همه منتظرند میرسعید
ببرن خونه
تا پدر مادر .خواهران.برادران زیارت ودیدارش کنند
اخرین دیدار...
بابدن بی جان میرسعید
بلندگواعلام کرد مردم
کمی تامل ...
مراسم وداع میرسعید تبدیل شده
به مراسم عروسی
مادر وخواهران برایش اطاق و سفره عقد
آماده کردند
جمعیت بیرون منزل
یکی میگفت عجب روحیه ای
یکی میگفت عروسی؟
یکی میگفت بریم داخل سفره عقد راببینیم
من دیگر طاقت نداشتم
هم اسمان را در ذهنم دنبال میکردم
هم
در زمین این همه جمعیت
حالا مگر جای میده
دوستانش مانع شدن
تا مردم هجوم نیاورن
یکی از دیوار میپرید
یکی میگفت اگر عروسیه
ما چرا نباشیم
بعضی ها با داد بیداد ودعوا وبزور
ما هم باید باشیم
عجب صحنه ای در حیاط منزله
تابوت از امبولانس امد بیرون
خواهران حلقه زدند دست به دهان
کل زنان یا هل هله یا
محلی مازنی کل ونگ
ببینید اطاق دامادرا👇
دیدم گوشه حیات یک نفر دارد محلی میخونه چه صدای داره
ظاهرا نوای امام رضایی داره
چه جالب تو مجلس میرسعید ذکر نوایی امام رضاع هم است چه سعادتی
گوش کن👇
از لابلای پنجره داخل اطاق را نگاه کردم
وای چه خبری همه دارن دست میزنند
وخوش اماد میگویند به داماد
اطاق را تاذین کردند بالباس دامادی
یکی میگه هم عقدکننان
وعروسی میرسعید باهمه
دقت کردم دیدم سفره عقده
آینه شمدان
شیربنی
گل
نبات
حنا
وهمه وسایل سفره عقد
نگاه کنید👇
خواهران میرسعید سنگ تمام گذاشتند
از دست ندهیدهم نگاه کنید وهم گوش کنید
مگر عروسی نیامدید👇
👇
🌷 175 نفر🌷:
سفره عقد میر سعید رادیدی👆
میرسعید راآوردن داخل اطاق همان داماد رامیگم
یکی میگفت راه راباز کنید
داماد راراهنمایی کنید
روسفره بشینه
وای خدایا کمک کن دیگر
طاقت ندارم بگویم.وبنویسم..
مادر وخواهران گفتند
داماد رابیارین روی سفره
مگر شما دعوت نیستید
من چرا بگویم
خو دتان ببینید 👇
وبشنوید
طاقتم تمام شد👇👇