eitaa logo
🌹175نفر🌹
3.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
9.6هزار ویدیو
47 فایل
شهیدان شفاعت یاد شهدای غواص دست بسته ارتباط با مدیر کانال : https://eitaa.com/Hami175
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شناسایی و برخورد با ضاربین آمر به معروف. دستگیری شبکه سازمان یافته ای از مردان زن نما که با استفاده از راهپیمایی های خیابانی اقدام به ترویج ابتذال و بی‌بند و باری در سطح شهر می نمود. ‌🔻 یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥لحظات نفسگیر پست فرماندهی پدافند هوایی سپاه برای سرنگونی پهپاد جاسوسی آمریکا این پهپاد آمریکایی در ۳۰ خرداد ماه ۱۳۹۸، پس از آن که وارد فضای سرزمینی کشورمان شد، توسط سامانه پدافندی ایرانی سوم خرداد نیروی هوافضای سپاه مورد هدف قرار گرفت و سرنگون گردید. «انتشار به مناسبت سالروز ساقط کردن پهپاد جاسوسی “گلوبال هاوک“ آمریکا توسط نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می‌باشد» یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
ایثار و مقاومت ۲۹ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۴:۵۰ ماجرای ۴۴ روز مفقودی یک رزمنده در خاک عراق / با برگ توت خودم را زنده نگه‌داشتم  ابوالفضل صادقی به سادگی همان صدایی بود که از پشت تلفن شنیده می‌شد، مردی از دیار حسن‌آباد جرقویه علیا که در طول ۴۴ روزی مفقودی، دور از چشم بعثی‌ها بدون غذا، لباس و بدنی پر از زخم در خاک عراق با شکوفه خرما و برگ توت خودش را زنده نگه داشت. به گزارش خبرنگار ایمنا، گنجشک‌ها در دورهمی عصرگاهی با بالاترین حجم صدا حسابی مشغول بودند. آفتاب تمام قد آسمان را گرفته بود و سایه درختان پناه امنی بود برای عابرانی که گرما کمی کلافه‌شان کرده بود. صدای «یک جفت جوراب بخر» مردی با موهای لخت و کمی هم بلند و یکی در میان سفید و سیاه بدون وقفه شنیده می‌شد البته با زیر صدای عصایی که هر چند ثانیه یک‌بار به زمین تلنگری وارد می‌کرد. طفلی دو، سه ساله تمام کودکی‌اش را روی شیب ملایمی ریخته بود و بدون وقفه بارها و بارها از آن بالا و پایین می‌شد. قرارمان سر مزار فرمانده بود، فرمانده دوست‌داشتنی گردان یا زهرا (س)؛ شهید محمدرضا تورجی‌زاده. زودتر از قرار رسیده بود. یک زیرانداز خیلی ساده، یک سبد ساده‌تر؛ یک بطری شربت، سینی، چند لیوان شیشه‌ای دسته‌دار و چند کلوچه لاهیجان در نهایت سادگی کنار هم نشسته بودند و قرار بود عصای دست میزبان باشند. خنکای شربت خاکشیر از لابه‌لای یخ‌های معلق داخل بطری حسابی به دل می‌نشست و تعارف اول کافی بود برای سرکشیدن جرعه‌ای از شربت. ابوالفضل صادقی به سادگی همان صدایی بود که از پشت تلفن شنیده می‌شد. آراسته، مرتب، آرام و بسیار صبور. جنس حرف‌هایش تازه بود حرف‌هایی شبیه حرف‌های هیچ‌کس. مردی از دیار حسن‌آباد جرقویه علیا، قهرمانی که در طول ۴۴ روزی مفقودی، دور از چشم بعثی‌ها و در فاصله‌ای کمتر از چند متر با آن‌ها در باتلاقی که با هر تکان ممکن بود، بیشتر در آن فرو رود، ایستاد. شهادت رفقایش روی اروند را دید، صدای یا حسین (ع) و یا زهرا (س) آن‌ها را در لحظه جان دادن و غرق شدن شنید. آب رفیقش را برد. تیر خورد و ترکش دشمن پشت سرش را نشانه رفت. رد ترکش دیگری روی سینه‌اش جا خوش کرد اما ایستاد و ایستادن را به رخ همه کشید. رزمنده بسیجی که در عملیات باز پس‌گیری فاو بدون غذا، لباس و بدنی پر از زخم در خاک عراق با خوردن شکوفه خرما و برگ توت خودش را زنده نگه داشت.  پاتک عراق برای بازپس‌گیری فاو بیست وهفتم فروردین‌ماه سال ۱۳۶۷ بود که به دارخوین رسیدیم. پنج، شش روز بیشتر از حضورمان نمی‌گذشت که اعلام کردند عراق پاتک زده است و قصد گرفتن فاو را دارد. بلافاصله بعد از پاتک با کمپرسی و اتوبوس به سمت اروندرود راهی شدیم. از آنجا هم با قایق به آن طرف اروند رفتیم و در واقع در خاک عراق مستقر شدیم. نزدیک‌های غروب کمی نان خشک و پنیر که حکم شام را داشت، خوردیم و پشت سر هم حرکت کردیم و در پشت خاکریز مستقر شدیم. طرف‌های ساعت ۱۰ شب بود. آن زمان من کمک آرپی‌جی‌زن بودم. آن‌قدر تانک‌های عراقی به ما نزدیک بودند که نیاز به هدف‌گیری نبود. چیزی حدود ۱۵۰۰ تانک در فاو مستقر شده بود. آرپی‌جی‌زن هرچه می‌زد، می‌خورد. حدود نه تانک زده بودیم همین که بلند شد تانک بعدی را بزند تیر دشمن، مستقیم به پیشانی‌اش خورد و به شهادت رسید. بعد از شهادت او، آرپی‌جی را گذاشتم کنار و اسلحه برداشتم. زوزه چرخ تانک‌های عراقی و گردانی تنها با چند نفر حجم آتش دشمن بسیار زیاد بود. از چپ و راست زیر گلوله عراقی‌ها بودیم. صدای زوزه چرخ تانک‌های عراقی هر لحظه نزدیک‌تر می‌شد و آمار شهدا و مجروحان بالا و بالاتر می‌رفت. یکی دست نداشت، یکی پا. یکی ذکر یا زهرا (س) می‌گفت، یک نفر دیگر ذکر یا حسین (ع). نزدیکی‌های صبح بود که دیدیم لوله تانک‌های عراقی از خاک‌ریز بالا می‌آیند. حدود ۷ نفر زنده مانده بودیم که خودمان را رساندیم لای نیزارها تا از چشم عراقی‌ها دور باشیم. نیروهای پیاده عراقی از خاکریز بالا آمدند و هر کسی که زنده بود به او تیر خلاص زدند. با تانک از روی جسدها رد شدند و… ۷۰؛ ۸۰ نفری می‌شدند. آن موقع تقریباً فاو را گرفته بودند. ما گردان خط‌شکنی بودیم که تمام نیروهایمان یا به شهادت رسیده بودند یا شدت جراحاتشان زیاد بود. تصمیم گرفتیم به سمت اروند عقب‌نشینی کنیم. در حال فرار به سمت نیزارها بودیم که سه نفر از ما ۷ نفر شهید شدند. آن‌ها را از مسیر عراقی‌ها به سمت نیزارها بردیم و روی آن‌ها را پوشاندیم. از ما چهار نفر باقی مانده دو نفر زخمی و دو نفر دیگر سالم بودیم. با اصابت شش ترکش به بدنم و خونریزی و در
33.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی حاج مجتبی رمضانی حتما ببینید حرف دل خیلی هاست.. آخرش از قطار جا ماندیم، جنگ هم ته کشید و ما ماندیم..
د از یک طرف و تعقیب عراقی‌ها از طرف دیگر شرایط برایم سخت‌تر شده بود. با تمام توان به سمت اروند می‌دویدیم به امید اینکه از روی پل عبور کنیم غافل از اینکه دیگر پلی در کار نبود و تنها راه ارتباطی ما با نیروهای خودی به صورت کامل قطع شده بود. تیر خلاصی که به رزمنده‌های مجروح زده می‌شد هیچ راه برگشتی نبود. حتی نمی‌توانستیم به آب بزنیم چراکه هیچ‌کدام از ما چهار نفر شنا بلد نبود. اروند هم از لحاظ حجم آب و موج در اوج بود. عمق آب جایی به بیش از ۴۰ متر می‌رسید. وجود کوسه در آب هم نگرانی‌های ما را بیشتر می‌کرد. رسیدن ما به اروند شبیه رسیدن به بن‌بست بود. دو نفر از بچه‌ها گفتند بمانیم و اسیر شویم اما اگر اسیر می‌شدیم باز هم ما را می‌کشتند، چراکه با چشم‌های خودمان دیده بودیم چطور تیر خلاص به رزمنده‌های مجروح می‌زدند. زمان زیادی نداشتیم. هر لحظه عراقی‌ها به ما نزدیک و نزدیک‌تر می‌شدند. آن زمان رزمنده‌ها از یونولیت به عنوان پل شناور استفاده می‌کردند. همان نزدیکی‌های اروند یونولیتی به طول دو متر و عرضی حدود ۷۰ و ضخامتی نزدیک ۳۰ سانتیمتری پیدا کردیم که تحمل حمل سه تا چهار نفر را داشت. قبل از اینکه سوار یونولیت شویم لباس، تجهیزات، اسلحه و حتی پلاک‌هایمان را هم داخل اروند انداختیم درواقع می‌خواستیم هیچ مدرکی از ما دست عراقی‌ها نیفتد. دست خالی با یونولیت وارد آب شدیم. دو نفر روی یونولیت نشستند و من و یک نفر دیگر پایین و داخل آب بودیم و فقط سرهایمان بیرون از آب بود. ۵۰ متری از کنار اروند فاصله گرفته بودیم. تا چشم کار می‌کرد آب بود و موج که عراقی‌ها رسیدند درست همان جایی که لباس‌هایمان را درآورده بودیم. ما اگر مسلسل هم داشتیم نمی‌توانستیم از پس آن‌ها بر بیاییم دیگر چه برسد به اینکه دست خالی هم بودیم. یک زیرپوش و یک شلوار بسیجی و یک جفت جوراب تنها دارایی ما در آن لحظه بود. شهادت دوستان روی موج‌های خروشان اروند عراقی‌ها ۷۰ نفری می‌شدند. ما را به رگبار بستند. همین‌طور که روی امواج اروند بالا و پایین می‌شدیم، تمام حواسمان بود که از یونالیت جدا نشویم، چراکه به خاطر فشار آب حتماً خفه می‌شدیم. حرکت بر خلاف جریان آب کار ما را سخت‌تر کرده بود. با پا شنا می‌کردیم و دست‌هایمان به شناور بود. ناگهان یکی از بچه‌ها تیر به سرش خورد و جلوی چشم‌های ما داخل آب افتاد. تا چند ثانیه صدای یا زهرا (س) و یا فاطمه (س) گفتن‌هایش را می‌شنیدیم که به یک‌باره در آب ناپدید شد. یک نفر دیگر از بچه‌ها طوری خوابیده بود که پشت سرش به سمت من بود. فکر کردم این‌طور خوابیده که تیر به او نخورد اما نگو تیر به سرش خورده بود. هرچه صدایش کردم هیچ جوابی نداد و هیچ‌گونه تکانی هم نداشت. به سختی سرش را برگرداندم و دیدم صورتش با خون یکی شده است. تمام کرده بود. وزن یک سمت شناور غالب بود و شرایط خوبی نداشتیم. تیر به کتف رزمنده‌ای که کنار من در آب بود خورد. تا تیر خورد لبه یونولیت را رها کرد. خواستم به هم گلاویز شویم تا همدیگر را گم نکنیم اما شهیدی که روی یونالیت بود، در آب افتاد و به زیر آب رفت. آن دوست ما هم که تیر به کتفش خورده بود، درحالی که صدای ذکر گفتن‌هایش را می‌شنیدم در آب غرق شد. عراقی‌ها دست‌بردار نبودند. باران تیر و ترکش بود که به سمت من می‌بارید. ترس از شهادت نداشتم اما از اینکه خوراک کوسه‌ها شوم، می‌ترسیدم. به سختی پشت شناور را گرفتم و در حال بالا رفتن از شناور بودم که با قناصه پشت سرم زدند. احساس داغی کردم. دست زدم و دیدم کف دستم پر از خون است. دست راستم پشت سرم بود و دست چپم در بغل و با سینه روی فیبر خوابیدم. عراقی‌ها به گمان اینکه من کشته شدم تیراندازی را به‌طور کامل قطع کردند. چشم‌های من به سمت عراقی‌ها بود و آن‌ها را می‌دیدم. ادامه دارد…  یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هشدار!!! 🔹ولله هر کس تیر به سمت این نظام انداخت آواره شد! یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهارت خیره کننده و بدون کمترین حرکت اضافه از فرشتگان آبی جنگنده بومی کوثر نماد خودکفایی کوثر جنگنده ایرانی چندمنظوره ساخته شده در دو نوع دو سرنشین و تک سرنشین است. یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 اربعین داره نزدیک میشه ❤️ اماده ایم✅ 🤲صلی الله علیک یا اباعبدالله 🤲صلی الله علیک یا اباعبدالله 🤲صلی الله علیک یا اباعبدالله 🌺اَلسَّلٰامُ عَلَيْكَ يٰا اَبٰاعَبْدِالله 🌺وَ عَلَی الْاَرْوٰاحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنٰائِكَ 🌺عَلَیکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً 🌺ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهٰارُ 🌺وَلاجَعَلَهُ‌اللهُ آخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيٰارَتِكُمْ 💎اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ عليه‌السَّلام 💎وَ عَلٰى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليه‌‌السَّلام 💎و عَلىٰ اَوْلادِ الْحُسَيْنِ عليه‌السَّلام 💎وَ عَلىٰ اَصْحٰابِ الْحُسَيْنِ یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸تصاویری از حمله به لانه فساد و مقر منافقین خلق در پادگان اشرف درسال ۹۲ که باعث هلاکت شمار زیادی از منافقین حرامی شد این عملیات به فرماندهی حاج قاسم انجام شد. 🔹حاج قاسم سلیمانی: حمله به مقر منافقین در پادگان اشرف عراق از مرصاد مهم تر بود . ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
سلام صباح النور صباح الخیر سلام از کربلای خمینی ونوای صبحگاهی وهم خوانی یا امام رضا مددی همه باهم زیارت میکنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 شهیدصیاد شیرازی در کلام حاج قاسم | توصیه می‌شود این فیلم کوتاه دیده شود | 🔹️ حاج قاسم سلیمانی در مصاحبه سیما در حاشیه مراسم تشییع شهید صیادشیرازی در معرفی این شهید عنوان کرد: شهید صیاد، سلمان ارتش بود و... یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
جوانی عکس خودش را نزد حضرت امام (ره) فرستاد و گفت: آقاجان ؛یک نصیحتی برای دنیا وآخرت به من کنید تا برایم کافی باشد، حضرت امام(ره) نوشت : « اِنّا لِلّه و اِنّا اِلیه راجعون » ما مال خدائیم آدم مالِ کسی را صرف دیگری نمی کند ... یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 مثل چمران بمیرید 🔹۳۱ خرداد گرامی باد🌷 🌹 🕊 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
42.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ جدید وبسیارزیبای ساخته شده درخصوص استادشهیددکترمصطفی چمران وروزملی بسیج اساتید، که توسط بسیج اساتید دانشگاه علوم پزشکی مشهدساخته شده است💐💐💐💐 یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓۳۱ خرداد ۱۳۶۰ 🎥 فیلم | لحظات شهادت دکتر مصطفی چمران🌷🌷🌷 🔹دهلاویه _ خوزستان یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگید برای پول میرن:) یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج قاسم سلیمانی : ما نمیتوانیم شهدا را ترک کنیم یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹شهید چمران خطاب به حسن روحانی: موضع شما، موضع خطرناکی است ♦️روحانی:توطئه گرها رو در نماز جمعه به دار بیاویزید | حقوق ارتشی های بازنشسته راحداقلی بدهید یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸آخرین گفتگوی شهید چمران با همسرش... ۳۱ خرداد سالروز شهادت شهید مصطفی چمران گرامی باد...🥀 🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼 یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
🟢 برگی از یک خاطره ( به بهانه ۳۱ خرداد سالروز شهادت شهید چمران ) 🔸رضا سگ باز!!! یه لات بود تو مشهد... هم سگ خرید و فروش می کرد، هم دعواهاش حسابی سگی بود!! 🔸یه روز داشت می رفت سمت کوهسنگی برای دعوا و غذا خوردن! که دید یه ماشین با آرم ”ستاد جنگهای نامنظم“ داره تعقیبش می‌کنه. 🔸شهید چمران از ماشین پیاده شد و دست اونو گرفت و گفت: ”فکر کردی خیلی مردی؟!“ - رضا گفت: بروبچه ها که اینجور میگن.....!!! - چمران بهش گفت: اگه مردی بیا بریم جبهه!! به غیرتش بر خورد، راضی شد و راه افتاد سمت جبهه......! 🔸مدتی بعد.... شهید چمران تو اتاق نشسته بود که یه دفعه دید داره صدای دعوا میاد....! چند لحظه بعد با دست بسته، رضا رو آوردن تو اتاق و انداختنش رو زمین و گفتن: ”این کیه آوردی جبهه؟!“ رضا شروع کرد به فحش دادن. (فحشای رکیک!) اما چمران مشغول نوشتن بود! وقتی دید چمران توجه نمی کنه، یه دفعه سرش داد زد: ”آهای کچل با تو ام.....! “ یکدفعه شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: بله عزیزم! چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا؟ چه اتفاقی افتاده؟ - رضا گفت: داشتم می رفتم بیرون که سیگار بخرم ولی با دژبان دعوام شد!!!! چمران: ”آقا رضا چی میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید.....!“ چمران و آقا رضا تنها تو سنگر..... - رضا به چمران گفت: میشه یه دو تا فحش بهم بدی؟! كشيده‌ای، چیزی؟!! - شهید چمران: چرا؟! - رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده....! تا حالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه!! - شهید چمران: اشتباه فکر می کنی!!!! یکی اون بالاست که هر چی بهش بدی می کنم، نه تنها بدی نمی کنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده! هِی آبرو بهم میده..... تو هم یکیو داشتی که هِی بهش بدی می‌کردی ولی اون بهت خوبی می‌کرده.....! منم با خودم گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده و منم بهش بگم بله عزیزم.....! تا یکمی منم مثل اون (خدا) بشم …! 🔸رضا جا خورد!.... رفت و تو سنگر نشست. آدمی که مغرور بود و زیر بار کسی نمی‌رفت، زار زار گریه می‌کرد! تو گریه هاش می‌گفت: یعنی یکی بوده که هر چی بدی کردم بهم خوبی کرده؟ اذان شد. رضا اولین نماز عمرش بود. رفت وضو گرفت. سرِ نماز، موقع قنوت صدای گریش بلند شد!!!! وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. پشت سر صدای خمپاره هم صدای زمین افتادن اومد..... رضا رو خدا واسه خودش جدا کرد......! (فقط چند لحظه بعد از توبه کردنش) یه توبه و نماز واقعی........ (به نقل از کتاب خاطرات شهید مصطفی چمران) یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 خطاب جسورانه یک جوان نخبه‌ منتقد به رهبر معظم انقلاب و الباقی ماجرا ☺️ 🔸جز در زمان ائمه اطهار (ع)، کجای تاریخ‌ چنین حاکمی را به خود دیده است؟ یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175
🍂 اسیر در دو زندان احمد چلداوی تحمل سلول سخت بود. آنجا به خاطر اختلاف عقیده با هم سلولی ها برایم جهنم در جهنم شده بود. این اختلاف عقیده تا حدی بود که بعدها چهار نفرشان به منافقین پیوستند. در آنجا، بعثی ها جسمم را و بعضی از هم سلولی ها روحم را آزار و شکنجه می دادند. در حقیقت هم اسیر بعثی ها در الرشید بودم و هم اسیر منافقین. 🔹 آزاده تکریت ۱۱ ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ یادی از شهدای غواص دست بسته کانال🌹175نفر🌹 @nafar175