فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وقایع_آخرالزمان
🎬 #کلیپ «آمپر بالاست!»
👤 استاد رائفی_پور
🔸 روایت عجیب پیامبر در مورد مردم آخرالزمان
🔥 در این زمان که ازدواج سخت شده و فاصله تا گناه هم خیلی کم شده اگه بتونی دینتو حفظ کنی بالاترین مقامو داری
🦋 متن بسیـار زیــبا
🍂🌺🍃
🦋خداوند نمیپرسد چه ماشینی سوار می شدید
بلکه میپرسد چند پیاده را سوار کردید؟
🦋خداوند نمیپرسد مساحت منزلتان چقدر بوده
بلکه میپرسد .در آن خانه به چند نفر خوش آمد گفتید؟
🦋خداوند نمیپرسد .در کمد خود چه لباسهایی داشتید
بلکه میپرسد به چند نفر لباس پوشاندید؟
🦋خداوند نمیپرسد .بیشترین حقوق دریافتی شما چقدر بوده است،
بلکه میپرسد آن را از چه راهی به دست آوردید؟
🦋خداوند نمیپرسد .عنوان شغل شما چه بود ، بلکه می پرسد
چقدر سعی کردید با بیشترین توانتان بهترین کار را انجام دهید؟
🦋خداوند نمیپرسد در همسایگی چه کسی زندگی می کردید،
بلکه می پرسد چه رفتاری با همسایگانتان داشتید؟
🦋خداوند نمیپرسد .چند دوست داشتید، بلکه میپرسد با
دوستانتان چگونه رفتار کردید؟
در مورد رنگ پوستتان هم نمیپرسد بلکه از رفتارتان می پرسد 🍂🌺🍃
#واقع_بینی
#محاسبه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر با خدا حرف میزنی؟
چقدر با خدا دردودل میکنی؟
یه وقتایی
دلت باید با خدا خلوت کنه
وقتایی که خسته ای و کم آوردی
باید به خدا از ته دل بگی:
خدایا من غیر از تو کسی رو ندارم
بگذار که خدا ،خدایی کند
باورش کن که قدرت مطلق است
به خدا بگو:
برایم خدایی کن
خودت درستش کن
و به روح و جسمم آرامش بده
#خدا
🔴عاشقانه هایی که در سرزمین آنها پیدا نمیشود.
🔷وقتی که همسر علامه طباطبایی مرحوم میشوند، علامه بی تابی و گریه های سختی داشته اند و تا مدت ها حالشان مساعد نبوده است.
علامه امینی میخواهند حضرت استاد را دلداری دهند، که ایشان میفرماید من برای آن همه زنانگی و کدبانو گری بیقرارم.
🔶همسر علامه، با اینکه از یک خانواده مرفه بوده اند اما در کمال بزرگواری تمام مشقات زندگی با یک دانشمند دینی که تمام زندگی اش کتاب و قلم بود، را به نحو احسن مدیریت کرده بودند و نقش بی بدیلی در رشد علمی همسرشان داشته اند.طوری که علامه فرموده اند، با رفتن او برای همیشه خط بطلان بر زندگانی خوش و آرامی که داشتیم کشیده شد.
🔷آری این #زن_اسلامی هست و گوشه ای از آثار زنانگی الهی است.
دست ایادی غرب از این زن و زنانگی تهیست، لذا به الگوهای خانواده ستیز ولنتاین روی آورده است، اما اگر زن شیعه با اینتاریخ هویتی خود و زنان نام آورش انس بگیرد، در مقابل فرهنگ وارداتی بی اصالت غربی مصون خواهدماند.
#زن_زندگی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه که نباید همه چیز ، خوب باشد !
در دلِ مشکلات است که آدم ، ساخته می شود .
گاهی همین سختی ها و مشکلات ؛
پله ای می شوند به سمتِ بزرگترین موفقیت ها .
در مواقعِ سختی ، نا امید نباش .
برایِ آرزوهایت بجنگ .
و محکم تر از قبل ، ادامه بده ...
چه بسیارند ؛ جاده های همواری ، که به مرداب ختم می شوند ،
و چه بسیارتر ؛ جاده های ناهموار و صعب العبوری ؛
که به زیباترین باغ ها می رسند .
تسلیم نشو ... !
شاید پله ی بعد ؛
ایستگاهِ خوشبختی ات باشد ...
#سختی
#امید
#تلاش
🎥آیت الله جوادی آملی:
"شما نهجالبلاغه حضرت را كه ملاحظه ميكنيد؛ ميبينيد، وجود مبارك حضرت، اين جمله را هر شب بعد از نماز عشا كه جمعيت از مسجد كوفه ميخواست، خارج شود، ميفرمود:
«تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللهُ»؛[۱]
آقايان! بارهای خود را ببنديد
فكر نكنيد كه فردا زنده هستيد، فكر كنيد كه فردا روز رفتن است، طيّب و طاهر شده، بخوابيد، «تَجَهَّزُوا»؛ يعني جهاز خود را ببنديد و آماده شويد:
«تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللهُ».
سرّ آن اين است كه هر لحظه، هر شب و هر روز، شيطان وسوسه ميكند؛ مطالب علمی كه حضرت يكی، دو بار فرموده بود، به آن بسنده ميكرد؛ امّا اين يك مطلب است كه هر روز نياز به تكرار دارد."
[۱]نهج البلاغه، خطبه۲۰۴
#درس_اخلاق ۹۳/۷/۱۷
#یاد_مرگ
📔#داستان_کوتاه_آموزنده
🚩#زود_قضاوت_نکنیم
پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستان شد. او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد. او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: «چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟»
پزشک لبخندی زد و گفت: «متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هرچه سریعتر خودم را رساندم و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم.»
پدر با عصبانیت گفت: «آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو می توانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا می مرد چکار می کردی؟»
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: «من جوابی را که در قرآن گفته شده می گویم؛ از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم. شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است. پزشک نمی تواند عمر را افزایش دهد. برو و برای پسرت از خدا شفاعت بخواه. ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و منت خدا.»
پدر زمزمه کرد: «نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است.»
عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد و گفت: «خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد.» و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه بیمارستان را ترک می کرد گفت: «اگر شما سؤالی دارید، از پرستار بپرسید.»
پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: «چرا او اینقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟»
پرستار درحالیکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد: «پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد. وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند.»
هرگز زود کسی را قضاوت نکنید چون شما نمی دانید زندگی آنان چگونه است و چه بر آنان می گذرد یا آنان در چه شرایطی هستند.
#قضاوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کجا رواست، که از دستِ دوست هم بِکشد…؟
دلی که این همه از دستِ روزگار کشید ...!
#شهریار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخی آدمها به یک دلیل
از مسیر زندگی ما میگذرند
تا به ما درسهایی بیاموزند ؛
که اگر میماندند
هرگز یاد نمی گرفتیم !
👤 خسرو شکیبایی
بیا یک دلِ سیر زندگی کنیم.
بیا سخت نگیریم به دنیا، به خودمان، به آدمها…
بیا هر صبح که بیدار شدیم؛
بدون پیشبینیِ اتفاقات روزمره، حالمان خوب باشد
و از تجربههای تازه نترسیم.
ما آمدهایم بچشیم، مزه مزه کنیم و فرق میان خوب و بد را بفهمیم.
چطور آسایش زیر دندانمان مزه کند وقتی سختی ندیدهایم
و چطور شادمانی و فراغت به وجودمان بچسبد وقتی طعم تلخی و غصه را نچشیدهایم؟
همانقدر که در جهان لحظات خوب هست؛ لحظات بد هم وجود دارد
و همانقدر که تفاهم هست؛
تفاوت و ناسازگاری هم هست.
ما آمدهایم که
خوشی و ناخوشی را توامان تجربه کنیم و یاد بگیریم
در هرحال و شرایطی، فرکانس وجودیمان، مثبت بماند.
در این عرصهی غیرقابل پیشبینی، مهمترین مسئله این است که یک دلِ سیر زندگی کنیم،
خوشیها را در آغوش بکشیم،
ناخوشیها را کنار بزنیم و
قدردانِ چیزها و آدمهای خوبی باشیم که داریم.
#واقع_بینی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما همیشه کار میکنیم
تا فـردای بهتری داشته باشیم.
اما وقتی فـردا میاد ،
به جای اینکه لذت ببریم
باز دوباره به فـردای بهتر فکر میکنیم .
"بیایید امروز بهتری داشته بـاشیم."
روزبخیر ❤️
#احسن_الحال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسیاری از ترسها ریشه شیطانی دارند
#ترس
✍🏻خیلی متن قشنگیه
ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﮐﻔﺸﻬﺎیﮔﺮﺍﻧﻘﯿﻤﺖ
ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭﯼ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﺮﯾﺴﺖ.
ﻧﺰﺩﯾﮑﺶ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺑﻪ ﻧﻘﻄﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ
ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﺎ ﺩﻗﺖ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ،
ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ :
"ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ"
ﻋﻠﺖ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡﮔﻔﺖ:
ﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﺧﻂ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.
ﭼﻨﺪﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻧﻘﻄﻪ ﻫﯿﺰﻡ ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺘﻢ..........
ﺣﺎﻝ ﺻﺎﺣﺐ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ .
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎﺑﺮﮔﺸﺘﯽ؟
ﮔﻔﺖ: ﺁﻣﺪﻡ ﺗﺎ ﺑﺎﺯ ﺑﻨﻮﯾﺴﻢ :
"ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ"
گر به دولت برسی، مست نگردی مردی
گر به ذلت برسی، پست نگردی مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی مردی...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 ماه شعبان جدی استغفار کن
🔻جوانیم را در مستی دوری از تو گذراندم...
#تصویری
@Panahian_ir
تنهایِ تنها.mp3
2.16M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 تنهایِ تنها!
✘ اگر این اتفاق در درونِ کسی بیفتد :
دیگر از هیچ چیز نمیترسد!
#استاد_شجاعی
@Ostad_Shojae
#ترس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
✘ اغلبِ جهنمیها آدمهای بدی نبودند!
یک ویژگی مشترک، آنان را بدین عاقبت رساند.
#سبک_زندگی
📚 #حکایت زیبا و خواندنی
🔴استانداری که بار شهروند را به خانه رساند
سلمان فارسی از صحابه ایرانی و مشهور پیامبر اکرم (ص) بود، او انسانی خردمند و طراح اصلی کندن خندق، در جنگ خندق بود که در اواخر عمر خود نیز استاندار مدائن شد.
روزی مردی از اهل شام که بار کاه با خود حمل میکرد، به مدائن رسید، نگاه خستهاش را به این طرف و آن طرف چرخاند شاید کسی را بیابد و به او کمک کند، وقتی سلمان را دید، او را نشناخت و گفت: های! این بار را بردار! سلمان دسته کاه را بلند کرد، بر سر گذاشت و به سمت خانه آن مرد به راه افتاد. در بین راه، مردم، سلمان را دیدند که بار کاه را بر روی سر گذاشته و برای آن مرد حمل میکند.کسی از میان مردم با تعجب و سرزنش به آن مرد گفت: هیچ میدانی این فرد که بار تو را بر دوش میکشد سلمان است؟!
رنگ از روی مرد پرید، بیدرنگ رفت تا بار را از سلمان بگیرد و در همان حال شروع به عذر خواهی کرد و گفت: ای مهربان، به خدا من تو را نشناختم، چرا چنین کاری کردی؟ و بار را در دست گرفت، اما سلمان بار را از بالای سر پایین نگذاشت و گفت: تا بار را به خانهات نرسانم، آن را بر زمین نخواهم گذاشت.
چو نیکی نمایدت گیتی خدای
تو با هرکسی نیز نیکی نمای
📚با اقتباس و ویراست از قصص الاخلاق