#دلبسته_کردن_همسر
🌸 راز اول 🌸
💞 همسرتان را علیرغم تفاوت ها همان طور که هست بپذیرید و از تلاش برای تغییر او دست بردارید.
💖 نخستین اصل موثر در رابطه با همسر این است که او را همانگونه که هست نه آنطور که ما فکر میکنیم باید باشد یا می تواند باشد دوست بداریم.
💝 عشق به همسرمان را به واژه « اگر» محدود نکنیم.
💖💝💞🌺🌸🌹
📚هفت راز دلبسته کردن همسر- فاطمی
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH
🌹
#سیاستهای_همسرداری
✍دعوای زن و شوهر طبیعیست اما بسیار غیر طبیعیست که تمامی دوستان و اقوام و همسایه ها از این دعواهای زناشویی باخبر شوند! پس نسبت به مسائل و مشکلات خود، رازدار باشید و فراموش نکنید که به زودی با هم آشتی خواهید کرد.
` آن وقت همسر شما با حرفهایی که پشت سرش زدهاید موقعیت بدی در بین فامیل، دوستان و آشنایان پیدا میکند و خود شما نیز به خاطر آن که آن قدر بدگویی کرده بودید شرمنده میشوید....
✼═══┅💖💖┅═══✼
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH
•|❤🌧|•
منـ همانمـ کهـ تو غمگینـ بشویـ می میرد
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH
همـه #دنیـام🌍
خلـاصـه میـشهـ👌🏻
تـو •|خنـده|• هـات☺️
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوسی_وهشت که هر چه بیشتر شانه
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوسی_ونه
گوشه صحن زیر یکی ازکنگره ها کِز کرده بودم،..
پیکر ابوالفضل😢 و مادر مصطفی😢 کنارمان بود.. و مصطفی نه فقط چشمانش که تمام قامتش از اینهمه مصیبت در هم شکسته بود...😞😣
در تاریک و روشن آسمان مغرب صورتش از ستارههای اشک میدرخشید..
و حس میکردم هنوز روی پیراهن خونی ام دنبال زخمی میگردد..😥
که گلویم از گریه گرفت و ناله زدم
_من سالمم، اینا همه خون ابوالفضله!😭😞
نگاهش تا پیکر ابوالفضل رفت...
و مثل اینکه آن لحظات دوباره پیش چشمانش جان گرفته باشد، شرمنده زمزمه کرد
_پشت در که رسیدیم، بچه ها آماده حمله بودن.😒من و ابوالفضل نگران تو بودیم، قرار شد ما تو رو بکشیم بیرون و بقیه برن سراغ اونا.😞😭
و همینجا در برابر عشق ابوالفضل به من😞❤️ کم آورده بود که مقابل چشمانم از خجالت به گریه افتاد😭
_وقتی با اولین شلیک افتادی رو زمین، من و ابوالفضل با هم اومدیم سمتت، ولی اون زودتر تونست خودش رو بندازه روت.😓😭
من تکان های قفسه سینه😥😭 و فرو رفتن هر گلوله به تنش😭 را حس کرده بودم..
که از داغ دلتنگی اش جگرم آتش گرفت و او همچنان نجوا میکرد
_قبل از اینکه بیایم تو خونه، وسط کوچه مامانم رو دیدم.😣😭
چشمانش از گریه رنگ خون شده بود..
و این همه غم در دلش جا نمیشد..
که از کنارم بلند شد، قدمی به سمت پیکر ابوالفضل و مادرش رفت..
و تاب دیدن آنها را هم نداشت که آشفته دور خودش میچرخید...
سرم را از پشت به دیوار تکیه داده بودم، به ابوالفضل نگاه میکردم..
و مصطفی جان کندنم را حس میکرد که به سمتم برگشت و مقابلم زانو زد...😢❤️
جای لگدشان روی دهانم مانده.. و از کنار لب تا زیر چانهام خونی بود. این صورت شکسته را
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوسی_ونه گوشه صحن زیر یکی از
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوچهل
این صورت شکسته را در این یک ساعت بارها دیده و این زخم ها برایش کهنه نمیشد..😠
که دوباره چشمانش آتش گرفت...😠
هنوز سرم را در آغوشش نکشیده بود، این چند ساعت #محرم_شدنمان پرده #شرمش را پاره نکرده..
و این زخمها کار خودش را کرده بود که بیشتر نزدیکم شد، سرم را کمی جلوتر کشید..
و صورتم را روی شانه اش نشاند...😠😓
خودم نمیدانستم..
اما انگار دلم همین را میخواست که پیراهن صبوری ام را گشودم..
و با گریه جراحت جانم را نشانش دادم
_مصطفی دلم برا داداشم تنگ شده!😭 دلم میخواد یه بار دیگه ببینمش! فقط یه بار دیگه صداشو بشنوم!😭🕊
صورتم را در شانه اش فرو میکردم..تا صدایم کمتر به کسی برسد،..
سرشانه پیراهنش از اشک هایم به تنش چسبیده.. و او عاشقانه به سرم دست میکشید تا آرامم کند..
که دوباره رگبار گلوله در آسمان زینبیه پیچید...
رزمندگانِ🌟 اندکی در حرم مانده..
و درهای حرم را از داخل بسته بودند که اگر از سدّ این درها عبور میکردند،😱 #حرمت_حرم و #خون_ما با هم شکسته میشد...
میتوانستم تصور کنم..
تکفیری هایی که #حرم را با #مدافعانش محاصره کرده اند چه ولعی برای بریدن سرهایمان دارند..
و فقط از خدا میخواستم..😣🤲
شهادت من پیش از مصطفی باشد تا سر بریده اش را نبینم...😣
تا سحر گوشم به لالایی گلوله ها بود،.. چشمم به پای پیکر ابوالفضل و مادر مصطفی بی دریغ میبارید..😣😢
و مصطفی🌸🌟 با مدافعان...
و اندک اسلحهای که برایشان مانده بود، دور حرم میچرخیدند..
و به گمانم دیگر تیری برایشان نمانده
بود😥😥 که پس از نماز صبح...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوچهل این صورت شکسته را در ای
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوچهل_ویک
پس از نماز صبح بدون اسلحه برگشت و کنارم نشست....😥
نگاهش دریای نگرانی بود،..😥😥
نمیدانست از کدام سر قصه آغاز کند و مصیبت ابوالفضل آهن دلم را آب داده
بود که خودم پیش قدم شدم
_من #نمیترسم مصطفی!😊✨
از اینکه حرف دلش را خواندم..
لبخندی غمگین☺️😢 لبهایش را ربود و پای #ناموسش در میان بود..
که نفسش گرفت
_اگه دوباره دستشون به تو برسه، من چی کار کنم زینب؟😥❤️
از هول #اسارت دیروزم..
دیگر جانی برایش نمانده بود که نگاهش پیش چشمانم زمین خورد..
و صدای شکستن دلش بلند شد
_تو نمیدونی من و ابوالفضل دیروز تا پشت در خونه چی کشیدیدم، نمیدونستیم تا وقتی برسیم چه بلایی سرتون اومده!😠😥❤️
هنوز صورت و شانه و همه بدنم از ضرب لگدهای وحشیانه شان درد میکرد،..😣
هنوز وحشت😥 شهادت بیرحمانه مادرش به دلم مانده..
ترس آن لحظات در تمام تنم میدوید، ولی میخواستم با همین دستان لرزانم باری از دوش غیرتش #بردارم..❤️✌️
که دست دلش را گرفتم و تا پای حرم بردم..
_یادته داریا منو سپردی دست حضرت سکینه (س)؟ 😊اینجا هم منو بسپر به حضرت زینب(س)!😊✨🕌
محو تماشای چشمانم ساکت شده بود،.. از بغض کلماتم طعم اشکم را میچشید و دل من را ابوالفضل با خودش برده بود..
که با نگاهم دور صحن و میان مردم گشتم و حضرت زینب(س) را شاهد عشقم گرفتم
_اگه قراره بلایی سر #حرم و این #مردم بیاد، #جون_من دیگه چه ارزشی داره؟😊☝️
و نفهمیدم با همین حرفم...
با قلبش چه میکنم که شیشه چشمش ترک خورد😢 و عطر عشقش در نگاهم پیچید❤️✨
_این #حرم و جون این #مردم و جون #تو همه برام عزیزه!😢برا همین مطمئن باش #تامن_زنده_باشم نه دستشون به حرم میرسه، نه به این مردم نه به تو!😢😠🕌❤️
در روشنای طلوع آفتاب...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوچهل_ویک پس از نماز صبح بدو
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوچهل_ودو
در روشنای طلوع آفتاب، آسمان چشمانش میدرخشید..🏙🕌
و با همین دستان خالی..
عزم مقاومت کرده بود که از نگاهم #دل_کَند و بلند شد،..
پهلوی پیکر ابوالفضل و مادرش چند لحظه درددل کرد..
و باقی دردهای دلش تنها برای حضرت زینب(س) بود که رو به حرم ایستاد.😢✋
لبهایش آهسته تکان میخورد..
و به گمانم با همین نجوای عاشقانه✨💚 عشقش را به حضرت زینب(س) میسپرد...
که تنها یک لحظه به سمتم چرخید..
و میترسید چشمانم پابندش
کند که از نگاهم #گذشت..
و به سمت در حرم به راه افتاد...
در برابر نگاهم میرفت..
و دامن عشقش به پای صبوری ام میپیچید که از جا بلند شدم...
لباسم خونی و روی ورود به حرم را نداشتم..😞😓
که از همانجا دست به دامن محبت حضرت زینب (س) شدم...😢🤲💚
میدانستم رفتن امام حسین(س) را به
چشم دیده.. و با هق هق گریه به همان لحظه قسمش میدادم.. 😭🤲💚🕌
این #حرم و #مردم و #مصطفی را نجات دهد..🌟🕌❤️💚😭🕊🌸
که پشت حرم همهمه شد...😧👤👥👤👥👥👥😧😧😧😧😧😧
مردم👥👥👥👥 مقابل در جمع شده بودند،..
رزمندگان🌟🌟🌟🌟 میخواستند در را باز کنند..
و باور نمیکردم😧 تسلیم تکفیری ها شده باشند.. که طنین ✨"لبیک یا زینب"✨✊در صحن حرم پیچید...
دو ماشین نظامی💫 و عده ای مدافع #تازه_نفس وارد حرم شده بودند..
و باورم نمیشد..😢😍
حلقه محاصره شکسته شده باشد..
که دیدم مصطفی به سمتم میدود.😧🏃♂
آینه چشمانش از شادی برق افتاده بود، صورتش مثل ماه میدرخشید..😍😊
و تمام طول حرم را دویده بود که مقابلم به نفس نفس افتاد
_زینب حاج قاسم اومده!😍😇😁💪💪💪💪😍😍😍
یک لحظه فقط نگاهش کردم،..
تازه فهمیدم ☺️سردار سلیمانی😍 را میگوید..
و او از اینهمه شجاعت به هیجان آمده بود...☺️😍
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوچهل_ودو در روشنای طلوع آفتا
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوچهل_وسه
از این همه شجاعت به هیجان آمده بود که کلماتش به هم میپیچید..
_تمام منطقه تو محاصره اس!😍💪نمیدونیم چجوری خودشون رو رسوندن!✌️✌️ با ١۴ نفر😊 و کلی تجهیزات😍💪 اومدن کمک!
بی اختیار به سمت صورت ابوالفضل چرخیدم😢..
و به خدا حس میکردم با همان لبهای خونی به رویم میخندد😊🕊
و انگار به عشق سربازی حاج قاسم✨💪 با همان بدن پاره پاره پَرپَر میزد که مصطفی دستم را کشید و چند قدمی جلو برد
_ببین! خودش کلاش دست گرفته!😍💪✌️
سردار سلیمانی را ندیده بودم..😊
و میان رزمندگان مردی را دیدم که دور سر و پیشانی اش را در سرمای صبح زینبیه با چفیه ای پوشانده بود...
پوشیده در بلوز و شلواری سورمه ای رنگ، اسلحه به دست گرفته و با اشاره به خیابان منتهی به حرم، گرای مسیر حمله رامیداد...
از طنین صدایش پیدا بود..😊😍
تمام هستی اش برای #دفاع از حرم حضرت زینب (س) به تپش افتاده..
که در همان چند لحظه..
همه را دوباره #تجهیز و #آماده_نبرد کرد...
ما چند زن گوشه حرم..
دست به دامن حضرت زینب(س) و خط آتش در دست سردار سلیمانی بود...💪💚🕌
که تنها چند ساعت بعد...
محاصره حرم شکست، معبری در کوچه های زینبیه باز شد☺️
و همین معبر،...
مطلع آزادی همه مناطق سوریه طی سال های بعد بود..
تا چهار سال بعد که داریا #آزادشد...💪✌️
در تمام این چهارسال..
با همه انفجارهای انتحاری💣 و حملات بی امان تکفیری ها و ارتش آزاد و داعش، در زینبیه ماندیم..😍☺️
و #بهترین_برکت_زندگیمان،..
فاطمه👧🏻 و زهرا👶🏻 بودند که هر دو در بیمارستان نزدیک حرم متولد شدند...
حالا دل کندن از حرم حضرت زینب(س) سخت شده بود..
و بیتاب حرم حضرت سکینه(س) بودیم که چهار سال زیر چکمه تکفیری ها بود..
و فکر جسارت به قبر مطهر حضرت دلمان را...
ادامه دارد....
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH
💓نبض عشق💓
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹 🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدوچهل_وسه از این همه شجاعت ب
🌹🕊بسم الله القاصمـ الجبارین🕊🌹
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #صدوچهل_وچهار
دلمان را زیر و رو کرده بود...
#محافظت_ازحرم حضرت سکینه(س) در داریا با حزبالله لبنان😍✨ بود..
و مصطفی از طریق دوستانش هماهنگ کرد تا با اسکورت نیروهای حزبالله به زیارت برویم...☺️✨💚💞😍
فاطمه در آغوش من👧🏻 و زهرا روی پای مصطفی👶🏻 نشسته بود..
و میدیدم قلب نگاهش برای حرم حضرت سکینه(س) میلرزد..✨💚
تا لحظه ای که وارد داریا شدیم...
از آن شهر زیبا، تنها تلی از خاک مانده😢 و از حرم حضرت سکینه(س) فقط دو گلدسته شکسته😥😢 که تمام حرم را به خمپاره بسته.. و همه دیوارها روی هم ریخته بود...
با بلایی که سر سنگ و آجر حرم آورده بودند، میتوانستم تصور کنم با قبر حضرت چه کرده اند.. 😢😥
و مصطفی دیگر نمیخواست..
آن صحنه را ببیند که ورودی حرم رو به جوان محافظمان خواهش کرد
_میشه برگردیم؟😢😠
و او از داخل حرم باخبر بود..
که با متانت خندید😊😁 و رندانه پاسخ داد
_حیف نیس تا اینجا اومدید، نیاید تو؟😊🕌
دیدن حرمی که به ظلم تکفیری ها زیر و رو شده بود،طاقتش را تمام کرده..و دیگر نفسی برایش نمانده بود..
که زهرا را از آغوشش پایین آورد و صدایش شکست
_نمیخوام ببینم چه بلایی سر قبر آوردن!😢😠✋
و جوان لبنانی😊 #معجزه این #حرم را به چشم دیده بود که امیرالمؤمنین(ع) را به ضمانت گرفت
_جوونای #شیعه و #سنی #تاآخرین نفس از این حرم #دفاع کردن، اما وقتی همه شهید شدن، امام علی(ع) #خودش از حرم دخترش دفاع کرد!😊✨✌️
و دیگر فرصت پاسخ به مصطفی نداد.. که دستش را کشید و ما را دنبال خودش داخل خرابه حرم برد..
تا #دست_حیدری امیرالمؤمنین(ع)💪را به چشم خود ببینیم...
بر اثر اصابت خمپاره ای،...
گنبد از کمر شکسته و با همه میله های مفتولی و لایههای بتنی روی ضریح سقوط کرده بود،..😧😧😧
طوری که تکفیری ها دیگر حریف شکستن این خیمه فولادی نشده.. 😍😧و هرگز دستشان به قبر مطهر حضرت سکینه(ع) نرسیده بود...
مصطفی شب های زیادی از این حرم دفاع کرده..
و عشقش را هم #مدیون حضرت سکینه (س) میدانست...
که همان پای گنبد نشست..
و با بغضی که گلوگیرش شده بود،😍😢 رو به من زمزمه کرد
_میای تا #بازسازی_کامل این حرم داریا بمونیم بعد برگردیم زینبیه؟😍😢
دست هر دو دخترم در دستم بود،..
دلم از عشق حضرت زینب (س) و حضرت سکینه (س) میتپید.. 💚✨🕌🕌✨
و همین عطر خاک و خاکستر حرم مستم کرده بود..
که عاشقانه شهادت دادم
_اینجا میمونیم😍 و به کوری چشم داعش و بقیه تکفیری ها این #حرم رو #دوباره_میسازیم ان شاالله!😍💞💚✨🕌😢
💞پایان💞
🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH
بازسازی حرم حضرت سکینه (س)😍💪
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH
بابت بی نظمی درارسال پارتهای رمان ازهمه شمابزرگواران عذرخواهی میکنم حلال کنید
امیدوارم که باخوندن این رمان حال دلتون خوب خوب باشه🌸
هدایت شده از فایل های مرحوم سیدجوادذاکر
4_5942936794252181830.mp3
533.9K
✔️✨🌹مرحوم سیدجوادذاکر🌹✨✔️
⭐️کربلا دارالنعیم زینب(س) است
⭐️کعبه خود تحت حریم زینب(س) است
⭐️عمر زینب(س) وقف مولا بود و بس
⭐️او به زهرا(س) المثنی بود و بس
🚫بابا ما اینو همه جا گفتیم::به والله ما نه کافریم نه این حرفا رو قبول داریم 🚫
🚫خداوند عالم همه رو خلق کرده! همه عوالم رو خلق کرده؛ یه طرف!! یه بند انگشت امیرالمومنین (ع) رو خلق کردن یه طرف!!! 🚫
⭐️چهره حیدر(ع) چو حق آیینه زد
⭐️سنگ زینب(س) را حسین(ع) بر سینه زد
⭐️عشق با زینب(س) تبانی کرده است
⭐️رنگ گل را ارغوانی کرده است
⭐️هست کیش رهبریت کیش او
⭐️صبر زانو میزند در پیش او
⭐️در رگ سرخ شهیدان شط اوست
⭐️حضرت عباس(ع) هم در خط اوست
⭐️مدعی رسوا شدی گر تاختی
⭐️قهرمان کوفه را نشناختی
⭐️گر حسین(ع) معجز نمایان میکند
⭐️خواهرش تفسیر قرآن میکند
🌹✔️سیدجوادذاکر ✔️🌹
🍃میلاد حضرت علی اکبر (ع)
🍃زنجان83
↩️کپی فایل هافقط با #ذکرلینکجایز است
🦋 @seyedjavadezaker 🦋☘🦋☘🦋☘🦋
🦋☘🦋
☘🦋
🦋
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
🍂
🍁ما همه در راه زینب از قفا خون میدهیم
🍁با نگاه آل طاها عشق مجنون میدهیم
🍁ما زلال باغ عرفان نگاه مادریم
🍁زیر پای عمه ی ساداتمان جون میدهیم
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH
+اولویت اول زندگیت چیه؟؟
-من زندگیم اولویت نداره
همش توئی :))❤️
#اللهم_ارزقناااا_ازاين_توهااا🌈😂😁 #دنيام_و_اولويتاش_فقط_تويي
💜
💙
💚
💛
🧡
❤️
═♥️ حرف دل ♥️═
═══♥️ℒℴνℯ♥️═══
@NABZESHGH