eitaa logo
آرامش
1.5هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1هزار ویدیو
55 فایل
یادداشتها و تجارب دکتر رضامنتظر در بحث آرامش و سایر مطالب کاربردی مفید در این موضوع آرامش که لازمه سعادت دنیا و آخرت است، نیاز به آموزش دارد لطفا ۱۶ فایل اصلی را از منشی مجازی به آی دی ذیل دریافت و مطالعه و نظرات خود را ارسال کنید @visitmontazer
مشاهده در ایتا
دانلود
زیبا و خواندنی مردی خانه ای زیبا با حیاطی پر از درختان میوه داشت. در همسایگی او مردی حسود منزل داشت و همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و بنحوی او را آزار دهد. همسایه خوب یک روز صبح که خواست از در خانه خارج شود دید یک سطل پر از زباله کنار در است. فهمید که مال مرد حسود همسایه است , پس سطل را تمیز کرد و آن را از میوه های حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد. وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد این بار دیگر برای دعوا آمده است. وقتی در را باز کرد مرد میوه های تازه را به او داد و گفت: هرکس آن چیزی رابا دیگری قسمت میکند که از آن بیشتر دارد
عیسی (ع) در کویی می گذشت، یهودیان او را دشنام میگفتند و عیسی درحق ایشان دعای خیرمیگفت یکی گفت: ایشان دشنام می گویندو تو دعامیکنی؟ گفت:هرکس سرمایه ی خود خرج میکند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیبا ترین متن دنیا سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم "مشتی خاک" که ممکن بود "خشتی" باشد در دیوار یک خانه یا "سنگی" در دامان یک کوه یا قدری "سنگ ریزه" در انتهای یک اقیانوس شاید "خاکی" از گلدان‌ یا حتی "غباری" بر پنجره اما مرا از این میان برگزیدند : برای" نهایت" برای" شرافت" برای" انسانیت" و پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : " نفس کشیدن " " دیدن " " شنیدن " " فهمیدن " و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمید من منتخب گشته ام : برای" قرب " برای" رجعت " برای" سعادت " من مشتی از خاکم که خدایم اجازه ام داده: به" انتخاب " به" تغییر " به" شوریدن " به" محبت " وای بر من اگر قدر ندانم…❤️❤️ ‌ ‌
هدایت شده از دکتر رضامنتظر
حسین با عشقِ تو باز بال و پَر می‌گیرم بر شانه‌‌ی خسته‌ام تَبر می‌گیرم تا جمله شَوَم تو،خویش را می‌شکنم می‌میرم و زندگی ز سَر می‌گیرم 🥀🥀🥀🖤🖤🖤🖤🏴🏴🏴
پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟ گفتند : از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید : از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟ گفت از پنج سبب: اول: آنکه تو نشسته می‌بودی و من به حضور تو ایستاده می‌ماندم اکنون بندگی خدایی می‌کنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن می‌کند دوم: آنکه طعام می‌خوردی و من نگاه می‌کردم اکنون رزاقی پیدا کرده‌ام که اونمی خورد و مرا می‌خوراند سوم: آنکه توخواب می‌کردی و من پاسبانی می‌کردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمی‌خوابد و مرا پاسبانی می‌کند چهارم: آنکه می‌ترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید پنجم: آنکه می‌ترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه می‌کنم و اومی بخشاید . خدایا مارا یک لحظه به حال خود وامگذار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیم ز کار تو فارغ همیشه در کارم که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم که من تو را نگذارم به لطف بردارم فکر نکنید اون شما رو فراموش کرده
🔰دلیل سیاه پوشیدن برای آیت الله برای علیه السلام ✅یکی از نمایندگان حضرت آیت الله ابوالقاسم خوئی رحمت الله علیه می‌گوید: 🔶یک سالی در ایام محرم و صفر در نجف اشرف خدمت ایشان رسیدم ودر آن گرمای شدید ایشان را درحالی دیدم که از سرتاپایشان سیاه پوش بود، حتی جوراب های ایشان نیز سیاه بود. 🔰من درحالی که تعجب کرده بودم و نگران حال ایشان بودم از آقا سوال کردم: "فکرنمیکنید با این وضعیت سر تا پا سیاه پوش در این هوا، ممکن است مریض و یا گرمازده شوید؟؟! 💠ایشان در پاسخ فرمودند: فلانی من هر چه دارم از سیاه پوشی سر تا پا برای حضرت سیدالشهداء علیه السلام دارم. 🔹پرسیدم: چطور؟ ☘فرمود: پدر من مرحوم حاج سیدعلی اکبر خوئی از وعاظ و منبری های معروف زمان خود بود. همسرش که مادر من باشد هرچه از ایشان باردار میشد پس از دو سه ماه بارداری بچه اش سقط میشد و خلاصه بچه دار نمی شدند. ❄️روزی پس از آنکه پدرم از منبر پائین می آید، زنی به او می گوید: "آسیدعلی اکبر شما که به ما سفارش می کنید چرا خودتان متوسل نمی شوید تا بچه دار شوید؟" 🔹پدرم این حرف را به مادرم بازگو میکند، مادرم می‌گوید خب راست گفته، چرا خودت چیزی نذر امام حسین علیه السلام نمی‌کنی تا حضرت عنایتی فرموده و ما نیز بچه دار شویم؟ ✨پدرم میگوید: ما که چیزی نداریم تا نذر کنیم؟ 🔺مادرم در جواب می‌گوید حتما لازم نیست چیزی داشته باشیم تا نذر کنیم، اصلا شما نذر کن که امسال تمام دو ماه محرم و صفر را برای امام حسین علیه السلام از سر تا پا، حتی جوراب و کفشتان هم سیاه باشد و سیاه بپوشید. 🌿در آن سال پدرم به این نذر عمل کرد و از اول محرم تا پایان ماه صفر سر تا پا سیاه پوش شد.در همان سال هم مادرم باردار می شود و 7ماه نیز از بارداری اش می گذرد و بچه اش سقط نمی‌شود. 🔅یک شبی یکی از طلبه ها که از شاگردان پدرم بوده در آخرشب درب منزل ایشان می آید. وقتی پدرم درب را باز می‌کند، پس از سلام و احوال پرسی عرض می‌کند که من یک سوال دارم. ◾️پدرم می‌گوید بپرس. ▫️طلبه می‌پرسد آیا همسرشما باردار است؟ ◾️ایشان با تعجب می‌گوید بله،تو از کجا می‌دانی؟ 🔷ناگهان آن طلبه شروع به گریه کردن می کند و می‌گوید: در خواب وجود مبارک پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) را زیارت کردم. حضرت فرمودند: برو و به آسیدعلی اکبرخوئی بگو که بخاطر آن نذری که برای فرزندم حسین کردی و 2 ماه از سرتاپا سیاه پوشیدی، این بچه ای را که 7 ماه است همسرت در رحم دارد را ما حفظ می کنیم و او سالم می ماند و ما او را بزرگ می کنیم و او را فقیه و عالم در دین می گردانیم و به او شهرت می دهیم. او را به نام من "ابوالقاسم" نام بگذار...
بی همگان به سر شود بی تو به سر نمی شود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب به دست تو بی تو به سر نمی شود
خدایا... قصه وکالت را زياد شنيده ام اما قصه وکیلی چون تو را نه ... تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است پرونده ای که تو وکیلش باشی قصه اش ستودنی است از روزی که ایمان آوردم، تو وکیل منی و تنها پناهم و تو در این عشق بازی، پرده از رازی بزرگ برداشتی، رازی که اسمش را می دانستم اما رسمش را ... رازی بنام "توکل" ... "توکل" قصه ای است که از روز ازل برایمان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی در تمام لحظات روشنایی، دستانت در دست من است ... بنده من، نگران نباش و به من اعتماد کن... "توکل" ... و فهمیدم : "حسبنا الله ونعم الوکیل"
امان از روزی كه پدر و مادر از آدم راضی نباشند و دعای خیرشون پشت آدم نباشه آدم هرچی تلاش كنه بازم به هیچ جا نمیرسه ... دعای خیر والدین پشت و پناهتون
. اگر دانی که دنیا غم نیرزد به روی دوستان خوش باش و خرم غنیمت دان اگر دانی که هر روز ز عمر مانده روزی می‌شود کم منه دل بر سرای عمر سعدی که بنیادش نه بنیادیست محکم برو شادی کن ای یار دل افروز چو خاکت می‌خورد چندین مخور غم