ادامه روایت👇

🌷 175 نفر🌷: به استحضارهمسنگران مجازی برسانم خاطرات ارائه شده از مشاهدات عینی اینجانب است در یگان دریایی لشگر ویژه 25-کربلا یقینا ناگفته های مهم و حماسی این عملیات خیلی فراتر در زاویه های گوناگون است عملیات کر بلای. 5 شلمچه سال 65 مطالب رابا تصویر وصوت رادرادامه گوش دهید به روایت حامی کله صبح از سرما پتو پیچیده بودم امدم بیرون باصدای پدافندها نگاهم به اسکله بود دیدم چندقایق مهمات پر هنوز تخلیه نشد بخاطربمباران احتمالی به سکانداران گفتم برین داخل اب انسوی سیم خاردار یک دوری بافاصله قایقهای که دارند میان بگید نیایند تا هواپیماها بروند باز خمپاره باران وبمباران با شدد گرفتن آتش دشمن از قرارومحیط به ما میگویید اتفاقی می افتد انقدرشدیدبود به خوداجازه ندادم سرم را از سنگربیرون بیارم وای خدای کمک کن این مهماتها بایدبه خط برسه

یکی ازتانکهای👆 با گلوله باران دشمن به او اصابت کرده ودرحال اتش کنار اسکه و میسوخت سوختن تانک علامتی بود برای جنگنده ها وگرای بود برای دشمن و تا بیشتر گلوله بریزه بچه های دور را جمع کردم به هرنحوی شد اتش را خاموش کردیم بی سیم چی امد گفت محسن کارت داره محسن محسن محسن. ... حامی... محسن بگوشی... سلام حامی خداقوت... حامی بچه های ولی الله... (سردار نانوا کناری) میدونی که .... وخودش هم میان .... تو خونه شما.... کارشون رابرس ... ماشین هایشان رابرگردون.... زودتر....(قایقها) گرفتی حامی... محسن محسن اره منتظرم.... تمام....یاعلی...

🌷 175 نفر🌷: نیروهای گردان حمزه عملیات عبور از دریاچه آغاز کردند اتش سنگین وآغاز یک نبردتن به تن وایستادگی درمقابل بزرگ ترین پاتک جنگ درشلمچه وماشین جنگی صدام درپشت کانال پرورش ماهی وشروع نبرد گردانهای یارسول امام حسن وانصار وباحضورگردان حمزه در یک میدان نبرد مانند صحرای کربلا درمقابل تجهیزات به روز اهدایی کشورهای غربی وشرقی ایستادگی کنند

در این موقع حساس, _خبرشنیدن شهادت سردارشهید حاج بصیر بگوش رسید وهمه نگران وناراحت وکسی باور نمیکرد که بعد تکذیب شد و حضور حاجی در سنگر فرماندهی کنار اسکله همه شایه را محوکرد بوسیدن صورت حاجی در اون زمان و باچهره خسته یک حس وحالی دیگر داشت که این سعادت جمعی از بچه ها ومن داشتیم خودم وحاج بصیر👇