چشمهایم اگر نمیبیند
ولی از حالتان خبر دارد
دیر گفتی نگاهِ از نزدیک
روی بیناییام اثر دارد
ماتِ تصویر ماتِ خود هستم
این چروکیده
من؟ نه!
شبنامهست
این خطوطِ شبیه من حتی
دیدن و خواندنش خطر دارد
انتخاب بدیست شاعرجان!
شعر هم، جانپناه، گاهی نیست
دُملی تازه در تو روییدهست
شعر در نقش نیشتر دارد
میشکافد دوباره زخمی را
که خودش تازه بخیهاش کرده است
اندکی بعد باز خواهد گفت:
بس کن!
این قرن گوشِ کَر دارد
من ولی فکر می کنم هستم
خاصه وقتی که شعر می گویم
درکم این است.
شاعری یعنی
یکنفر ذوقِ دردسر دارد
من که در روستای خود بودم
شعر با شهر آشنایم کرد
خشک میخواست شاخههایم را
او که در دست خود تبر دارد
میتواند که مشت پنهانم
باز دندانشکن شود ناگاه
میتوانم که پاسخی باشم
که از این شیوه دست بردارد
شعر آن روز سرنوشتم شد
که به زنجیر فکر میکردم
حلقهای سهم بردهام.
و آیا:
هر که این حلقه بیشتر دارد
#محمدعلی_بهمنی
زندگی سخت نیست،تلخ نیست!
چون نتهای موسیقی،
بالا وپایین دارد.
گاهی آرام و دلنواز
وگاهی سخت؛
گاهی شاد و
گاهی پر ازغم
زندگی باور میخواهد،
آنهم ازجنس امید
باید قدر لحظات را دانست😊
✍✍✍
سخت است که معتادِ نگاهۍشده باشی
دیـوانـه ی چشمانِ سیـاهی شده باشی
اینکـه پسـرِ رعیتِ دِه بـاشی و آن وقت
دلـداده ی تک دخترِ شاهـی شده باشی
در پیچ و خمِ عشق بـه سختی به درآیی
از چـالـه ولـی، راهی چاهی شده باشی
از دور تـو را محکـم و چـون کـوه ببینند
در خویـش شبیـهِ پَـرِ کاهی شده باشی
مانندِ دلیرۍکه به دستش سپری نیست
بـازیچـه ی دستـانِ سپاهی شده باشی
یـک عُمـر بجنـگـی و در آخــر نتوانـی
تـا نـامـزدِ آن کـه بخواهی شده باشی
سخـت است کـه ماهِ تـو سراغِ تو نیاید
آنگاه کـه در حوضچه ماهی شده باشی
🍁🍂🍁🍂🍁🍂
زیباتر کردن دنیا
کار سختی نیست،
کافیه یه کم دلگرمی تو جیبت بذاری؛
یه کم عشق تو دستات داشته باشی؛
یه کم مهربونی هم تو نگاهت!
يكم صداقت تو حرفات ؛
يكم وجدان در درونت
فقط يكم انسان باشيم انسان گونه زندگى كنيم .
همين يكم ها اگه باشه دنيا گلستان ميشه
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
با پرتو ماه ایم و چون سایه دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو من سوخته در دامن شب ها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بی مهریت ای گل که درین باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم
ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
-"به کجا چنین شتابان ؟"
گوَن از نسیم پرسید .
-" دلِ من گرفته زینجا ،
هوس ِ سفر نداری
ز غبار این بیابان ؟"
-" همه آرزویم، اما
چه کنم که بسته پایم ... "
-" به کجا چنین شتابان ؟ "
-" به هر آن کجا که باشد به جز این سرا سرایم . "
-" سفرت به خیر ! اما تو و دوستی، خدا را
چو ازین کویرِ وحشت به سلامتی گذشتی،
به شکوفه ها، به باران ،
برسان سلام ِ ما را .
#محمد_رضا_شفیعی_کدکنی
اگرچه یاد ندارم که دفعهی چندم
مرا شکستی و... آه از نگاه این مردم!
به گیسوان پریشان خود نگاه بکن
که شرح حال من است این کلاف سردرگم!
حکایت منِ دور از تو مانده ، اینگونهست:
خمار و خستهام و نیست قطرهای در خُم!
همیشه عطر تو بیتاب کرده جانم را
چنان که باد بپیچد به خوشهی گندم
به سر هوای تو دارم ، خدا گواه من است
اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم!
#حسین_دهلوی
به نسیمی همه راه به هم میریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم میریزد
سنگ در برکه میاندازم و میپندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم میریزد
عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه میماند و نا گاه به هم میریزد
آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
دل به یک لحظه کوتاه به هم میریزد
آه یک روز همین آه تو را میگیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم میریزد
#فاضل_نظری
هم چایی و هم ترانه باشد با من
موسیقی عاشقانه باشد با من
حتی به روی تنت اگر سنگین است
سر را بگذار ، شانه باشد با من
#متین_پسندیده