از خاکریز اسکله پایین آمدم
مرا دید گفت جلو.نیا..
گفتم منم حامی چرا
گفت تو سر دسته آنهایی..
من .
کی را میگی..
تو را
تمام سکاندار ان قابل اعتماد نیستند ..
ساندیس
کمپوت
به غذای ما رحم نمیکنید
بیشتراز همه میخورند
توقایق اوردن وسایل ما تک میزنید
گفتم گرسنه ام حاجی میبینی
شب تا صبح هم بی خوابی
هم گرسنگی در جا نشستم
گفت بلند شو کلک
این یگان دریایی نیست
دزدان دریایی است..😄
آمد جلو.گفت شوخی کردم
خواستم روحیه بدهم😁
بوسیدمرا...
الهی فدایت بشم
پسر به این کوچکی ولی زرنگ ندیدم
منم زیرکی ویک جشمی نگاه اش میکردم
دستم را گرفت برد داخل سنگر
بشین اول به تو چای بدم
ولی گوش کن
هم خودت وهم قایقرانها
به طرف غذا و وسایل من دستبرد نزنید بمن بگید به شما می دهم
من نوکرشماهستم
گفتم چشم حاجی این حرفها چیه
ما و تک زدن اصلا بما میاد
تا من هستم
حاجی
به کسی اجازه نمی دهم
چشمم به داخل جعبه کمپوت گیلاس افتاد
گفتم حاجی من حالم خوب نیست
گفت سواستفاده نکن حتما کمپوت ها را دیدی مریض شدی
نه بابا اینجا این خبرها نیست
نون پنیر و چای داد بمن
گفت مواظب باش اینجا ناخنک نزن
بلند شدم گفتم یاعلی
گفت کجا
شما بچه هایم هستید کمپوت گیلاس را باز کرد گفت بخور تا جان بگیری
خوردی برو این هواپیماهای عراقی آلان می رسند روی اسکله
اگر بمباران بکنند تو.نباشی بده
دنیای روحیه بود این مرد
همه بچه های لشگر و فرماندهان
از او روحیه میگر فتند
در اخر روبوسی کردیم گفتم هوای بچه های یگان دریایی را داشته باش
ما نباشیم این ور اب غذا نیست
گفت باز شروع کردی پسر
یگان دریایی نگو.دزدان دریایی بگو
با خنده و خوشحالی و روحیه عالی از حاجی جوشن خداحافظی کردیم
آمدم بسمت اسکله
رفتم بالای خاکریز اسکله
هم نیم نگاهی تردد قایقها را چک
میکردم قایقها هم سخت در حال ترابری
باز هم شلوغی اسکله
از طرفی نگاهم به سرراه مرگ
تردد آمبولانس نیروها
همین نیم نگاه من به خطوط کانال پرور ش ماهی و حضور بالگردهای عراقی و شلیک موشک آنها به خاکریز و جاده سرراه مرگ وحرکت نیروها از اسکله به سمت سرراه شهادت وکانال
از همین بالا خاکریز نیم نگاهی به اسکله هم داشتم تا نقاط ضعف و قوت اسکله را داشته باشم
مجروحین روآوردن کنار اسکله هرکدام به یک طرف
از بالای خاکریز به سکانداربافریاد ودست علامت دادم بیا اینجا مجروح را ببر سکاندار هم روی قایق ایستاده بمن دست تکان دادبه نشانه تائید
پدافند ها آنقدر شلیک میکردند بسمت بالگردهای عراقی من از،بالای اسکله منتظر انفجار یکی از این خرمگسها بالگردهابودم
شلیک موشک بالگرد......
نگاهم به بالگردهاعراقی بود موشکباران آنهاباچندفروندبصورت دائم به سمت بچه ها
یک لحظه سرم را برگرداندم بسمت سکاندار ببینم داره میاید اسکله مجروح سوارکنه
نگاهم را دوباره بسمت بالگردهاشد مستقیم چیزی زوزه کشان بسمت من می اید احساس کردم
گرمامی شدیدی
با فاصله خیلی کم
از مقابل چشمانم رفت
بخود گفتم موشک بالگرده
دوباره روبه اسکله محل اصابت را ببینم دیدم شناور سرگردان
ودود وانفجار گفتم همین قایق نیست ثانیه ای قبل به سکاندار گفتم بیا
وای رفتم داخل اب
دیدم
پیکر ........
سکاندار ی نبود فقط اجرای بدنش داخل اب وداخل قایق
که نصف بدنش پخش شد
داخل اب و مابقی داخل قایق.....
موشک بالگرد از خاکریز،
خطوط،اول عبور بسمت اسکله و مستقیم به سینه این سکاندار اصابت کرد و باز من مانده ام
ثانیه های فاصله
در هنگام جمع کردن بدن مطهر
هر قطعه ای رامیگرفتم
جملات ثانیه های قبل را تکرارمیکردم
بیا بیا جلو
مجروح ببر
منتظره
با دستانی خون آلود
ناله می زدم ....
وباز تکرار روزهای قبل
برار. برار. جانا
نوای مازنی درغم یاران
👇👇
حتما گوش دهید
التماس دعا
این روایت ادامه دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم دیدهنشده از نبرد نفسگیر مدافعان حرم و داعشیها در فاصله ۱۰متری
🔹تصاویری از شهدا و جانبازان این نبرد به فرماندهی شهید «محمدحسین محمدخانی»
🌹 اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است 👇یاد شهدای غواص دست بسته
کانال🌹175نفر🌹
@nafar175
دعوت کنید
آدرس رانشر دهید