فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود مادر ثنا مهیا زهرا النا آیلین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین نمایش کلاس آرزو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 داستان جالب از پیامبر (ص) درباره انفاق و بخشش
👤 مرحوم شیخ احمد کافی
🌐
🆔 @naghashi_ghese
📚تاجر خرمایی که هرگز ضرر نمی کند
حکایت چنین است که ...
تاجری دمشقی همیشه به دوستانش می گفت که من در زندگی ام هرگز تجارتی نکرده ام که در آن زیان کنم حتی برای یک بار !
دوستانش به او می خندیدند و می گفتند که چنین چیزی ممکن نیست که حتی یکبار هم ضرر نکرده باشی ...
تا اینکه یکبار تاجر آنها را به مبارزه طلبید تا به آنها نشان دهد که راست می گوید .. او از دوستانش خواست که چیزی محال و نشدنی از او بخواهند تا او انجام دهد ..
دوستانش به او گفتند : اگر راست می گویی به عراق برو و خرما ببر و بفروش و در این امر موفق شو زیرا که آنجا خرما مثل خاک صحرا زیاد است و کسی خرمای تو را نمی خواهد .. تاجر قبول کرد و خرمایی که از عراق آمده بود را خریداری کرد و به طرف بغداد راهی شد ..
آورده اند که در آن هنگام خلیفه عراق برای تفریح و استراحت به طرف موصل رفته بود .. زیرا موصل شهری زیبا و بهاریست که در شمال عراق قرار دارد و به خاطر طبیعت زیبایش اسم دوبهاره را رویش گذاشته اند زیرا در سرما وگرما همچون بهار است
دختر خلیفه گردنبند خود را در راه بازگشت از سفر گم کرده بود ، پس گریه کنان شکایت پیش پدرش برد که طلایش را گم کرده است .. خلیفه دستور به پیدا کردنش داد .. وبه ساکنان بغداد گفت هرکس گردنبند دخترش را بیابد پس پاداش بزرگی نزد خلیفه دارد و دختر خود را به او خواهد داد ..
تاجر دمشقی وقتی به نزدیکی بغداد رسید مردم را دید که دیوانه وار همه جا را می گردند ... از آنها سؤال کرد که چه اتفاقی افتاده است ؟!
آنها نیز ماجرا را تعریف کردند و بزرگشان گفت : متاسفانه فراموش کردیم برای راه خود توشه و غذایی بیاوریم و اکنون راه بازگشت نداریم تا اینکه گردنبند را پیدا کنیم زیرا مردم از ما سبقت می گیرند و ممکن است گردنبند را زودتر پیدا کنند ..
پس تاجر دمشقی دستانش را به هم زد و گفت : من به شما خرما می فروشم ...
مردم خرماها را با قیمت گرانی از او خریدند ...و او گفت : هاااا ... من برنده شدم در مبارزه با دوستانم ...
این سخن به گوش خلیفه رسید که تاجری دمشقی خرماهایش را در عراق فروخته است !!
این سخن بسیار عجیب بود زیرا که عراق نیازی به خرمای جاهای دیگر نداشت !
بنابراین خلیفه او را طلبید و ماجرا را از او سؤال کرد ؛
پس تاجر گفت :
هنگامی که کودکی بودم، یتیم شدم و مادرم توانایی کاری نداشت ، من از همان کودکی کار می کردم و به مادرم رسیدگی می کردم ، و نان زندگی مان را در می آوردم .. در حالیکه پنج سال داشتم ... و کارم را ادامه دادم و کم کم بزرگ شدم تا به بیست سالگی رسیدم ..
و مادرم را اجل دریافت ... او دستانش را بلند کرد و دعا کرد که خداوند مرا موفق گرداند و هرگز روی خسارت و زیان را نبینم در دین و دنیایم .. و ازدواج مرا از خانه حاکمان میسر گرداند و خاک را در دستانم به طلا تبدیل کند ...
دراین هنگام که دعاهای مادر را برای خلیفه تعریف می کرد ناخودآگاه دستش را در خاک برد و بالا آورد و مشغول صحبت کردن بود که خلیفه گردنبند دخترش را در دست او دید !
خلیفه تبسمی کرد ، تاجر که آنچه در دستش بود را احساس کرد فهمید چیزی غیر از خاک را برداشته به دستان خود نگاه کرد دانست که این گردنبند دختر خلیفه است پس آن را برگرداند و دانست که از دعای مادرش بوده است ...
اینچنین بود که برای اولین بار خرما از دمشق برای فروش وارد عراق شد .. و او نیز داماد خلیفه گشت !!
سبحان الله از دعای مستجاب مادر که چنین زندگی فرزند را می سازد ... خداوندا برّ و نیکی به والدین را به ما عطا کن .
👳 @naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی ماهی متحرک 🐠🐟
☺️ هر روز ی خلاقیت قشنگ یاد بگیر ☺️
┄┅┄✶🎨🎨🎨✶┄┅┄
@naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش پنگوئن
☺️ هر روز ی خلاقیت قشنگ یاد بگیر ☺️
┄┅┄✶🎨🎨🎨✶┄┅┄
@naghashi_ghese
3️⃣0⃣3️⃣ قصه شب
💠 قصه شب «فوتبالیست شجاع»
✍️ نویسنده: مجتبی ملک محمد
🔷 مناسب سن ۴ سال به بالا
💠 هدف قصه: آشنایی کودکان با قهرمانان دفاع مقدس مخصوصا شهید فهمیده.
🔶 اذان ظهر تازه تموم شده بود؛ حسینآقا که مثل همیشه نمازش رو اول وقت و با جماعت میخوند، رفته بود مسجد سرکوچهشون؛ آخه اون و خونوادش یه ماهی بود که به خاطر شغل باباش، از شهر قم به کرج اسبابکشی کرده بودن؛ ولی حسین کوچولو اونقدر خوشاخلاق و مهربون بود که تونسته بود توی همین مدت کم چند تا دوست خوب و جدید پیدا کنه.
🔷 نماز تموم شده بود و یکییکی نمازگزارها میرفتن سمت خونههاشون. حسینآقا دمپاییهاشو جلوی در مسجد پا کرد و همراه علی، دوست جدیدش، به طرف خونه راه افتادن؛ آخه اونها همسایه هم بودن.
♦️ علی با اینکه یه ماه بیشتر نبود حسین رو میشناخت، ولی خیلی دوستش داشت؛ چون حسین بهش یاد داد چطور نماز بخونه. علی بعد از دوستی با حسین، دیگه یه بچهمسجدی شده بود؛ یه بچهمسجدی باادب. اونا همینطور که حرف میزدن و میخندیدن، به خونههاشون رسیدن. برای همین از همدیگه خداحافظی کردن و رفتن.
🔸 چندساعتی گذشت و یه مقدار از گرمای هوا کم شد. حسین خیلی پرجنبوجوش بود؛ اون از بین تمام بازیها فوتبال رو خیلی دوست داشت؛
☺️ هر روز ی خلاقیت قشنگ یاد بگیر ☺️
┄┅┄✶🎨🎨🎨✶┄┅┄
@naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاردستی خرگوش متحرک 🐰🐹
☺️ هر روز ی خلاقیت قشنگ یاد بگیر ☺️
┄┅┄✶🎨🎨🎨✶┄┅┄
@naghashi_ghese
15.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کارتون ناپو
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔴لینک کانال #قصه_گویی(هرشب یک قصه)
👇👇
https://eitaa.com/naghashi_ghese
202030_2142753388.mp3
1.3M
👫💕💕
#قصه_شب
💝 پینوکیو
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔴لینک کانال #قصه_گویی(هرشب یک قصه)
👇👇
https://eitaa.com/naghashi_ghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ جایگذاری رنگ ها: *🌈
🔶🔹در این بازی بچه ها باید با حفظ تعادل صفحه ی بازی به توپ ها جهت بدهند و اون ها رو در خانه های همرنگ خودشون جایگذاری کنند.
#شش_سال_به_بالا
#همکاری
#حفظ_تعادل
#رنگ_ها
#بازی
#بازی_درمانی
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🔴لینک کانال #قصه_گویی(هرشب یک قصه)
👇👇
https://eitaa.com/naghashi_ghese
نکته ی مهم:
اگر برای دانش آموزانتان میخواهید کتاب هدیه بگیرید،یا به اولیا معرفی کنید،تا پایه ی دوم ابتدایی رده ی سنی الف،و پایه های بالاتر الف و ب رو انتخاب کنید،خودتون هم یک نگاهی به متن و خط کتاب بندازید ببینید قابل فهم هست یا نه،کاربرد در زندگی دارد یا نه،چیزی به کودک اضافه میکند یا نه
موفق باشید🌺🌸🌺🌸
آموزش نقاشی کودکان 👼
گام به گام
#حیوانات
☺️ هر روز ی خلاقیت قشنگ یاد بگیر ☺️
┄┅┄✶🎨🎨🎨✶┄┅┄
@naghashi_ghese
آموزش نقاشی کودکان 👼
گام به گام
☺️ هر روز ی خلاقیت قشنگ یاد بگیر ☺️
┄┅┄✶🎨🎨🎨✶┄┅┄
@naghashi_ghese
آموزش نقاشی کودکان 👼
گام به گام
☺️ هر روز ی خلاقیت قشنگ یاد بگیر ☺️
┄┅┄✶🎨🎨🎨✶┄┅┄
@naghashi_ghese