قایقها گردان عاشورا کم کم
رسیدند گروهان یکم وبعد
همه بچه ها آشنا واز همشهریان من بودند
هرکه میامد
با زبان محلی
یه چیزی میگفتند
عباس فخاری با خنده هایش
احمد فخاری با بلند بلند
صحبت کردنش
علی رنجبر بازیرکی
علی قلی نژاد با سیاست ظاهری ومهبتش
حمید باقری باسکوتش
من فریاد میزدم
سریع از قایق پیاده بشید
برید اون ورخاکریز
اتش زیاده
کو گوش شنوا😢
هرکدام مرا میدیدند
یه متلکی میگفتن
ته تن خارش کنه😁
یعنی تن ات میخاره
ای بابا ای وه هسه😊
باز اورامیبینیم
حامی شامی😜
شامی یک نوع غذای خوب محلی
اتا کتک بخره😄
یکی بزنیم اورا
اهای چی دارنی بخریم😝
چه داری بخوریم
یکی اب میپاشید😘
یکی همان ازدور جلیقه
راپرت میکرد😝
یکی امدمیگه ای ریکا ته سنگر کجوهه اته چی هده بخریم😱
سنگرت کجاست یه چیزی بخوریم
اون یکی گفت ساندیس دارنه😋
اونکی گفت وه خسیسه😘
وه برمرده مال نیه😭
این نمیمیره
های امه جنازه ره سرنلی😂
جنازه ما را نگذاری اینجا ببر باخودت
بخاطر حجمه زیادحرفها😁😁😁
تا بیشتر اذیت نشم
یک کارتن ساندیس وکیک
اوردم بیرون
چند نفر چند نفر حتی بیشتر
روسر هم افتادن😜😃😜😃
بقول محلی ها. تب بزکا
گروهانهای دیگر گردان هم کم کم وارد اسکله شدند
صدای درگیری درخط
از اینجا بگوش میرسه
نیم ساعت نشد
که پیک گروهان شهید مدافع
حرم محمد شالیکار
از مسیراه خط برگشت
اسکله مرا پیدا کرد گفت
نیروهای ما کجاهستند
گفتم کنار خاکریز جان پناه گرفتند
گفت من امدم تا نیرو راببرم جلو
بچه ها همه در مسیرراه
زمین گیر شدند
گفتم صبر کن
تا وضیعت فعلی به سردارنوریان رئیس ستاد لشکر
که کنار سنگر ماست بگو
رفتم به حاج اقا نوریان گفتم
گفت پیک کجاست
ببینمش
منم نگران
نیروهای که رفتن خط
کدامشان سالم اند نمیدانم....
این داستان ادامه دارد
فرداشب
کانال ۱۷۵نفر
صوت راگوش کنید👇
تقدیم به مدافع حرم
شهید محمد شالیکار
وشهدای سرافراز گردان عاشورا
درعملیات کربلای ۵
❤️محلی❤️
ته وِسه بیابون بمونسمه
بسیار دلنشین
حتما گوش کنید
برار بیمو. بهار...
خدا. دل نونه قرار....
🎼 آوای مازنی