eitaa logo
💞 نفس عشق💞
489 دنبال‌کننده
14.5هزار عکس
4.3هزار ویدیو
31 فایل
☫ ﷽ ☫ «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ #چادر آن زمانےڪہ دڱر محشرڪبرے باشد هرڪسے بهرشفا روے بہ هرجا باشد دل من در پےِ آسودگےو عیش و طرب تا بہ دستم نخےازچادرزهراباشد #نفس_عشق🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🆔@nafas_eshgh2
مشاهده در ایتا
دانلود
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| | حتما براتون پیش اومده ک وقتی عطسه کردید بگن صبر اومد؛دست نگه دار!😷😂 یا وقتی خواستن ازکسی تعریف کنن دنبال تخته بودن که بزنن به تخته؟🤭🚪 +آیا اینا درسته⁉️ آیا اینکه بگیم "خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو" حرف درستیه⁉️ 🌱 ─┅═༅═❥༅✿༅❥═༅═┅─ ✔️ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ🌤 ߊ‌َܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐ‌َܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊ‌ܠܦَ̇ــــܝ‌َܥܼܢ🌤 🆔@nafas_eshgh2💞 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
💚این ذکر، مُهر قبولی نماز است... 🔻پیامبر صلی الله علیه وآله: 🔸هرکس نمازی بگزارد و در آن، بر من و اهلبیتم صلوات نفرستد نمازش قبول نخواهد شد. 🔹مَنْ‏ صَلَّى‏ صَلَاةً لَمْ‏ يُصَلِ‏ فِيهَا عَلَيَّ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِي لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ. 📚مستدرک الوسائل، ج۵، ص۱۵. 🆔@nafas_eshgh2💞 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️حرفی بزرگ برای قلب های مشتاق 🔸زمان پیامبر شخصی بود که خیلی میل داشت اولین کسی باشد که بر پیغمبر وارد می شود لذا هر روز که می‌آمد می‌دید چند نفری در مسجد هستند و از این جهت غصه می‌خورد. 🔸 یک روز صبح زودتر از همه حرکت کرد و به مسجد آمد دید در مسیر مسجد فقط یک جای پا بیشتر نیست و آن جای پای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم است آن را می‌شناخت (پای رسول خدا قدری بزرگ بود و افراد آن را می‌شناختند) خیلی خوشحال شد که امروز بعد از پیغمبر هیچکس به مسجد نیامده و من اولین کسی هستم که به مسجد آمده ام، وقتی وارد مسجد شد دید سلمان هم آنجاست! 🔸 گفت: سلمان تو از آسمان آمدی؟ سلمان گفت: خیر. پرسید: دیشب در مسجد معتکف بودی؟ گفت: خیر. پرسید: پس چگونه است که من از اثرپایی جز اثر پا و کفش مبارک رسول خدا ندیدم؟ 🔸 سلمان گفت: من پیغمبر را خیلی دوست دارم دلم می خواهد در همه چیز خودم را شبیه پیغمبر کرده باشم حتی در قدم زدن لذا مراقب بودم ببینم پیغمبر پای خود را کجا گذاشته اند من هم هم همان جا پا بگذارم. 📌 چرا ما به سلمان فارسی اقتدا نکنیم و به هر شکل و وسیله‌ای ارادت قلبی و عملی خود را به آن عزیز ملکوتی ابراز نکنیم یکی از این ابراز ارادت ها انجام است به نیابت از . مرحوم نخودکی و یکی از اولیای الهی با انجام و اهدای ثواب اعمال مستحبی به امام عصر موفقیت‌های متعددی را کسب کرده‌اند. 📚زبور نور ص ۶۶ 🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌🕊علیها‌🤲 @nafas_eshgh2💞 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💓
💠آیت‌الله ناصری دولت آبادی رحمةالله: 🔸حضرت رسول اکرم صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمودند؛ کسی که مؤمنی را اذیت بکند هرچند به گفتن نیمی از یک کلمه،روز قیامت می آید در حالیکه روی پیشانی او نوشته است: "این مأیوس از رحمت الهی است." 🔸این ها که قصه نیست!خدا می داند و این ها حقایق است که اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام فرمودند و خدا در قرآن خود فرموده است. 📚ارشادالقلوب،ج۱،ص۷۶ 🌺الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌🕊علیها‌🤲 @nafas_eshgh2💞 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 💓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان واقعی«تجسم شیطان۲» 🎬: زرقاط با اشاره به کلید برق، چند لامپ با نورهای خیلی ضعیف که بیشتر به چراغ خواب شباهت داشتند را روشن کرد و در این لحظه شراره متوجه زیرزمین بزرگی شد که در انجا بودند، زیر زمینی که کف و دیوارهای آن با سنگ سیاه پوشیده شده بود، فضایی که شباهت به سالنی بزرگ داشت که تک و توک وسیله ای داخلش چیده بودند، چند مبل سیاهرنگ یک نفره و یخچال کوچکی به رنگ سیاه و کمی آنطرف تر دری کوچک که احتمالا سرویس بهداشتی این سالن بود، گویی همه چیز در اینجا میبایست سیاه باشد اما چیزی که توجه شراره را بیشتر از همه به خود جلب کرد، تختخوابی که با پتوی سیاه پوشیده شده بود که درست در وسط این فضا قرار داشت و با کمی دقت می شد فهمید که دایره ای بزرگ با اشکال عجیب و غریب برسنگ های کف زیر زمین نقش بسته بود که این تخت درست وسط دایره قرار داشت و شراره کاملا میفهمید که این دایره با اشکالش طلسمی شیطانی ست. زرقاط که شراره را محو فضای پیش رویش می دید، خنده بلندی کرد و گفت: چت شده دختر؟! دوباره محو اینجا شدی؟! شراره لبخندی زد و گفت: این خونه خیلی اسرار آمیزه و هر جاش را که نگاه می کنیم آدم را به نوعی به هیجان میاره زرقاط به طرف یخچال کوچک رفت و همانطور که بطری نوشیدنی را از داخل یخچال بیرون می اورد به مبل ها اشاره کرد تا شراره بنشیند، شراره روی یکی از مبل ها نشست، زرقاط دو جام کبود رنگ از روی میز عسلی بین دو مبل برداشت و از نوشیدنی دستش داخل جام ها ریخت و گفت: قبل از شروع کار باید چند جام بنوشی،البته لازم نیست من چیزی بخورم اما من برای سلامتی تو فقط یه نصف جام می خورم و با این حرف جام رابه لبهایش نزدیک کرد و یک نفس سرکشید، شراره جام دستش را بالا آورد، از بوی ترشیدگی آن کاملا متوجه شد که نوعی مسکرات است که باید نوشید ، انگار با خوردن نجاسات باید مجلس را شروع می کرد. جام دوم و سوم هم سر کشید، چشمانش در فضای نیمه تاریک زیر زمین دو دو میزد که زرقاط به طرفش آمد، دست او را گرفت و به سمت تخت برد، شراره روی تخت نشست و زرقاط در کنارش ، دست چپ شراره را در دست گرفت و با ماژیک سیاه رنگی که در دست داشت مشغول کشیدن چیزی روی کف دست شراره شد. شراره که انگار سرش پر از باد بود و فقط میخواست بخوابد با بی حالی به زرقاط چشم دوخت و با لحن کشداری گفت: چ..چکار میکنی؟! من خوابمه.. زرقاط همانطور که سرش پایین بود گفت: صبر کن الان تموم میشه... بعد از لحظاتی زرقاط کارش تمام شد نگاهی به شراره که انگار در این عالم نبود انداخت و گفت: کف دستت طلسم استخدام ملکه عینه را کشیدم، تو قرار نیست کار آنچنانی کنی، فقط دستت را مشت کن و زیر سرت بگذار و روی آن بخواب، هر وقت ملکه عینه را حس کردی و پیشت آمد، از پله ها بیا بالا، من توی همون اتاق رؤیایی منتظرت هستم . زرقاط با زدن این حرف از جایش بلند شد به سمت پله هایی که از آنجا وارد زیر زمین شده بودند رفت و قبل از اینکه بالا برود لامپ های کم سوی زیر زمین را خاموش کرد. شراره درحالیکه دست مشت شده اش را زیر سرش می گذاشت روی تخت خوابید...خیلی سریع به خواب رفت، به طوریکه بیننده فکر می کرد او مرده است ... ادامه دارد.. 📝به قلم:ط_حسینی 🆔@nafas_eshgh2💞 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
🆔@nafas_eshgh2💞 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
مهدویت 3.mp3
4.23M
مهدویت 3 نفس انسان پنج درجه داره..... استادشجاعی🎤 🆔@nafas_eshgh2💞 ┈┉┅━❀💌❀━┅┉┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا