ستون مجروحین بمباران منتظر قایق بودند
بی سیم گر فتم
گفتم
محسن محسن .حامی
محسن جان اینجا کربلاست
یزیدیان از آسمان هم سنگ پرت میکنند
برای ما وسیله بفرست
قایقها سریع رسیدن
با رسیدن قایقها باز سروکله هواپیماها پیدا شد
هر کس به یک سمتی پناه گرفت
به هر نحوی بود مجروحین و شهدای اسکله بمباران را انتقال دادیم و یکی آنهارا نمی تونست راه برده به دوش کشیدم تا داخل قایق
بی سیم چی امد گفت شهید گلگون پشت خطه
بی سیم گرفتم اوضاع اسکله را سوال کرد توضیح دادم گفت زودتر اونجا را تخلیه کن یکی از گردانها که به نظرم یا رسول 2 بود میآیند اسکله راتخلیه تا تجمعی در اسکله صورت نگیرد
بدستورفرمانده لشگر تمام نیروهای داخل قایق حتما بایستی جلیقه نجات داخل قایق به تنشان باشه
وقتی که قایقها آمدند
جمع آوری این جلیقه ها هم یک دردسر بود
رنگارگ استتار نبود
ازاین ور اون ور جمع کردن با حجم سنگین کار اسکله وقت مارا می گرفت
گردانهای پیاده میآمدند مگر کار یک نفر و چند نفربود بعضی ها آنقدر شوق بودند انگار می رن پیکنیک اب بازی می کردند سعی می کردند رفقا تو یک قایق بنشینند می گفتند ماباید باهم باشیم تعداد افراد زیاد میشد سکانداردادمیزد که ظرفیت 7نفره اینا ده نفرند داستانی بود برای ما
بارش گلوله های خمپاره هم می باره
یک دفعه اعلام شیمیایی میکنند
وای ماسک صورت دراین جمعیت بادگیر رو سرمون کشیده مگردادمان میرسه
فقط بایستی عملیات تخلیه سریع انجام بشه تا نیروهای تازه نفس در اسکله تلف نشن
و این کار مدیریت و سختی ان باز هنر میخواهد