eitaa logo
قصه و نقاشی و کاردستی و بازی و ایده کودکانه
8.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
1.1هزار فایل
#قصه ها و کلیپ های کودکانه ایده و #نقاشی و #کاردستی مورد استفاده در پایه ابتدایی قابل استفاده برای معلمان و اولیا و دانش آموزان
مشاهده در ایتا
دانلود
❀ ﷽ ❀ ┄┄┅━❅❀❀❀❀❀❅━┅┄┄ خلاقیت بازی با خَمیرِ بازی ┄┄┅━❅❀❀❀❀❀❅━┅┄┄ 👶🏻 @naghashi_ghese
202030_2127495003.mp3
4.86M
👫💕💕 گنج بزرگ 👑💞💖💞💖💞💖💞💖💞💖👑 👶🏻 @naghashi_ghese
❀ ﷽ ❀ ┄┄┅━❅❀❀❀❀❀❅━┅┄┄ 🌸 سوره فلق بگو پناه می‌برم ، از شرّ خلق بدخواه به ربِّ پروردگار ، پروردگار صبحگاه از شرّ تاريكی‌ها ، كه می‌گيره همه جا میترسه هر كسی كه ، پا بزاره به اون جا از شرّ جادوگرا ، كه می دمند در گره تا كه كنند مردما ، آواره و بيچاره يا از شرّ هر حسود ، وقتی شده كينه توز تا كه بگيره خوشی ، از مردمان پيروز ای كودكان قرآن ، سربلند و با ايمان پناه بريد به الله ، از بلاهای پنهان شاعر:مجید ناصری ┄┄┅━❅❀❀❀❀❀❅━┅ 👶🏻 @naghashi_ghese
تصاویر با دقت نگاه کن و بگو چندتا اختلاف میبینی 👶🏻 @naghashi_ghese
1_1243210796.pdf
8.43M
📚🌸کتاب گل های محمدی قصه های از زندگی پیامبر مهربان 👶🏻 @naghashi_ghese
❀ ﷽ ❀ ┄┄┅━❅❀❀❀❀❀❅━┅┄┄ هماهنگی چشم 👀 و دست 🖐️ دقت و تمرکز ┄┄┅━❅❀❀❀❀❀❅━┅┄┄ 👶🏻 @naghashi_ghese
❀ ﷽ ❀ خوب برای بچه‌های خوب ┄┄┅━❅❀❀❀❀❀❅━┅┄┄ پیامبر عزیر ما ، بنده ی آرام خدا روی لبش همیشه بود ، در همه جا نام خدا وقت ناهار و شام که بود ، کنار سفره می نشست از نانی که تو سفره بود ، تکّه ای میگرفت به دست با نام خدا ، یواش یواش میخورد غذا آخر هر غذا میکرد ، شکر خدای خوب را ┄┄┅━❅❀❀❀❀❀❅━┅┄┄ 👶🏻 @naghashi_ghese
سلام مثل بـهاره🍄 گـل و شـکـوفـه داره🌷 بوی قشنگ دوستی❤️ هـمـراه خود مـیـاره💚 وقتی سلام میکنی☃️ شاپـرکا می خندن🦋 بالهاشونو بـرامـون🐥 وا میکنن می بندن🦋 👶🏻 @naghashi_ghese
🦆🦆قصه ی اردک خوش شانس🦆🦆 🎩پدر برای دختر و پسرش کتاب می خواند .اسم کتاب اردک خوش شانس، خوش شانس، خوش شانس بود. قصه اینطوری بود که.... روزی یک اردک خوشگل و دوست داشتنی برای گردش بیرون رفت و خیلی زود یک گودال آب تمیز و دوست داشتنی پیدا کرد. 🎩اوه، چه اردک خوش شانسی! اردک خوش شانس گفت: "کواک" اردک کوچک و دوست داشتنی، توی گودال کوچک و زیبا شیرجه رفت. اوه، چه اردک خوش شانس، خوش شانسی. اردک خوش شانس، خوش شانس گفت: "کواک" ، "کواک" اردک کوچک و دوست داشتنی، از توی چاله پز از آب قشنگ بیرون آمد و زیر نور آفتاب چرتی زد . اوه ، چه اردک خوش شانس ، خوش شانس ، خوش شانسی. 🎩البته اردک خوش شانس خوش شانس خوش شانس طوری خر و پف می کرد که انگار می گفت : "کواک" ، "کواک" ، "کواک" دختر کوچولو که به قصه گوش می داد ، نفس عمیقی کشید و گفت: چه اردک بانمکی. شاید این قشنگترین چیزی باشد که من تا بحال دیده ام 🎩پسر کوچولو سرش را خاراند و گفت: اما توی این قصه همه چیز خیلی خوب و دوست داشتنی بود و این نمی تواند واقعیت داشته باشد . 🎩من باید قصه را طوری تغییر دهم که کمتر جذاب و دوست داشتنی باشد او یک مداد و مقداری کاغذ برداشت و از اتاق بیرون رفت . مدتی بعد پسرک به اتاق آمد و گفت: آماده شد .من قصه بهتری نوشته ام بعد صدایش را صاف کرد و گفت: اسم این داستان ، اردک بدشانس، بد شانس بد شانس است اردک بانمکی یک چاله پر از گل پیدا کرد اوه ، چه اردک بد شانسی! اردک بد شانس گفت: 🎩"کواک" اردک کوچولو و دوست داشتنی، توی گودال پر از گل شیرجه رفت. اوه ، چه اردک بد شانس ، بد شانسی. اردک بد شانس بد شانس گفت: "کواک" ، "کواک" اردک کوچک و دوست داشتنی، از توی چاله پر از گل بیرون آمد و زیر نور آفتاب چرتی زد . اوه ، چه اردک بد شانس ، بد شانس ، بد شانسی. اردک بد شانس بد شانس بد شانس گفت : "کواک" ، "کواک" ، "کواک" 🎩قصه ی من تمام شد پسرک دفترچه اش را بست و پرسید: نظرتون چیه ؟ دخترک دماغش را خاراند و گفت: من از قصه ی اولی بیشتر خوشم آمد. پسر گفت: اما فکر می کنم قصه ای که من نوشتم بهتر است. پدر نظر شما چیه ؟ پدر به آنها گفت: هر دو خوب هستند البته هر کدام به نوعی . دخترک و پسرک گفتند : اوه پدر ، شما همیشه همین را می گوئید . 👶🏻 @naghashi_ghese
"مسواک بی دندون" یک مسواک بود کوچولو وبی دندون! صبح تا شب توی جامسواکی می نشست تا دندون ها بیایند و او تمیزشان کند؛ اما هیچ دندونی پیش او نمی آمد هر دندونی که می آمد، پیش مسواک خودش می رفت. یک روز مسواک بی دندون از آن همه نشستن خسته شد. گفت: « من دیگر از اینجا ماندن خسته شدم. هیچ دندونی من را دوست ندارد، من از اینجا می روم!» تا خواست برود، حوله گفت: « نه! نرو، اگر بری کثیف می شوی، دیگر هیچ دندونی تو را دوست ندارد.» مسواک بی دندون گفت: « اشکالی ندارد، من که دندون ندارم! چقدر اینجا بیکار بمانم؟ خسته شده ام » حوله گفت: « مگر نمی دانی؟ تو مسواک نی نی هستی. نی نی الان کوچولو است، دندون ندارد اما چند وقت دیگر چند تا دندون در می آورد. اگر تو نباشی، چه کسی دندون های نی نی را مسواک کند؟» مسواک بی دندون خوشحال شد،گفت: من مسواک نی نی هستم؟چرا زودتر بهم نگفتید! باشد، صبر می کنم تا نی نی دندون در بیاورد، آن وقت می شوم مسواک با دندون! 🌈☃🌬⛄️💦🌤🌊⛈🌧🌈 👶🏻 @naghashi_ghese
برامشاهده کاربرگ ونقاشی به کانال قصه های مذهبی رجوع کنید 👇👇👇 @naghashi_ghese
❀ ﷽ ❀ ┄┄┅━❅❀❀❀❀❀ هر تصویر را به سایه‌اش وصل کنید ┄┄┅━❅❀❀❀❀❀❅━┅┄┄ 👶🏻 @naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 فضای مجازی - کودک و نوجوان 🔸 توجه به کودک و نوجوان در فضای مجازی 🆔 @naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 فضای مجازی - کودک و نوجوان 🔸 بحث کنترل و نظارت والدین در فضای مجازی 🆔 @naghashi_ghese
✅ده روز مهر گردون، افسانه است و افسون نیکی به‌جای یاران، فرصت شمار یارا ✍توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه مردی که با تلفن صحبت می‌کرد، فریاد کشید و خیلی خوشحالی کرد. بعد از تمام شدن تلفن، رو به گارسون گفت: همه کسانی که در رستورانند، مهمان من هستند به باقالی‌پلو و ماهیچه؛ بعد از 18 سال دارم بابا می‌شم. چند روز بعد تو صف سینما، همون مرد رو دیدم که دست بچه سه یا چهار ساله‌ای رو گرفته بود که به او بابا می‌گفت. پیش مرد رفتم و علت کار اون روزش رو پرسیدم. مرد با شرمندگی زیاد گفت: اون روز در میز بغل‌دست من، پیرمردی با همسرش نشسته بودند. پیرزن با دیدن منوی غذاها گفت ای کاش می‌شد امروز باقالی‌پلو با ماهیچه می‌خوردیم. شوهرش با شرمندگی ازش عذرخواهی کرد و خواست به‌خاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند. من هم با اون تلفن ساختگی خواستم که همه مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون شرمندگی، غذای دلخواه همسرش رو فراهم کنه... @naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛳️ ⭕️اسباب بازی بساز 🎯 نشونه بگیر و شلیک کن 😉 🎯کارتن اضافی 🎯در بطری 🎯کش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 برای پرس کارت‌ها یا مدارک خود لازم نیست هزینه کنید. با این روش خودتون توی خونه مدارک و کارتها رو پرس کنید.