💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜
⚜ حکمت ۲۲۷
از امام عليه السلام درباره ايمان سؤال شد فرمود:
ایمان شناخت با قلب است
واقرار به زبان است
و عمل به اندامها است.
💠ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــعربی
⚜الحکمة ۲۲۷
وقال عليه السلام وقد سئل عن الاِيمان:
الاْيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ،
وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ،
وعَمَلٌ بِالاْرْكَانِ.
💠ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــانگلیسی
⚜saying 227
Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH), was asked about belief (iman) when he said:
Belief means appreciation with the heart,
acknowledgement with the tongue,
and action with the limbs.
ڪانال #نــــهـــج_البلاغه ؏ــلے یا مولـا علیہ السلام
➫
http://eitaa.com/joinchat/159055872C48cb7d8af1
................🌹یا ؏ــلے🌹 ...............
💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠
🍃هـــرروز یک آیـه یـک نکتـــــه 🍃
🕯ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕯
«غَضِّ بَصَر» چشم پوشی و صرف نظر است، نه بستن چشم. یعنی به نامحرم توجه نکنید. کسی که توجه نکند، اهل نگاه هم نیست.
قُلْ لِلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِم ...
وَ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ ...
💌 به مردان و زنان مومن بگو: چشمانشان را [ از نامحرم ] فرو بندند و چشم پوشی کنند. (۳۰ و ۳۱ نور)
ڪانال #نــــهـــج_البلاغه
@nahj_balaq
................🌹یا ؏ــلے🌹 ...............
نهج البلاغه؏ــلےیامولـا علیہ السلام
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ! (قسمت ۱۱) به نیک گفتم :چطور؟ نیک در حالیکه به سمت آن دره وحشتناک اشار
🌟💠﷽💠🌟
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت ۱۲)
⛔️اما ناگهان دست سیاه بزرگی، جلو دهان و چشمهایم را گرفت و به واسطه بوی متعفنی که از او متصاعد بود، دریافتم که این، همان گناه است.
♨️سعی کردم آن دست سیاه و پشم آلود را کنار بزنم و چون موفق شدم با هیکل زشت گناه روبرو گردیدم. وحشت زده خواستم فرار کنم و خود را به نیک برسانم، اما گناه دستانم را محکم گرفت و گفت: مگر قرارت را فراموش کردی؟ ❗️با وحشتی که در وجودم بود گفتم: کدام قرار؟! گفت: همانکه در دنیا همراه من میشدی خود قراری بود بین من و تو برای اینکه اینجا هم با هم باشیم.
❎گفتم: من اصلا تو را نمیشناختم. گفت: تو مرا خوب میشناختی اما قیافهام را نمیدیدی، حالا که قوه بیناییات وسیع شده است مرا مشاهده میکنی.
🔆گفتم: خب حالا چه میخواهی؟!
گفت: من از آغاز سفر تا اینجا سایه به سایه دنبالت آمدم، در پرتگاه ارتداد تلاش بسیار کردم که خود را به تو برسانم، اما موفق نشدم.
▪️با عجله گفتم: مگر آنجا از من چه میخواستی.
گفت: میخواستم از آن دره عبورت دهم. با ناراحتی تمام فریاد کشیدم: یعنی میخواستی تا قیامت مرا زمین گیر کنی؟
🔘گفت: نه! میخواستم تو را زودتر به مقصد برسانم، اما مهم نیست، در عوض اکنون یک راه انحرافی آسان میشناسم که هیچ کس از وجود آن آگاه نیست.
🔷گفتم: حتی نیک؟! گفت: مطمئن باش اگر میدانست از این مسیر سخت تو را راهنمایی نمیکرد. دریک لحظه به یاد نیک افتادم که جلوتر از من رفته بود و فکر میکند من به دنبال او در حرکتم. دلم گرفت و به اصرار از گناه خواستم که مرا رها کند.
⚫️ اما این بار در حالیکه چشمانش از عصبانیت چون دو کاسه خون شده بود، با تهدید گفت: یا با من میآیی، یا به اجبار تو را به همان مسیری که آمدی باز میگردانم...
🔥 با شنیدن این حرف، لرزه بر بدنم افتاد و مجبور شدم که با او همراه شوم، به شرط این که من از او جلوتر حرکت کنم و او از پشت سر مرا راهنمایی کند. زیرا دیدن قیافه او برایم نوعی عذاب بود.
💥چند قدمی جلوتر رفتم و باز ایستادم و اطراف را نگریستم. حالا دیگر دهانه ابتدای غار هم پیدا نبود. تاریکی و ظلمت بر همه جا حاکم شد.
🍂ترس عجیبی در وجودم رخنه کرده بود. گناه را صدا زدم، اما هیچ جوابی نشنیدم. با وحشت برای مرتبهای دیگر صدایش زدم. وحشت و اضطراب لحظهای راحتم نمینهاد.
در اطراف خود چرخی زدم تا شاید راه گریزی بیابم، اما دیگر نه ابتدای دهانه غار را میدانستم کجاست نه انتهای آنرا.
◾️بی اختیار نشستم و مبهوتانه سر به گریبان ندامت فرو بردم. غم و اندوه در دلم لبریز شد، و از دوری نیک بسیار گریستم...
📘ادامه دارد...
💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜
⚜حکمت ۲۲۸
امام علی (ع) فرمود : آنکه به خاطر دنیا اندوهناک باشد از قضاء الهی خشمناک است هر كه از مصيبتى كه به او نازل شده شكايت كند از پروردگارش شكوه کرده است و هر كه نزد توانگرى رود و به سبب مالش برابر او فروتنى كند دو سوم ایمانش را از دست داده است وهر كه قرآن خواند و بمیرد و به جهنم برود او کسی است که آيات خدا(قرآن و محتوی آن را) را استهزا میکرده است و آنکه دلش برای دوستی دنیا تپید به دلش 3 چیز از دنیا میچسبد غمی که او را رها نمیکند و حرصى كه او را وانگذارد و آرزویی که آن را درنیابد.
💠ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــعربی
⚜الحکمة ۲۲۸
وقال علی عليه السلام : مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللهِ سَاخِطاً، وَمَنْ أَصْبَحَ يَشَكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ، وَمَنْ أَتى غَنِيَّاً فَتَوَاضَعَ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِينِهِ، وَمَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللهِ هُزُواً، وَمَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلاَثٍ: هَمٍّ لاَ يُغِبُّهُ، وَحِرْصٍ لاَ يَتْرُكُه، وَأَمَلٍ لاَ يُدْرِكُهُ.
💠ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــانگلیسی
⚜saying 228
Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said: He who is sorrowful for this world is in fact displeased with the dispensation of Allah. He who complains of a calamity that befalls him complains of his Lord (Allah). He who approaches a rich man and bends before him on account of his riches then two-third of his religion is gone. If a man reads the Qur'an and on dying goes to Hell then it means that he was among those who treated Divine verses with mockery. If a man's heart gets attached to the world, then it catches three things, namely worry that never leaves him, greed that does not abandon him and desire which he never fulfils
ڪانال #نــــهـــج_البلاغه ؏ــلے یا مولـا علیہ السلام
➫
http://eitaa.com/joinchat/159055872C48cb7d8af1
................🌹یا ؏ــلے🌹 ...............
💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠
🍃هـــرروز یک آیـه یـک نکتـــــه 🍃
🕯ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕯
گلوله جسم را ترور میکند، بُهتان شخصیت را. تهمت، نسبت دروغ است. اگر تهمت آنقدر بزرگ باشد که مبهوت کند، میشود بُهتان. اینها بار و مانع رفتن و رُشدند.
ومَن یَکسِب خَطِیئَةً أو إثمًا ثُمَّ یَرمِ بِهِ بَرِیئًا فَقَدِ احتَمَلَ بُهتانًا و إثمًا مُّبِینًا
(۱۱۲ نساء)
💌 و هرکس مرتکب خطا یا گناهی شود، بعد گردن بیگناهی بیندازد، قطعا بهتان و گناه واضحی را به دوش کشیده.
مطالعه بیشتر 👈 ۲۳ نور، ۵۸ احزاب
ڪانال #نــــهـــج_البلاغه
@nahj_balaq
................🌹یا ؏ــلے🌹 ...............
نهج البلاغه؏ــلےیامولـا علیہ السلام
🌟💠﷽💠🌟 🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت ۱۲) ⛔️اما ناگهان دست سیاه بزرگی، جلو دهان و چشمهایم را
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ
(قسمت۱۳)
هنوز چیزی نگذشته بود که صدای پای عابری مرا به خود آورد.
گوشهایم را تیز کردم شاید بفهمم صدای پا از کدام سو است.
عطر دل نواز نیک قلبم را روشن کرد.
و این بار اشک شوق در چشمانم حلقه زد.
💫آغوش گشودم و با خوشحالی تمام او را در آغوش فشردم و تمام ماجرا را برایش بازگو کردم،
تا مبادا از من رنجیده خاطر گردیده باشد.
🔆 نیک گفت: من نیز چون تو را در عقب خود نیافتم، از همان راه بازگشتم، به واسطه بوی بدی که در سمت چپ، جای مانده بود، از جریان آگاه شدم و در آن مسیر حرکت کردم. اما هر چه گشتم تو را ندیدم.
🕯تا اینکه به نزدیک غار رسیدم. گناه را دیدم که از غار بیرون میآمد و چون مرا دید به سرعت دور شد دانستم که تو را گرفتار کرده است، و چون داخل غار شدم صدای ناله را از دور شنیدم، خوشحال شدم و به سرعت به سمت تو آمدم.
🌺پس از لحظه ای سکوت نیک ادامه داد:
البته این راهی که آمدی، قبلا برای تو در نظر گرفته شده بود. اما به واسطه توبه ای که کردی این راه از تو برداشته شد هر چند گناه سعی داشت تو را به این راه باز گرداند...
هر طور بود بقیه راه را پیمودیم تا اینکه به محیط باز و وسیعی رسیدیم که باتلاق مانند بود و چون قدم در آن نهادم، تا زانو در آن زمین لجن زار فرو رفتم. ❎دیگر تا دهان در باتلاق فرو رفته بودم و توان فریاد کشیدن و کمک طلبیدن نداشتم، ✨که به ناگاه فرشته الهی پدیدار شد و طنابی را به نیک داد و گفت: این طناب را خودش پیشاپیش فرستاده، کمکش کن تا نجات یابد.
🌻فرشته رفت و نیک بلافاصله طناب را به سمت من انداخت. وقتی باتلاق را پشت سر نهادیم از نیک پرسیدم: مقصود فرشته از اینکه گفت: طناب را خودش فرستاده، چه بود؟ 🍀نیک گفت: اگر به یاد داشته باشی، ده سال پیش از مرگت، مدرسه ای ساختی که اینک کودکان و نوجوانان در آن به تعلیم و تربیت مشغول اند،خیرات آن مدرسه بود که در چنین لحظه ای به کمکت آمد. 💠پس از تصدیق حرف نیک با قیافه ای حق به جانب، گفتم: من پنج سال قبل از آن نیز مسجدی ساختم، پس خیرات آن چه شد؟
✨نیک گفت: آن مسجد را چون از روی ریا و کسب شهرت ساختی و نه برای خدا مزدش را هم از مردم گرفتی. ❓گفتم: کدام مزد؟! گفت: تعریف و تمجیدهای مردم، به یاد بیاور که در دلت چه می گذشت وقتی مردم از تو تعریف می کردند! تو خوشبختی آنان را بر خوشحالی پروردگارت مقدم داشتی. 🌻باید بدانی که خداوند اعمالی را می پذیرد که تنها برای او انجام گرفته باشد. 🍁حسرت وجودم را فراگرفت و به خود نهیب زدم: دیدی چگونه برای ریا و خودپسندی، اعمال خودت را که می توانست در چنین روزی دستگیر تو باشد، تباه کردی...
✍ادامه دارد..
💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜
⚜حکمت ۲۲۹
امام علی (ع) فرمود :
آدمی را قناعت برای دولتمندی کافی است
و نعمت با حسن خلق کافی است.
و از امام عليه السلام در تفسير اين آيه سؤال شد
او را حيات طيب و پاكيزه خواهيم بخشيد (سوره نحل آيه 97)
فرمود:(مراد از حیات طیبه) همان قناعت است.
💠ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــعربی
⚜الحکمة ۲۲۹
وقال علی عليه السلام :
كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكاً
وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِيماً.
وَ سُئِلَ (ع) عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى
( فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً َ)
قَالَ:هِيَ الْقَنَاعَةُ .
💠ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــانگلیسی
⚜saying 229
Imam Ali ibn Abu Talib (PBUH) said:
Contentment is as good as estate,
and goodness of moral character is as good as a blessing.
Amir al-mu'minin, peace be upon him, was asked about Allah's saying:
We will certainly make him live a life good and pure . (Qur'an, 16:97)
when he said:that means (a life of) contentment.
ڪانال #نــــهـــج_البلاغه ؏ــلے یا مولـا علیہ السلام
➫
http://eitaa.com/joinchat/159055872C48cb7d8af1
................🌹یا ؏ــلے🌹 ...............
💠⚜💠⚜💠⚜💠⚜💠
🍃هـــرروز یک آیـه یـک نکتـــــه 🍃
🕯ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ🕯
تجسّس، دنبال شر و زشتی زندگی مردم رفتن است. کسی که به خودش، عیوب و کارهایش مشغول باشد، در کار و زندگی دیگران تجسّس نمیکند. تجسّس مقدمهای برای غیبت و آبروریزی است. دنبال خیر و زیبایی زندگی مردم باشیم. (تحسّس)
... وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا ... (۱۲ حجرات)
💌 و هرگز (در کار دیگران) تجسّس نکنید؛ و هیچ یک از شما دیگری را غیبت نکند!
مطالعه بیشتر 👈 ۸۷ یوسف
ڪانال #نــــهـــج_البلاغه
@nahj_balaq
................🌹یا ؏ــلے🌹 ...............
نهج البلاغه؏ــلےیامولـا علیہ السلام
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ (قسمت۱۳) هنوز چیزی نگذشته بود که صدای پای عابری مرا به خود آورد. گوش
🌸 #سرگذشت ارواح در عالم برزخ...
(قسمت۱۴)
همچنان حرکت خود را در دل یک دشت بیانتها ادامه میدادیم؛ در حالی که گرمای طاقتفرسای آسمان برای لحظهای قطع نمیشد. خستگیِ راه امانم را بریده بود، دیگر در تنم توان نمانده بود.
در این هنگام صدایی را از دور شنیدم. سرم را به سمت راست دشت چرخاندم، با صحنه عجیبی مواجه شدم.
صفی از افراد را دیدم که با سرعت غیر قابل تصور پهنه دشت را شکافتند و رفتند. تنها غباری از مسیر آنها باقی ماند.
. ◾️ از تعجب ایستادم و لحظاتی به مسیر غبار برخاسته، نگاه کردم و گفتم: اینها چه کسانی بودند؟!
نیک گفت: اینها گروهی از شهیدان بودند.
با شگفتی تکرار کردم: شهیدان ؟!!! گفت: آری، شهیدان.
گفتم: مقصدشان کجاست؟
گفت: وادی السلام.
با تعجب سرم را به سمت نیک چرخاندم و پرسیدم: وادی السلام ؟! گفت: آری.
💥 گفتم: ما مدتهاست که این مسافت طولانی و پررنج و محنت را بر خود هموار کردهایم، تا روزی به وادی السلام برسیم؛
آنگاه تو میگویی، آنان با اینچنین سرعتی به سمت وادی السلام در حرکتند؟ مگر میان ما و آنان چه تفاوت است؟
نیک در حالی که لبخند بر لبانش نقش بسته بود، گفت:
تو در دنیا افتان و خیزان خدا را عبادت میکردی و حالا نیز بایستی با سختی راه را طی کنی.
تو کجا و شهیدان کجا که اولین قطرهای که از خونشان بر زمین مینشیند،
تمام گناهانشان را از میان بر میدارد. و راه را بر ایشان هموار میسازد.
در روز رستاخیز نیز شهیدان، جزو اولین کسانی خواهند بود که به بهشت وارد میشوند آنها راه صد ساله دنیا را یک شبه پیمودند، حالا هم وادی بزرگ برهوت را در یک چشم بر هم زدن طی میکنند. .
به مقام شهیدان غبطه بسیار خوردم و زیر لب زمزمه کردم:
طوبی لَهُما وَ حُسنُ مَآب... از کثرت اندوه و حسرتی که بر وجودم نشسته بود، بر جای نشستم و با خود گفتم:
چه مقامی! چه منزلتی!
در حالیکه من مدتهاست در این بیابان سرگردانم و با تمام موانع و مشکلات دست به گریبانم،
هنوز هم به جایی نرسیدهام، اما شهیدان با این سرعت خود را به مقصد میرسانند. براستی خوشا به حال آنان که به شهادت رفتند...
اشک بر گونههایم سرازیر شد و بغض گلویم را چنگ زد. چندان بلند بلند گریستم که نیک آرام به سمتم آمد، مرا دلجویی داد و تشویق به ادامه راهی کرد که بس طولانی و طاقت سوز بود...
✍ادامه دارد..