ ﺯﻧﻨﺪ
ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺟﺎﻧﺎﻧﻪ ﺑﯿﻌﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﮔﺮ ﻓﺮﺍﻕ ﺍﻓﺘﺪ ﺩﻣﯽ ﻣﺎﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺒﺮ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺎ ﭘﺎﯼ ﺩﻝ ﺳﻮﯼ ﺗﻮ ﺭﺟﻌﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻭﻗﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺍﯼ ﺁﺭﺍﻡ ﺟﺎﻥِ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﻡ
ﻣﻦ ﭼﻪ ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻋﻄﺮ ﻧﺎﻣﺖ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﭘﯿﭽﺪ ﺩﺭ ﺣﯿﺎﻁ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ
ﺩﺭ ﺧﯿﺎﻟﻢ ﮔﺎﻫﮕﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﺩﺭ ﺿﯿﺎﻓﺘﻬﺎﯼ ﺷﺒﻬﺎﯼ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺍﻡ
ﻣﺎﻩ ﻭ ﻣﻬﺮ ﻭ ﺍﺧﺘﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯿﮑﻨﻢ
رازداری کن و از من گله در جمع مکن
باز بازیچه مشو، بارِ سفر جمع مکن
با حضور تو قرار است مرا زجر دهند
خویش را مایهی دلگرمی هر جمع مکن
به گناهی که نکردم، به کسی باج مده
آبرویی هم اگر هست بخر، جمع مکن
ترسم آسیب ببیند بدنت، دورِ خودت
این همه هرزهی آلوده نظر جمع مکن
آخرین شاخهی تو، سهم عقابی چو من است
روی آن چلچله و شانه بسر جمع مکن
تا برآمد نفسم، جمعِ هوادارت سوخت
روبروی منِ دیوانه، نفر جمع مکن...
#کاظم_بهمنی
بگُشا اخم از آن رخ ؛که دلم باز شود..
عشق با دیدن لبخند؛ تو آغاز شود..
سبزه ی چشم تو؛ یعنی که توانسته بهار..
پشت چشمان قشنگ تو؛ پس انداز شود..
لحنت آنقدر لطیف است؛ که داوود نبی..
از خدا می طلبد؛ با تو هم آواز شود..
سُکر انفاس تو انگار ؛دلش می خواهد..
آخرش باعث گمنامی؛ شیراز شود..
آنچنان خوب و عزیزی ؛که خدا گفته بهشت..
زیر پای تو بیفتد ؛که سرافراز شود..
نام تو ؛منشأ و یادآور زیبایی هاست..
خالقت خواسته؛ در وصف تو ایجاز شود..
آه مادر بخدا؛ با تو جهان شیرین است..
خنده کن تا همه جا ؛غرق گل ناز شود..
🍁🍂🍁🍂🍁🍂
ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را
یاقوت چه ارزد بده آن قوت روان را
اول پدر پیر خورد رطل دمادم
تا مدعیان هیچ نگویند جوان را
تا مست نباشی نبری بار غم یار
آری شتر مست کشد بار گران را
ای روی تو آرام دل خلق جهانی
بی روی تو شاید که نبینند جهان را
در صورت و معنی که تو داری چه توان گفت
حسن تو ز تحسین تو بستست زبان را
آنک عسل اندوخته دارد مگس نحل
شهد لب شیرین تو زنبورمیان را
زین دست که دیدار تو دل میبرد از دست
ترسم نبرم عاقبت از دست تو جان را
یا تیر هلاکم بزنی بر دل مجروح
یا جان بدهم تا بدهی تیر امان را
وان گه که به تیرم زنی اول خبرم ده
تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را
سعدی ز فراق تو نه آن رنج کشیدست
کز شادی وصل تو فرامش کند آن را
ور نیز جراحت به دوا باز هم آید
از جای جراحت نتوان برد نشان را
#سعدی
یک لحظه کنارم بنشین، حرف زیاد است
بازار غزل، بعد تو، بدجور کساد است!
کمبود تو بیماری سختی است، کشنده!
بی حسی و بی میلی و کم شعری حاد است
هرچند که من مُرده ام از دوری ات اما،
برگرد که آغوش تو یک جور معاد است
اجبار نکردم که کنارم بنشینی؛
یک لحظه ولی، لطف بکن! پیشنهاد است
وقتی که نباشی، به خدا حس غزل نیست
با اینکه دلم لب به لب و حرف زیاد است!
#منوره_سادات_نمائی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر زن برای مرد گریه ڪند
حتما از ته قلبش دوستش دارد؛
اما اگر مرد براے زن گریه ڪند
بر روے زمین مردے «پیدا نمیشود»
ڪه مثل او دوستش بدارد !
"شبیه ماهی سرخی به تنگ افتاده"
دلم سراغ تو را از حباب می گیرد
#حسن_ملائکه_خسروشاهی
تردید نڪن که یار برخواهد گشت
آرام دل و قرار برخواهد گشت
از آخر جاده های سرد و تاریک
آرامش روزگار برخواهد گشت
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
عشق آغاز خوشی نیست، که بیفرجامیست
هر دری را بزنی، عاقبتت ناکامیست
همهی پنجرهها بستهتر از زندانند
همهی خاطرهها برزخ بیهنگامیست
حرفهایت فقط افسانه و شهرآشوبند
صحن هر محکمهای صحنهی ناآرامیست
قاضی شهر شده عاشق چشمان زنی
چه کند با دل خود، آن زن اگر اعدامیست؟
مانده با این همه تردید چه حکمی بدهد
بیگمان آخر این قصه، فقط بدنامیست!
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال