eitaa logo
💓نبض عشق💓
2.4هزار دنبال‌کننده
13.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
40 فایل
مینویسم ازعشق بین زوج ها❤ مینویسم ازمحبت هایی که‌اساسش عشق به خداست غفلت ازمن بچه مذهبی ست که نگذاشتم دیده شوم کسی 💖عشق‌های‌آسمانی‌ماراندیده‌مینویسم‌تابدانندعشق‌اصلی‌مال‌مابچه‌مذهبی هاست نه آن‌عشق‌های‌پوچ‌خیابانی @yadeshbekheyrkarbala
مشاهده در ایتا
دانلود
هرصــبح خـدا یڪ غزل ازدفترعشق است سرسبزترین مثنوے ازمنظر عشق است هرصبح سلامے بہ گل روے توزیبا"ست چون یادگل روے تویـادآورعـــــشق است😊😌 @nabzeshgh
دلخوشی ها کم نیست مثل حال خوبه بودن توووو❤️❤️❤️❤️ @nabzeshgh
💓نبض عشق💓
علی ی عادت داشت اونم این بود که بین الطلوعین نمیخوابید و بیدار میموند ولی من نمازمو که میخوندم باز م
وارد امام زاده شدیم نگاهی بهم کرد گفت :خانم تو شهید دهقان اینجا رو دوس داری علتشو میشه بدونم؟؟ گفتم:اخه بعد ۸ سال مژده اومدنشو مشهد به باباش میده و توعالم خواب به پدرش ی پارچه سبز میده که تو بیداری اون پارچه تو جیب پدرش بوده . گفت خانم با از ما بهترون میپری ماکه اینجایی هستیم اینا رو نمدونیم پ بریم پیش این رفیق شهید بشینیم که زودتر ما تو دلت جا باز کرده کنار شهید دهقان نشستیم چند دقیقه ای به سکوت گذشت. _علی؟؟ +جونم خانم. _ی دعا میکنی برام؟؟ +چی خانم؟؟ _علی دلم کربلا میخواد . +ان شاالله خو امسال میفرستم بری. _اخه اربعین میخوام علی. +ان شاالله ارباب بخواد زودی قسمتت میشه خانم . و بلند شدیم رفتیم بریم زیارت وعده کردیم بعد از نماز روحیاط همو ببینیم اومدیم رو حیاط دیدم با بستنی منتظرمه .خندید و گفت:خانم سرما بستنی بیشتر دوس داره. خندیدم و با شیطنت گفتم :اره اره حتی بیشتر از تووو..... تو مسیر برام کلی حرف زدو از حالی که تا جواب بدم گفت . بعدش گفت برامن زشته خانم باهام شام نخوره بریم ی جای خوب .ورودی ی کافه شیک که معلوم بود توش پر از دوستای بی سرانجامه نگه داشت صداش زدم :علی من پیاده نمیشماا ااا چرا خانم بیا پایین . با این چادر من و ریشای تو اینجا اخه؟؟ بیا پایین لووس نشوو وارد که شدیم از قبل شیک ترین میزو برام رزو کرده بود و خواسته بود برام گل و شمع بیارن نشسته بودیم که دیدم ی خانم اقا سمتمون میان با گل و شمع گل رزسفیدو برداشتمو دادم علی و ریز خندیدم نگاهم کرد گفت ااا من ابیه رو میخوام اینو نموخوام گفتم نخیرشم اونم مال منه و ی کم باهم حرف زدیم .....بعدش که اومدیم بیرون بهم ببین ضعف از ما بچه مذهبیاس که کافه ها پر شده از این روابط اگه ما مذهبیا با همن ظاهرمون بریم بگردیم کافه بریم به دید بقیه خیلی کمک میکنیم خنده حلال ....... @nabzeshgh
❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣ ❤️ من بی تو یک واژه‌ی ساده بیش نیستم ! اما کنارت همچون یک کتاب عاشقانه آرام میشوم ورق بزن مرا که سطر به سطرم پر از دوستت دارم است ...💞 ❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣ 💓 @nabzeshgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آدم است دیگر؛ به کسی که دوستش دارد همه چیز می‌گوید جز، دوستت دارم‌ها را… 💓 @nabzeshgh
سقوط کرده ام از و پرت شده ام میان هجوم خاطراتت... خاطراتت را بگیر و مرا به خودم پس بده هوایم را ک نداری حداقل کمی رهایم کن از این بند... 💓 @nabzeshgh
مثل یه پازل پنج‌هزار تیکه‌ی بهم ریخته‌م، که هیچ‌کس حوصله نداره مرتبش کنه 💓 @nabzeshgh
وقتی میفهمی که آدم ها اونجور نیستن که نشون میدن تنهایی چقدر دلچسب میشه... 💓 @nabzeshgh
دلم برات تنگ شده... [اونیکه بعد از این جمله به یادت میاد، همونیه که واقعاً دلت برای اون یا برای بخشی از خودت کنار اون تنگ شده] 💓 @nabzzeshgh
دله دیگه یه وقتایی سخت میگیره
همراهان عزیز نبض عشق ممنونم از انرژیتون و استقبالتون از داستان عاشقانه دانشجوویی ممنونم از انرژی خوبی که بهم میدین که باز براتون بنویسم ❤️
اگر دردی🙊 به درمان احتیاجی نیست نه ☝️ کاش آدم تا ابد احساس کند...!👌 ❤️ 💓 @nabzeshgh
هدایت شده از 💓نبض عشق💓
شبتون بخیرهمراهان عزیزکانال💕نبض عشق💕 شبتون پرازعطرخدا🍃 💓 @nabzeeshgh 💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب همگی بخیر.دوستان☺️💗💫🌙⭐️💝🤩💟🛌🛌🛌
هدایت شده از تبادلات
💐کانالی متفاوت ازکربلایی ها ❤️عشقی ازجنس قمرمنیربنی هاشم 🧡عشقی ازجنس کربلا 💚عشقی ازجنس حسین وزینب 💙عشقی ازجنس اربعین 💌دلنوشته هایم ودلنوشته هایتان کانال یک کانال کاملامتفاوت http://eitaa.com/joinchat/2669150222C7a6f0e9435
برشی از کتاب : 🌷کناره سفره نشستیم عاقد پرسید: ع روس خانم مهریه رو که صیغه موقت رو فسخ کنیم؟ 🌷به حمید نگاه کردم، گفتم : نه من نمیبخشم! نگاه همه با به من برگشت، ماتشان برده بود، پدرم پرسید: دخترم مهریه رو میگیری؟ رک و راست گفتم : بله میگیرم، 🌷حمید و گفت: چشم مهریه رو میدم، همين الان هم حاضرم پرداخت کنم. عاقد لبخندی زد و گفت: پس مهریه عروس خانوم، حتماً باید آقا داماد این مهریه رو پرداخت کنه 🌷بعد از خواندن عقد دائم به رستوران رفتیم، تا غذا حاضر بشود، حمید پانزده هزار تومان شمرد، به دستم داد و گفت: این هم مهریه شما خانوم! پول را گرفتم و گفتم : اجازه بده بشمارم ببینم کم نباشه! 🌷حمید خندید و گفت: هزار تومان هم بیشتر گیر شما اومده، پول را نشمرده حمید چرخاندم و داخل صندوق که آنجا بود انداختم و گفتم : نذر آقای من! 🔺 کتاب سراسر عاشقانه رو حتما مطالعه بفرمایید. 🌺 ❤️ @ebrahimh