🌷 175 نفر🌷:
وای چه اتفاقی افتاده
بعداز سی چندسال دارم یاداوری میکنم
هنوز تنم می لرزد و اشکم جاری
پیکر مصلحه شده شهید را جمع کردیم
دست یک طرف
پا یک طرف
تنها چیزی که میتونست
دلم را باز کند.
فر یادبود
رفتم تو سنگر فریاد کشیدم
بعد ظبتی که در اختیار داشتم و
نوارکاست نشستم داخل سنگرروضه گوش کردم تا آروم شم
بیاد آن روز باهم این روضه را گوش کنیم باز آروم تر میشوم
ستون مجروحین بمباران منتظر قایق بودند
بی سیم گر فتم
گفتم
محسن محسن .حامی
محسن جان اینجا کربلاست
یزیدیان از آسمان هم سنگ پرت میکنند
برای ما وسیله بفرست
قایقها سریع رسیدن
با رسیدن قایقها باز سروکله هواپیماها پیدا شد
هر کس به یک سمتی پناه گرفت
به هر نحوی بود مجروحین و شهدای اسکله بمباران را انتقال دادیم و یکی آنهارا نمی تونست راه برده به دوش کشیدم تا داخل قایق
بی سیم چی امد گفت شهید گلگون پشت خطه
بی سیم گرفتم اوضاع اسکله را سوال کرد توضیح دادم گفت زودتر اونجا را تخلیه کن یکی از گردانها که به نظرم یا رسول 2 بود میآیند اسکله راتخلیه تا تجمعی در اسکله صورت نگیرد
بدستورفرمانده لشگر تمام نیروهای داخل قایق حتما بایستی جلیقه نجات داخل قایق به تنشان باشه
وقتی که قایقها آمدند
جمع آوری این جلیقه ها هم یک دردسر بود
رنگارگ استتار نبود
ازاین ور اون ور جمع کردن با حجم سنگین کار اسکله وقت مارا می گرفت
گردانهای پیاده میآمدند مگر کار یک نفر و چند نفربود بعضی ها آنقدر شوق بودند انگار می رن پیکنیک اب بازی می کردند سعی می کردند رفقا تو یک قایق بنشینند می گفتند ماباید باهم باشیم تعداد افراد زیاد میشد سکانداردادمیزد که ظرفیت 7نفره اینا ده نفرند داستانی بود برای ما
بارش گلوله های خمپاره هم می باره
یک دفعه اعلام شیمیایی میکنند
وای ماسک صورت دراین جمعیت بادگیر رو سرمون کشیده مگردادمان میرسه
فقط بایستی عملیات تخلیه سریع انجام بشه تا نیروهای تازه نفس در اسکله تلف نشن
و این کار مدیریت و سختی ان باز هنر میخواهد
تو همین گیر دار اتش تهیه ادوات لشکرها ثارالله و ۲۵ کربلا که ده ها قبضه بود
بر روی خطوط عقبه عراقی ها دیدنی بود ومن هم از بالای خاکریز اسکله تا فقط میدان خط و دید داشتم
بچه های گردان می گفتند
ای جان بزن بزن
قربان صدایت انتقام بچه های
کر بلای 4 را بگیرید
بعضی ها ندای الله اکبر می دادند همه خوشحال
من کمتر این صحنه آتش تهیه خودی را به این یک نواخت می دیدم
اینکار روحیه نیروهارا دوچندان میکرد و همه خوشحال
نیروهای گردان
تخلیه شده وبسمت
جاده سرراه شهادت و کانال پرورش ماهی به ستون راه افتادند
و خبر تخلیه نیروهای گردان رابه سید مصطفی دادم
آنقدر آتش دشمن زیاد بود بعضی ها تا مسیرها هم زمین گیر میشدند
غذای گرم بچه ها در خطوط هم یک هنر بود
بچه های تدارکات انجام می دادند
تو عکس بالا👆ظرف خورشت نگاه کنید
سکانداران با بچه های تدارکات مچ
بودند بموقع غذای بچه هارا که هزاران نفر در این آتش خون در حال نبرد در هر مجموعه ای بودند بدستشان میرسوندند تا قوت بگیرند
وصحنه ای یادم نمی ره
دیگ غذا و خورشت نهار را پیاده کردیم ازقایق
گذاشتم روی تویوتا لحظه نگذشت ازما فاصله گرفت گلوله خمپاره ای کنارش
و ماشین با غذا پرت شد کنار جاده
سریع با ستاد لشگر در اسکله هماهنگ کردم تا کنسرو را جایگزین نهار کنند
از این اتفاقات که کمتر بیان میشه زیاد بود
و متاسفانه بعضی ها جنگ را در خطوط اول میدانند در بیان خاطره
پشتیبانی .در همه امور
مهندسی از جاده وخاکریز زدن استحکامات و هزاران کار دیگر
از اطلاعات در کشف خبر تا شناسایی و نفوذ
از تخریب تا رفع موانع خنثی چک
وباز نمودن معبر تا مین گذاری
از تسلیحات تامین مهمات و تجهیزات
از زرهی ومکانیزه حضور تانگ و نفربر و خشایار
از پدافند شکار بالگرد هواپیماهای
از ادوات ریختن آتش تهیه با سلاحهای منهنی تا موشک ها
از توپخانه که کیلومتری عقب تر تا ریختن گلوله برسر دشمن
از بهداری با امدادگران اورژانس و آمبولانس بیمارستان صحرایی
وده ها یگان دیگر
ولذت می بردیم مخصوصا حضور هوانیروز بالگردهای شلیک های دقیق انها
بر آنسوی خاکریز دشمن را در زمینگیر میکرد