با بچه ها جداشدم رفتم مقریگان دریایی همه بودندفاو.. همان روز بدون هیچ‌وقفه ای بسمت فاو رفتم سوارپیاده پشت این تویوتا ان تویوتا خودم را به منطقه رساندم جاده بهمن شیر به طرف بیمارستان صحرایی حضرت فاطمه الزهراس که فقط حرکت امبولانسها وحرکت بالگردهای شنوک وحرکت اتوبوسهای امبولانس را باسرعت زیاد چراغ روشن استتارشده رامیدیدم

اسمان صدای وحشناک جنگندها عراقی که زمین زمان رابی هدف هم بمباران میکردند وصدای پدافندها هم گوش مان را کر کرده بود

🌷 175 نفر🌷: آسمان تیره شده بود ازدود بمبارانها وشلیک پدافندها پشت تویوتا نشسته بودیم تویوتا هم باآن سرعت یکدفعه زد کنار گفت ببپرین پایین شیمیایی زدند ماکه ماسک نداشتیم ولی چفیه رابه سر صورت بستیم وانهایی که ماسک داشتند سریع بادگیرپوشیدن وماسک بصورت زدن👇 هرکه یک طرف تا بتونه تو این معرکه شیمیایی خود رانجات بده

یک ساعتی زمین گیر بودیم تومسیرراه خواستم ادامه راه را پیاده برم نشد دیدم صدای الله اکبر همه ازاین طرف وانطرف بلند بله بچه های پدافند یک میگ عراقی ها را زده بودند درحال آتش گرفتن ملق زنان به زمین افتاد ومنفجرشد👇