بچه های گردان حمزه گل کاشتند
یگان به یگان عراقی بعثی
که گله به گله به خاکریز خودی ما
نزدیک میشدن
اطلاع پیدا کردم
آقای سید میرصادق جعفری
که اون موقع
ریزه می زه هم بود ولی زرنگ دلیر بود اوبا تیر بار خود
دسته به دسته
عراقی ها تا قبل از خاکریز
انها را درو
میکرد وجنازه هایشان
پشت به پشت انباشته میشد
مسیر اسکله تا سراه مرگ وخط اول
تواین گلوله باران انبوه ماشین وتجهیزات زمینگیر
وکسی جرعت نداشت یک ماشین از سرراه یا سر راه شهادت عبور کنه
تانگها مستقیم
گلولهای خمپاره دقیق
روی سرراه شهادت
از دیدبانها خبر گرفتم تانگها عراقی
قابل شمارش نیست
وژنرال ماهر عبدالرشید فرمانده سپاه هفتم خودش تومیدان بود
انهدام تانگها وارایش به ارایش تانگها
یعنی نبر د تن وتانک
اقای نقی امیراسماعیلی نقل می کرد
عراقی ها انقدر جلوامدند انقدر اتش روی خاکریز ما ریختند
تا جای که مهمات ما تمام شده
با کلوخ بجای نارنجک پرتاب بسمت عراقی ها و با فریب بعداز خیز رفتن
انها بالای سرشان می بستیم انها رابه رگبار که خیلی تلفات دادند
وهمه با وحشت فرارمیکردند
وخطوط باعنایت
خانم حضرت زهرا س حفظ شد