دِهینِ ابوعلی...
تیربرقهای پُر از سیم...
آهنگِ یوسف پیامبر از ماشین کپسولِ گاز...
کنار قدمهای جابر...
یُسَجِّلنی...
تِزورونی...
مبلهای خسته، کنار جاده...
مای بارِد...
موکبهای دوستداشتنی...
صدای بلندگوی مرکز مفقودین...
خرمااردههای شیرین...
هَلَبیکُم بِزوّارِ اَبوُسَجّاد...
حاجی! وایفای موجود...
فنجانهای قهوهی عربی...
کولهپُشتی جای بالِشت...
ماساژهای صلواتی...
اولین نگاه به گنبدِ ماه...
حالا، اما...
جنون؛ بر جاماندگانت حلال است!
#_کانال_بزرگ_نماز_شب👇
@nafeleyeshab
┅═✧❁❁✧═
#حسینجانم
پیادھ محضِ تَسلاےِ قلبِ خواهࢪتان
وظیفہ بود بیایم ببخش جاماندم
😭😭
#اربعین
::♦️::#نماز شب (؏)::♦️::
9.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 جامونده ...
🔸(پيشنهاد مى كنم توو خلوت تون ببينيد)
#_کانال_بزرگ_نماز_شب👇
@nafeleyeshab
┅═✧❁❁✧═
موكب لراحة النساء ....حتي يكون بامكانكم تخطون خطوات بكرا الصبح بلصحة المضاعفة
موکب لراحة الرجال رجائن طفو موبايلاتكم. موبایل ها خاموش☺️
هذا الموكب بي مجال للستراحة النسا
یه موکب پر از آدمای عاشق و خسته
لذتی که تو این خوابیدن هست توی صدتا تخت خواب پادشاهی پیدا نمیشه
بخوابید بچه ها که بتونیم صبح بیدار شیم دیر بیدار شیم از مبیت پرتمون میکنن بیرون ها !!
اگه صبح خواب موندید شمارو میزاریم تو مبیت و ما میریم
و شما میمونید دنبالمون بگردید
#_کانال_بزرگ_نماز_شب👇
@nafeleyeshab
┅═✧❁❁✧═
نشر و توزیع پست های منتشر شده در این کانال، حتی بدون ذکر نام کانال نماز شب👉 بلامانع بوده و مورد استقبال ما خواهدبود
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🔹 ماجرای راننده عراقی که با ناراحتی زائران رو جابجا کرد!
♦️اصرار می کرد امشب بیاید منزل من استراحت کنید و فردا اول صبح از منزل ما در #طویریج تا حرم امام حسین 20 کیلومتر فاصله است...
♦️می گفت خدا شاهده خونه ام تازه سازه! و غذای گرم و وای فای و حمام و همه جوره در خدمتم...
+گفتم: حاجی خدا خیرت بده، اذان مغرب نزدیکه، ما مهمان ابوبریر هستیم و الان منتظرمونه
الان فقط و فقط به وسیله شما نیاز داریم که مارو به خونشون برسونید.
می رسونید؟
+با ناراحتی اما احترام گفت:
یاعلی کنید و سوار ماشین بشید، من نوکر شما زوار هستم
♦️من جلو نشستم پیش راننده، دیگه صحبت نکرد، ضبط رو روشن کرد و روضه عربی گذاشت، از تو داشپورت هم دستمال درآورد و "های های" گریه می کرد!
♦️به زبان عربی مسلط ام و متوجه بودم روضه خون، قصیده ای می خوند که اینقدرهم دیگه گریه نداشت!
♦️تلفن اش که زنگ خورد، پیچ صدای ضبط رو کم کرد و گفت:
+خوش خبر باشی پسرم!
♦️بعدش مرتب خداروشکر می کرد و قربون صدقه پسرش می رفت...
تلفن که قطع شد شروع کرد به زبان عربی با حضرت عباس صحبت کردن؛
می گفت:
می دونستم دستم رو میگیری،از شما بعیده نوکرآستان تان درخواستی کند و بی جواب بگذارید!
+حدس می زدم پسر در غیاب پدر کاری کرده کارِستان
مثلا: در امتحانات موفق شده یا در شرکتی مشغول بکارشده ویا معامله پرسودی انجام داده، پس باکنجکاوی پرسیدم:
+حاجی ماجرا چیه؟
+گفت: ظهر خوابم برد، دیر اومدم و زائری برا اسکان امشب و خادمی گیرم نیومد، متوسل شدم به باب الحوائج قمربنی هاشم که پسرم زنگ زد و گفت 40 تا زائر که ماشین شون خراب شده بود رو برا مبیت راضی کردم بیان خونمون...
امشب هم توفیق نوکری زائرانش از من دریغ نشد براهمین خوشحالم...
+و من زیر لب می خواندم:
آنکس که تو روشناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هردو جهان اش بخشی
دیوانه تو هردو جهان رو چه کند
⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
السلام و علیک یا سید الشهدا ع😭🌷
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🏴🏴🏴🏴🏴🏴