sticker_mazhabi(52)(2).mp3
8.81M
بهاشکچلهگرفتمکه
گنهکمکنمحسین . . .♥️
التیام؛:
بهاشکچلهگرفتمکه
گنهکمکنمحسین . . .♥️
زیباترین حس سجده
این است که تو در
گوش زمین نجوا میکنی؛
صدایت در آسمان
شنیده میشود .
یادی از شهدای غواص دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
خانواده
بستگان
دوستان
گروه ها را دعوت کنید
دراین کانال شهدایی
خوابدیدم کهشدمزائربینالحرمین
صبحگفتمبهخودمهرچهصلاحاستحسین
آرزویحرمتکردهمرادیوانه
أنتَمَولاوأنَا …!
هرچهصلاحاستحسین ؛))💔
_اسماعیلهایت را قربانی نتوان کرد
مگر بر سر درِ دل بنویسی:
"به حسینیهی تخریب خوش آمدید!"
که شاخصهی دل، حسینی بودنست
و شاخصهی حسینی بودن، تخریب نفس.
به بهانه سالروز عملیات کربلای یک (قسمت اول)
سیره سردار شهید علی اصغر بصیر(فرمانده گردان یارسول(ص) از لشکر ویژه ۲۵ کربلا)
✍همسر شهید: از روزی که عروسی کردیم تا شهادتش، حتی یکبار هم ایام عید منزل نبود. دائماً در ناامنی جنگلهای مازندران (درگیری با منافقین) و جبهه مشغول خدمت بود. اصغر آخرین باری که قصد جبهه داشت، روزی سَرِ نرگس رو چادر گذاشت و اونو بُرد بیرون و براش کمی خوراکی خرید تا در نبودنش، با اینا مشغول بشه و منو اذیت نکنه. اصغر به من قول داد که بعدِ ۴۵ روز برمی گردد. لحظه ای که اصغر خداحافظی کرد، در واقع دلم رو با خودش بُرد. از یک طرف اضطراب و نگرانی و غم دوری برای خودم، و از طرفی هم، بی قراری و بهانه گیری های نرگس و حمید. یادم هست بعدِ رفتنش، شبها میومدم تو ایوون، رو به آسمون و با خدا راز و نیاز میکردم(برای سلامتی رزمندگان و اصغرم دعا میکردم). نزدیکان، این حرکاتم رو میدیدن، با خنده به من میگفتن، چی شده معصومه، ستاره شمار شدی؟ حدود ۴۰ روزی میگذشت که دهم تیر عملیات کربلای یک شروع شد. بخاطر نگرانی زیاد، نمیتونستم تو خونه بَند بشم. دست بچه ها رو گرفتم و رفتم منزل مادرم. مادرم به محض دیدنم گفت: چته؟ گفتم نگران اصغرم. مادرم دلداریم داد و گفت، اصغر خیلی شجاع و نترسه. حدود سه چهار روز بعد، سردار حاج حسین بصیر ، هادی بصیر و بابام اومدن پیشم و تنشون لباس سیاه بود که من اصلا متوجه پوشیدن لباس سیاهشون نشدم. به محض دیدنشون، ازشون پرسیدم پس اصغر کو ؟
ادامه در قسمت بعد......
یادی از شهدای غواص دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
خانواده
بستگان
دوستان
گروه ها را دعوت کنید
دراین کانال ش
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥲 بزرگترین دردی که میشه باید تجربه کرد...🤔
#پیشنهادتماشا
یادی از شهدای غواص دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
خانواده
بستگان
دوستان
گروه ها را دعوت کنید
دراین کانال شهدایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
1_1520546251.mp3
4.38M
🎧صوت شهدایی از حاج منصور ارضی...
.
یادی از شهدای غواص دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
خانواده
بستگان
دوستان
گروه ها را دعوت کنید
دراین کانال شهدایی
9.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی
🔶«اثر شهید گمنام كمتر از اثر شهید معروف نیست، اثر عالمان گمنام كمتر از اثر عالمان معروف نیست...»
یادی از شهدای غواص دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
خانواده
بستگان
دوستان
گروه ها را دعوت کنید
دراین کانال شهدایی
📌 روایتی از انهدام آمبولانس مجروحان
🔹️ هنوز آمبولانس چند متری دور نشده و حرف قاسم تمام نشده بود که در مقابل چشمان ناباور ما، گلولهای مستقیم را دیدیم که از سمت چپ از تانکی عراقی شلیک شد و عجولانه از پهلو، از درِ عقب پشت راننده وارد شد و در حالی که وحشیانه از طرف دیگر خارج میشد، بدنهای تکهتکه را که بعضی در حال سوختن بودند، هرکدام را به طرفی پرت کرد.
◇ با منهدم شدن آمبولانس و در پی آن آتش گرفتنش، امکان جلو رفتن نبود. جالب آن بود که راننده آمبولانس و پسرخالهاش که در کنارش نشسته بود، هر دو سالم به بیرون پرت شدند.
◇ اجساد شهدا در جاده پخش شدند و عراق از شادمانی زدن آمبولانس پر از مجروح، با خمپاره ۶۰ آنجا را زیر آتش گرفت، تا کسی نتواند جلو برود.
◇ یک آن از همان فاصله ۴۰-۵۰ متری، متوجه تکانخوردنهای مشکوکی شدم. با خودم گفتم: امکان دارد کسی از آنها زنده باشد و به کمک نیاز داشته باشد.
◇ بیخیال خمپارهها شدم و با ذکر وجعلنا به طرف آمبولانس دویدم.
◇ کنارش که رسیدم، سریع روی زمین دراز کشیدم. سعی کردم در فرصت اندک، با چشمانم اطراف را بکاوم و هر که را زنده است، پیدا کنم.
◇ تنهای تنها، کنار آمبولانسی که میسوخت، دراز کشیده بودم، ولی هیچ ندیدم جز تکههای بدن که در حال جان دادن بودند؛ دستها، پاها و سرهایی که به اطراف پاشیده شده بودند.
◇ آنچه از دور دیده بودم، چیزی نبود جز تکانهای غیرارادی دستوپای قطعشده شهدایی که بدنشان متلاشی شده بود.»
◇ آمبولانس_شهدا
یادی از شهدای غواص دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
خانواده
بستگان
دوستان
گروه ها را دعوت کنید
دراین کانال شهدای