eitaa logo
🌹175نفر🌹
3.4هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
9.8هزار ویدیو
48 فایل
شهیدان شفاعت یاد شهدای غواص دست بسته ارتباط با مدیر کانال : https://eitaa.com/Hami175
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ادیت بچه های ⁧ ⁩ از رهبری ‏بالاش نوشته : قدرتمند ترین رهبر مسلمانان 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یوسف زهرا به شهدا نگاه کرد؛ و چون نظر‌کرده شدند، امروز یه تیکه استخونشون میاد، این همه اثر میکنه. 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بریم نجف 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
InShot_۲۰۲۴۰۱۱۹-1705660509739.mp3
1.64M
شیرینی وشربت بیارین 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
18.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به به عروس و داماد لبنانی کنار چایخانه حرم مطهر آمدن چای بنو شند 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
🔴 ۱۰۰ توحید در جمعه های ماه رجب 🔵 روایت شده هر کس در روز جمعه ماه رجب ۱۰۰مرتبه سوره قل هو الله احد بخواند برای او نوری باشد در قیامت که او را به بهشت بکشاند. 🟣 تذکر: حدود ۱۵ دقیقه زمان می برد. 📚 مفاتیح الجنان /اعمال 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط من وتو.... 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▶️تصاویری از لحظه به هلاکت رسیدن تروریست‌های داعشی و کشف سلاح و مهمات آنان که وزارت اطلاعات منتشر کرده 🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175 دعوت کنید آدرس رانشر دهید
روایت عملیات کربلای ۵ ادامه👇 🌹داستان امشب را از دست ندهید خصوصا شهید حسین شیرافکن را
به استحضارهمسنگران مجازی برسانم خاطرات ارائه شده از مشاهدات عینی اینجانب است در یگان دریایی لشگر ویژه 25-کربلا یقینا ناگفته های مهم و حماسی این عملیات خیلی فراتر در زاویه های گوناگون است عملیات کر بلای. 5 شلمچه سال 65 مطالب رابا تصویر وصوت رادرادامه مطالب گوش دهید 🌹به روایت حامی 🌹از اسمان هواپیما .. بمباران از مقابل بالگردهای عراقی موشکباران گلوله های مینی وکاتیوشا و توپ وخمپاره مثل نقل نبات سریع مهماتهارااز قایقهاخالی میکردیم خشایار ونفربر هم امدن کنار اسکله بارگیری میکردند پراکندگی نیرو در اسکله برایم مهم بوده که گردان حمزه برای اینکه تلفات نده انجام دادند
برام جالب بود یک روحانی باداشتن قران توهمون شلوغی نیروها را زیر قران عبور می داد یک لحظه دیدم ندای الله اکبر تعدادی نیروها بلندشد بالگرد کبری هوانیروز درچندجناه از سطح اب پائین ودرعقب هم یک بالگرد ۲۱۵ هدایت انها بسمت اسکله ما میاید وهرکدام رسیدن اوج وبسمت خاکریز وعقبه عراقی ها شلیک میکنند هوانیروز گل کاشته بود وقدرت نظامی رزمندگان به رخ بعثی ها نشان داده شد ودرروحیه رزمندگان تاثیر داشت
عصر بود سردار نانواکناری با گردان اش بسمت خط ودر یک نبرد نفس گیر حرکت کرد با یه خوش پش خداحافظی تودلم گفتم خدا بخیر بگذره تواین فکربودم بیش از صدنفر از یک شهر وهمه دوستان وهمشهریان هستند اگراتفاقی بیافته در یک شهر این همه شهیدمجروع از طرف دیگر حواسم به اسکله بود از دور سردار وهمراهانش از چشمم پنهان نبود👇
تا اخرین نگاه تا وارد جاده سرراه مرگ بشن انها رازیرنظر داشتم درگیری در خط به حدی بوددتمام صداها ی سلاح انفرادی تیرهارا میشنیدم گلوله باران امان مارابرید یک نفر نفس زنان مراصدا از بچه های شهرم وگردان صدایم زد اسکله ورود مجروح وشهید هم زیاددبود گفت حامی .. حسین شیرافکن شهیدشد خمپاره روسنگرعمل کرد الوارسرش راجدا کرد منم مجروح شدم فقط پیکرش رااوردند باید شناسایی کنی یکی یکی بچه تا بخط کانال پرورش ماهی برسن شهیدیا زخمی شدند اسکله پر از مجروح وشهیدبود
عاشورای که پیش بینی کردم به عین داشتم می دیدم یک طرف نبرد یک طرف بمباران یک طرف گلوله بارن
نگران بودم هوا هم درحال تاریک شدن منورهابازمنطقه را روشن نگه میداشت
🌷 175 نفر🌷: صحنه عجیبی بود در آخرین دیدار با شهید حسین شیرافکن بخاطرم امدساعتی قبل دراسکله . تا خط یک کیلومتر فاصله بود. نبرد تن به تن نیروها لشکرهای عراقی را کلافه کرده بود. از ستاد لشکر به من خبر دادند شناورها را آماده کنید تا امکان تخلیه شهدا و مجروحین فراهم باشد. ر زمین و هوا گلوله بود و آتش. مخصوصا اسکله و محل حمل و نقل و تجمعات. یکی یکی شهدا را کنار سنگرم و اسکله آوردند. هر لحظه به تعداد آن اضافه می شد. تا جایی که بیش۱۰۰ شهید رسیده بود، یکی دست در بدن نداشت، آن یکی سر، آن دیگری پا نداشت و... با خودم گفتم خدایا این همه شهید! در میانشان در دود آتش نشستم با خود نجوا می کردم. دل تو دلم نبود. تعدادی پتو تهیه کردم، به اتفاق طلبه های حمل مجروع تعدادی از شهدا را استتار کردیم خود بخود بارانی می شدم. اختیار در دستم نبود، بی سیم را گرفتم با شهید گلگون و اسحاقی صحبت کردم. - مصطفی.. مصطفی.. حامی.. - مصطفی.. مصطفی.. حامی.. - جواب بده مصطفی. مصطفی لحظه ای گوشی را گرفت، گفتم: اسکله خودی بمباران شده. گفت: محسن جوابت را می دهد. - محسن.. محسن.. حامی.  محسن جواب داد. از صحبتم  که همراه با بغض بود و لکنت زبان، پرسید: چه شد حامی؟ بگو چه خبره؟ گفتم: محسن جان! اینجا زائر کربلا زیاده. منم در لابلای آنها گم شدم. گفت: با قایق نمی شود، چکار کنم؟ گفتم: محسن جان! داستان نعل تازه را در کربلا شنیدی؟ گفت: آره. گفتم: هرچند دقیقه بعثی هابه ابدان مطهر که کنار ما هستند می تازند، از هوا و زمین. اگر از هم جدا نشوند سخت می شود. برای ما کامیون بفرستید از راه دیگر و این امکان حمل زائران کربلا با قایق نمی شود. به خودم گفتم شهید حسینعلی شیرافکن در جمع این شهداست ولی سر در بدن ندارد.   حالا پیکر حسین درجمع این شهدا چطورپیدا کنم تاجنازه اش گم نشود فریاد زدم. خدا طاقت ندارم. یا زینب! کمک کن.. یا حسین! کمک کن.. بچه ها آرامم کردند. باز نگاهم به پیکرهای که کنارم آرمیده بودند. وای.. وای.. حسین.. وای این گل پرپرماست.. خدایا! چه کار کنم؟ با خودم گفتم: باید تک تک شهدا را بگردم تا حسین را پیدا کنم. شهید حسین شیرافکن پیرمرد زنده دل که بیش از60 سال سنش بود. یاد لحظه ای افتادم که می خواست به سمت خط برود، آمد کنار من و با هم روبوسی و خداحافظی کردیم. اشک در چشمانم حلقه زد و نتوانستم خودم را کنترل کنم. رفتم درجمع ابدان مطهر تا آرام بگیرم. از هر سمت خمپاره می آمد روی شهدا، من هم درازکش می شدم روی بدن شهدا. خیلی سخت بود. درجمع گل های پرپر راه رفتن و دنبال نشانه ای از شهید شیرافکن پیدا کردن که بی سر بود . یاد وقایع کربلا که ازبزرگان دین شنیدم برایم تداعی می شد. هرپتویی را که کنار می کشیدم یک حادثه برایم تداعی می شد. با خود زمزمه کنان ازخدا و اهل بیت استمداد می طلبم که یاری ام دهند  یا سیداالشهدا کمک کن تا بعد از 34 سال بتوانم این خاطره را بازگو کنم. ممکن است دیگر نباشم.  بیش از 100پیکر ؟ خیلی سخت بود پیدا کردن شهید شیرافکن. همه به من می گفتند این شهید کیست که در جمع این همه شهدا دنبال او می گردی؟ تواین آتش دشمن خدا می داند دست خودم نبود. پاهایم به اختیار خودش حرکت می کرد. به هر شهیدی که می رسیدم می گفتم: حسینم را ندیدی؟ حسین من سر در بدن ندارد. حسین من حبیب ابن مظاهره. نگهان خمپاره می‌آمد لا صوتش روی شهدا میخوابیدم دیگر نای حرکت نداشتم. دست وپایم را گم کردم. این همه شهید دراطرافم بود. ناگهان احساس کردم کسی مرا به سمت خود می خواند. سراغ پیکری رفتم که برایم آشنا بود. از آن طرف به خود نگاه کردم خجالت کشیدم، گفتم: این همه شهید مرا می بینند؟ بر بالینش نشستم. به دلم گواهی شد این شهید حسین است. ‍ یا زینب! دستش را گرفتم، بوسیدم چین و چروک دستش را دیدم، گفتم این دست هرکه هست کشاورز و کارگر است. با خودم گفتم: این حسین نباشد؟ حواسم به صورتش نبود. وقتی پتو را کامل کنار زدم رگهای بریده را دیدم. موی سفید چانه اش را دیدم. بی اختیار گفتم این حسین است. فریاد زدم این شهید حسین شیرافکن است. نشستم خواستم که رگهای بریده اش را ببوسم نتوانستم گفتم: من کی ام؟ خدایا! کمکم کن. دست و پایش را بوسیدم. مدارکش را چک کردم وروی بادگیرش نوشتم یاحسین! شهید حسین شیرافکن اعزامی از فریدونکنار.
این صوت مازنی👆 را حتما گوش کنید این تصویرشهید حسین است...👇 شهید بی سر..‌‌👇 اقتدا کرده به امامش امام حسین ع این روایت ادامه دارد 👇👇.
شهید بی سر حسین شیرافکن☝️