هرصــبح خـدا
یڪ غزل ازدفترعشق است
سرسبزترین
مثنوے ازمنظر عشق است
هرصبح
سلامے بہ گل روے توزیبا"ست
چون یادگل
روے تویـادآورعـــــشق است😊😌
@nabzeshgh
💓نبض عشق💓
علی ی عادت داشت اونم این بود که بین الطلوعین نمیخوابید و بیدار میموند ولی من نمازمو که میخوندم باز م
وارد امام زاده شدیم نگاهی بهم کرد گفت :خانم تو شهید دهقان اینجا رو دوس داری علتشو میشه بدونم؟؟
گفتم:اخه بعد ۸ سال مژده اومدنشو مشهد به باباش میده و توعالم خواب به پدرش ی پارچه سبز میده که تو بیداری اون پارچه تو جیب پدرش بوده .
گفت خانم با از ما بهترون میپری ماکه اینجایی هستیم اینا رو نمدونیم پ بریم پیش این رفیق شهید بشینیم که زودتر ما تو دلت جا باز کرده کنار شهید دهقان نشستیم چند دقیقه ای به سکوت گذشت.
_علی؟؟
+جونم خانم.
_ی دعا میکنی برام؟؟
+چی خانم؟؟
_علی دلم کربلا میخواد .
+ان شاالله خو امسال میفرستم بری.
_اخه اربعین میخوام علی.
+ان شاالله ارباب بخواد زودی قسمتت میشه خانم .
و بلند شدیم رفتیم بریم زیارت وعده کردیم بعد از نماز روحیاط همو ببینیم اومدیم رو حیاط دیدم با بستنی منتظرمه .خندید و گفت:خانم سرما بستنی بیشتر دوس داره.
خندیدم و با شیطنت گفتم :اره اره حتی بیشتر از تووو.....
تو مسیر برام کلی حرف زدو از حالی که تا جواب بدم گفت . بعدش گفت برامن زشته خانم باهام شام نخوره بریم ی جای خوب .ورودی ی کافه شیک که معلوم بود توش پر از دوستای بی سرانجامه نگه داشت صداش زدم :علی من پیاده نمیشماا
ااا چرا خانم بیا پایین .
با این چادر من و ریشای تو اینجا اخه؟؟
بیا پایین لووس نشوو
وارد که شدیم از قبل شیک ترین میزو برام رزو کرده بود و خواسته بود برام گل و شمع بیارن نشسته بودیم که دیدم ی خانم اقا سمتمون میان با گل و شمع گل رزسفیدو برداشتمو دادم علی و ریز خندیدم نگاهم کرد گفت ااا من ابیه رو میخوام اینو نموخوام گفتم نخیرشم اونم مال منه و ی کم باهم حرف زدیم .....بعدش که اومدیم بیرون بهم ببین ضعف از ما بچه مذهبیاس که کافه ها پر شده از این روابط اگه ما مذهبیا با همن ظاهرمون بریم بگردیم کافه بریم به دید بقیه خیلی کمک میکنیم خنده حلال .......
@nabzeshgh
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣
#عاشقانه ❤️
من بی تو یک واژهی ساده بیش نیستم !
اما کنارت همچون یک کتاب عاشقانه آرام میشوم
ورق بزن مرا که سطر به سطرم
پر از دوستت دارم است ...💞
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣
💓 @nabzeshgh
آدم است دیگر؛
به کسی که دوستش دارد
همه چیز میگوید جز،
دوستت دارمها را…
💓 @nabzeshgh
سقوط کرده ام از #تُ
و پرت شده ام میان هجوم خاطراتت...
خاطراتت را بگیر
و مرا به خودم پس بده
هوایم را ک نداری
حداقل
کمی رهایم کن از این بند...
💓 @nabzeshgh
مثل یه پازل پنجهزار تیکهی بهم ریختهم، که هیچکس حوصله نداره مرتبش کنه
💓 @nabzeshgh
وقتی میفهمی که آدم ها اونجور نیستن که نشون میدن تنهایی چقدر دلچسب میشه...
💓 @nabzeshgh
دلم برات تنگ شده...
[اونیکه بعد از این جمله به یادت میاد،
همونیه که واقعاً دلت برای اون یا برای
بخشی از خودت کنار اون تنگ شده]
💓 @nabzzeshgh
همراهان عزیز نبض عشق ممنونم از انرژیتون و استقبالتون از داستان عاشقانه دانشجوویی ممنونم از انرژی خوبی که بهم میدین که باز براتون بنویسم ❤️
#طو اگر دردی🙊
به درمان احتیاجی نیست نه ☝️
کاش آدم تا ابد
احساس #بیماری کند...!👌
#عاشقانہ_دوستت_دارم❤️
💓 @nabzeshgh
هدایت شده از تبادلات
💐کانالی متفاوت ازکربلایی ها
❤️عشقی ازجنس قمرمنیربنی هاشم
🧡عشقی ازجنس کربلا
💚عشقی ازجنس حسین وزینب
💙عشقی ازجنس اربعین
💌دلنوشته هایم ودلنوشته هایتان کانال #اباالفضلیامافتخارمه یک کانال کاملامتفاوت
http://eitaa.com/joinchat/2669150222C7a6f0e9435
هدایت شده از کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
برشی از کتاب #یادت_باشد:
🌷کناره سفره #عقد نشستیم عاقد پرسید: ع روس خانم مهریه رو #میبخشند که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟
🌷به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با #تعجب به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم،
🌷حمید #خندید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم #نقدا پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه #طلب عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه
🌷بعد از خواندن #خطبه عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه!
🌷حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده #دور_سر حمید چرخاندم و داخل صندوق #صدقاتی که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر #سلامتی آقای من!
🔺 کتاب سراسر عاشقانه #یادت_باشد رو حتما مطالعه بفرمایید.
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهید_مدافع_حرم🌺
❤️ @ebrahimh