#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۴۸)
وقال علیه السلام:
الأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَة
وَالسَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ،
وَ(كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ)،
وَالنَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللّهُ:
سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ
وَمُجِيبُهُمْ مُتَكَلِّفٌ
يَكَادُ أَفْضَلُهُمْ رَأْياً يَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْيِهِ الرِّضَى وَالسُّخْطُ
وَيَكَادُ أَصْلَبُهُمْ عُوداً تَنْكَؤُهُ اللَّحْظَةُ، وَتَسْتَحِيلُهُ الْكَلِمَةُ الْوَاحِدَةُ!
حکمت ۳۴۳ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود:
گفتار انسانها نگهدارى مى شود
و باطن آنها آزموده خواهد شد
و هركس در گرو اعمال خويش است.
مردم همگى در نُقصانند و داراى عيوبى هستند جز كسى كه خدا او را حفظ كند
(زيرا) سؤال كنندگان آنان درپى بهانه جويى و آزارند
وپاسخ دهندگان، توجيه گر و گرفتار تكلفند.
حتى برترين آنها ازنظر فكر وانديشه، به سبب حب وبغض، از رأى خود بازمى گردد
و با استقامت ترين آنها (گاه) با يك نگاه يا يك كلمه دگرگون مى شوند (از چنين افرادى بايد به خدا پناه برد).
بخش هفتم
از مجموع آنچه امام علیه السلام در اين گفتار حكيمانه و هشدارگونه بيان فرمود به خوبى استفاده مى شود كه همه افراد اعم از مؤمنان عادى و مؤمنان والامقام، همه بايد مراقب خويش باشند، چراكه خطرهايى از ناحيه زبان و نيت هاى باطن، همه را تهديد مى كند و گاه ممكن است صحنه هاى هوس آلود، هدايا و سخنان تملق آميز، انسان را بلغزاند و آثار اعمال او را از ميان ببرد.
در تواريخ آمده است كه «خالد بن معمر» از ياران بااستقامت على علیه السلام بود؛ اما يك جمله معاويه او را دگرگون ساخت و آن اينكه در صفين، «خالد» صدا زد : چه كسى آماده شهادت است و حاضر است جان خود را به خداوند بفروشد؟ هفت هزار نفر با او بيعت كردند به اين شرط كه دست از نبرد برندارند تا وارد خيمه معاويه شوند.
آنها جنگ عظيمى كردند حتى غلاف شمشير را شكستند (اشاره به اينكه اين شمشير نبايد در نيام رود). هنگامى كه به نزديك خيمه معاويه رسيدند او فرار كرد و به بعضى از خيمههاى لشكر پناه برد و كسى را نزد خالد فرستاد وگفت:
تو پيروزى، اگر ادامه ندهى من حكومت خراسان را به تو وامىگذارم. در اين هنگام طمع بر خالد مسلط شد و كار خود را ناقص رها كرد وبعد از آنكه معاويه مسلط بر عراق شد و مردم با او بيعت كردند، حكومت خراسان را به «خالد» داد؛ ولى عجيب اينكه پيش از آنكه «خالد» به مركز حكومت خود برسد از دنيا رفت.
از قديم گفته اند: هدايا چشم دانشمندان را كور مى كند و عقل عاقلان را مى گيرد. نيز گفته اند: هنگامى كه هديه از در وارد مى شود حق از پنجره خارج مى گردد
پایان شرح حکمت ۳۴۳ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۴۹)
وقال علیه السلام:
مَعَاشِرَ النَّاسِ، اتَّقُوا اللّهَ
فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لاَ يَبْلُغُهُ،
وَبَانٍ مَا لاَ يَسْكُنُهُ،
وَجَامِعٍ مَا سَوْفَ يَتْرُكُهُ،
وَلَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ،
وَمِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ:
أَصَابَهُ حَرَاماً،
وَاحْتَمْلَ بِهِ اثَاماً،
فَبَاءَ بِوِزْرِهِ،
وَقَدِمَ عَلَى رَبِّه
اسِفاً لاَهِفاً، قَدْ (خَسِرَ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةَ، ذلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ).
حکمت ۳۴۴ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود:
اى مردم! تقواى الهى را رعايت كنيد.
چه بسيار آرزومندانى كه به آرزوى خود نرسند
و چه بسيار سازندگانى كه در آنچه ساخته اند سكونت نمى كنند
و چه بسيار جمع آورى كنندگان اموال كه به زودى اندوخته هاى خود را ترك مى گويند
و اى بسا از طريق باطل گردآورى كرده
و يا حق آن را نپرداخته اند
يا از راه حرام به آن رسيده
وبه سبب آن، گناهانى بر دوش كشيده
و وزر آن را بر عهده دارند،، درنتيجه وزر ووبالش به گردن آنهاست
و با افسوس و دريغ بر پروردگار خود وارد مى شوند
ومصداق اين آيه شريفه هستند: «(خَسِرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ)؛ هم دنيا را از دست داده هم آخرت را و اين است زيان آشكار».
بخش اول:
زيانكاران هر دو جهان!:
امام علیه السلام: در اين كلام حكيمانه و كوبنده به دنياپرستان هشدارهاى جدى مى دهد:
نخست مى فرمايد:
«اى مردم! تقواى الهى پيشه كنيد چه بسيار آرزومندانى كه به آرزوى خويش نمى رسند و بناكنندگانى كه در آنچه ساخته اند ساكن نمى شوند و گردآورندگان اموالى كه به زودى آن را ترك مى گويند»؛
(مَعَاشِرَ النَّاسِ، اتَّقُوا اللّهَ فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لاَ يَبْلُغُهُ، وَبَانٍ مَا لاَ يَسْكُنُهُ، وَجَامِعٍ مَا سَوْفَ يَتْرُكُهُ).
درواقع امام علیه السلام: نخست به طور كلى از آرزوهاى عقيم و دست نيافتنى سخن مى گويد، سپس انگشت روى دو مورد خاص؛ يعنى بناها و قصرها، و اموال وثروتها مى گذارد.
بناهايى كه انسان مى سازد و رها مى كند و مى رود و اموالى كه گردآورى كرده و بى آنكه از آنها بهره ببرد رها مى سازد و دنيا راترك مى گويد.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۵۰)
وقال علیه السلام:
.....
وَلَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ،
وَمِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ:
أَصَابَهُ حَرَاماً،
وَاحْتَمْلَ بِهِ اثَاماً،
.......
حکمت ۳۴۴ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود:
......
و اى بسا از طريق باطل گردآورى كرده
و يا حق آن را نپرداخته اند
يا از راه حرام به آن رسيده
وبه سبب آن، گناهانى بر دوش کشیده
بخش دوم:
سپس به اين نكته اشاره دارد كه مشكل اين گروه از دنياپرستان تنها اين نيست كه از نتيجه زحمات خود بهره مند نمى شوند، بلكه مشكل مهم ترى در پيش دارند و آن تهيه اين اموال از طرق نامشروع و مسئوليت آفرين است.
مى فرمايد: «چه بسا آنها را از طريق باطل گردآورى كرده و يا حق آن را نپرداخته اند»؛
(وَلَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ، وَمِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ).
در اينجا نيز امام علیه السلام: به دو موضوع از منابع حرام اشاره فرموده است:
نخست، به دست آوردن مال از طريق باطل، مانند اينكه در بخت آزمايى ها وامثال آن اموالى به دست آورد و يا اشيايى را كه معامله بر آن باطل است مورد استفاده قرار دهد
و ديگر اينكه حقوقى را كه به آن اموال تعلق مى گيرد ـ اعم از حقوق شرعى و حق الناس ـ نمى پردازد. «(درنتيجه) آن را از طريق حرام به دست آورده و گناهان آن را بر دوش مى كشند»؛
(أَصَابَهُ حَرَاماً، وَآحْتَمْلَ بِهِ آثَاماً ).
در حديثى كه مرحوم علامه مجلسى در بحارالانوار آورده است مى خوانيم:
«قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام: يقُولُ لا يجْتَمِعُ الْمَالُ إِلاَّ بِخِصَالٍ خَمْسٍ بِبُخْلٍ شَدِيدٍ وَأَمَلٍ طَوِيلٍ وَحِرْصٍ غَالِبٍ وَقَطِيعَةِ الرَّحِمِ وَإِيثَارِ الدُّنْيا عَلَى الاْخِرَةِ؛
راوى مى گويد: از امام على بن موسىالرضا علیه السلام شنيدم كه مى فرمود:
مال، (غالبآ) انباشته نمى شود مگر از پنج راه:
بخل شديد،
آرزوهاى دور و دراز،
حرص غالب بر انسان،
قطع رحم
و ترجيح دنيا بر آخرت».
بديهى است اگر انسان بخيل نباشد و گرفتار آرزوهاى طولانى نگردد وحرص نورزد و خويشاوندان خود را از اموالش بهره مند سازد و آخرت را بر دنيا از طريق انجام دادن كارهاى خير با اموالش ترجيح دهد، اموال، غالبآ انباشته نخواهد شد.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۵۱)
وقال علیه السلام:
......
فَبَاءَ بِوِزْرِهِ،
وَقَدِمَ عَلَى رَبِّه
اسِفاً لاَهِفاً، قَدْ (خَسِرَ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةَ، ذلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ).
حکمت ۳۴۴ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود:
......
وبه سبب آن، گناهانى بر دوش كشيده
و وزر آن را بر عهده دارند،، درنتيجه وزر ووبالش به گردن آنهاست
و با افسوس و دريغ بر پروردگار خود وارد مى شوند
ومصداق اين آيه شريفه هستند: «(خَسِرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ)؛ هم دنيا را از دست داده هم آخرت را و اين است زيان آشكار».
بخش سوم:
آنگاه امام علیه السلام: به نتيجه نهايى اسف انگيز و شوم اين اعمال اشاره كرده مى فرمايد:
«اين افراد بر پروردگار خويش (در قيامت) وارد مى شوند در حالى كه غمگين هستند و افسوس مى خورند كه هم دنيا را از دست داده اند و هم آخرت را واين زيان آشكارى است»؛
(فَبَاءَ بِوِزْرِهِ، وَقَدِمَ عَلَى رَبِّهِ آسِفاً لاَهِفاً، قَدْ (خَسِرَ آلدُّنْيَا وَالاْخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ آلْخُسْرَانُ آلْمُبِينُ)).
علامه مجلسى؛ اين كلام شريف را با مقدمه پرمعنايى از آن حضرت در بحارالانوار آورده و مى فرمايد: «انْظُرُوا إِلَى الدُّنْيا نَظَرَ الزَّاهِدِينَ فِيهَا فَإِنَّهَا عَنْ قَلِيلٍ تُزِيلُ السَّاكِنَ وَتَفْجَعُ الْمُتْرَفَ فَلا تَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ مَا يعْجِبُكُمْ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يصْحَبُكُمْ مِنْهَا فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً تَفَكَّرَ وَاعْتَبَرَ وَأَبْصَرَ إِدْبَارَ مَا قَدْ أَدْبَرَ وَحُضُورَ مَا قَدْ حَضَرَ فَكَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ الدُّنْيا عَنْ قَلِيلٍ لَمْ يكُنْ وَكَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ الاْخِرَةِ لَمْ يزَلْ وَكُلُّ مَا هُوَ آتٍ قَرِيبٌ...؛
(اى مردم!) به دنيا نگاه زاهدانه كنيد، چراكه به زودى ساكنان خود را زائل مى كند
و مترفان و ثروتمندان بى درد را ناگهان گرفتار مى سازد،
بنابراين فزونى آنچه مايه اعجاب شماست در دنيا شما را نفريبد، زيرا بسيار كم با شما خواهد بود.
خداوند رحمت كند كسى را كه فكر مى كند و عبرت مى گيرد
و به پشت كردن آنچه از دنيا پشت كرده و حضور آنچه حاضر است نظر مى كند.
گويى آنچه در دنيا موجود است به زودى نابود مى شود و آنچه در آخرت است همواره باقى است.
(بدانيد) آنچه مى آيد نزديك است به وقوع بپيوندد».
سپس جمله هاى بالا را تا آخر ذكر مى كند.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۵۲)
وقال علیه السلام:
......
فَبَاءَ بِوِزْرِهِ،
وَقَدِمَ عَلَى رَبِّه
اسِفاً لاَهِفاً، قَدْ (خَسِرَ الدُّنْيَا وَالاْخِرَةَ، ذلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ).
حکمت ۳۴۴ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود:
......
وبه سبب آن، گناهانى بر دوش كشيده
و وزر آن را بر عهده دارند،، درنتيجه وزر ووبالش به گردن آنهاست
و با افسوس و دريغ بر پروردگار خود وارد مى شوند
ومصداق اين آيه شريفه هستند: «(خَسِرَ الدُّنْيا وَالاْخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ)؛ هم دنيا را از دست داده هم آخرت را و اين است زيان آشكار».
بخش چهارم:
امام علیه السلام: حال اينگونه افراد را مصداق خسران مبين دانسته است، زيرا انسان گاه بهره اى مىبرد؛ ولى به دنبال آن گرفتار خسارت مهمى مى شود؛ مانند اينكه غذاى بسيار لذيذى مى خورد و به دنبال آن گرفتار بيمارى هايى مى گردد. اين خسران است اما نه خسران مبين.
يا اينكه اموال نامشروعى فراهم مى كند و با آن چند صباحى به عيش و نوش مى پردازد؛ ولى عذاب طولانى مدت الهى را براى خود فراهم مى بيند.
اين، «خسران مبين» است كه امام علیه السلام: با استفاده از آيات قرآن در بالا به آن اشاره فرموده است. اما ممكن است ازنظر ظاهربينان خسران مبين نباشد.
«خسران مبين» جايى است كه از راه نامشروع، اموال و ثروتهايى گردآورى وكاخهايى بنا مى كند و بى آنكه كمترين بهره اى ببرد، رها كرده به ديار باقى مى شتابد در حالى كه مسئوليت همه گناه آن بر دوش اوست.
از آنجا كه بسيارند كسانى كه به همين سرنوشت گرفتار مى شوند و انسان نمى داند جزء كدامين دسته است، جاى آن دارد كه به هوش آيد و به جبران گذشته بپردازد.
شاهد گوياى اين مطلب داستانى است كه طبرى در كتاب خود در حوادث سال ۶۱ نقل مىكند وى مى گويد:
عبيدالله بن زياد پس از اقدام عمر سعد به قتل امام حسين علیه السلام: به او گفت: آن نامه اى كه به تو نوشتم و دستور قتل حسين را دادم كجاست؟ (گويا مى خواست آن را بازپس بگيرد و خود را از مسئوليت آن جدا كند)
عمر گفت: من دستور تو را انجام دادم ولى آن نامه از بين رفت.
ابن زياد گفت: حتمآ بايد آن نامه را بياورى.
عمر باز هم گفت: نامه از بين رفته است.
ابن زياد گفت: به خدا سوگند بايد نامه را بياورى.
عمر گفت: به خدا قسم اين نامه حتى به دست پيرزنان قريش هم رسيده است تا عذر مرا در مدينه بر آنها آشكار سازد. به خدا سوگند من تو را نصيحتى درباره حسين كردم؛ نصيحتى كه اگر به پدرم سعد بن ابى وقاص كرده بودم حق او ادا شده بود.
عثمان بن زياد، برادر عبيدالله بن زياد در آنجا حاضر بود گفت: عمر راست مى گويد. به خدا سوگند من دوست داشتم كه تمام طايفه بنى زياد تا روز قيامت در بينى مردانشان مهارى بود و حسين به وسيله آنها به قتل نمى رسيد.
راوى اين روايت مى گويد: به خدا سوگند عبيدالله بن زياد اين سخن را كه شنيد سكوت كرد و انكار نكرد. آرى او هم مى دانست كه مصداق خسر الدنيا والآخرة شده است.
پایان شرح حکمت ۳۴۴ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۵۳)
وقال علیه السلام:الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الاِسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ، وَالتَّقْصِيرُ عَنِ الاِسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَدٌ.
حکمت ۳۴۷ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود : مدح و ستايشِ بيش از حدّ استحقاق، تملّق است و كمتر از استحقاق، عجز ودرماندگى و يا حسد است.
بخش اول:
حدّ مدح و ستايش
امام علیه السلام در اين گفتار حكيمانه به مطلب مهمى درباره افراط و تفريط در ستايش افراد اشاره كرده، مىفرمايد:
«مدح و ستايشِ بيش از حدّ استحقاق، تملق است و كمتر از استحقاق، عجز و درماندگى و يا حسد است»؛
(الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ آلاِسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ، وَالتَّقْصِيرُ عَنِ آلاِسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَدٌ).
شك نيست كه مدح و ستايش در حد اعتدال، كارى است بسيار پسنديده، زيرا از يكسو سبب تشويق شخصى مىشود كه كارى در خور ستايش انجام داده و يا فضيلتى ازنظر اوصاف انسانى دارد، و احساس مىكند كه افراد، قدردانِ كارها و صفات او هستند و همين امر او را در ادامه راه دلگرم مى سازد، به گونه اى كه مشكلات را به راحتى تحمل مى كند.
از سوى ديگر هنگامى كه ديگران ببينند افراد نيكوكار و يا كسانى كه موصوف به صفات انسانى هستند مورد مدح و ستايش قرار مىگيرند، آنها نيز تشويق مى شوند و همين امر سبب گسترش كارهاى نيك و صفات نيك در جامعه مى شود.
به همين دليل در هر عصر و زمان به خصوص در عصر ما برنامه هايى براى بزرگداشت افراد و دادن جوايز به آنها در حضور جمعى از شخصيتها برپا مى شود و بهترين ها را ستايش و تشويق مى كنند تا درسى براى همگان باشد ونشانه اى از حق شناسى و قدردانى از سوى مديران جامعه تلقى شود.
ولى اين كارِ نيك و پرفايده هرگاه دستخوش افراط و تفريط گردد تبديل به ضد خواهد شد و آثار بد فراوانى خواهد داشت و اگر از حد بگذرد شكل تملق وچاپلوسى به خود مى گيرد كه از زشت ترين كارهاست؛ كارى است آميخته با دروغ و اظهار ذلت!
كارى است كه چه بسا سبب گمراهى افرادى خواهد شد كه مورد ستايش واقع مى شوند و آنها در آغاز ممكن است آن اغراق گويى ها را باطل بدانند ولى كم كم آن را صحيح پندارند و گمراه شوند و اينگونه افراد اگر از مديران و روساى جامعه باشند آثار سوء اين حالت به مردم هم سرايت مى كند وآنها نيز زيان مى بينند.
به همين دليل امام علیه السلام مى فرمايد: مدح و ستايشِ بيش از استحقاق، تملق است (و تمام زيانهاى آن را دربر دارد). ولى اگر مدح و ثنا كمتر از استحقاق باشد؛ يعنى گوينده نخواهد يا نتواند حق آن را به جاى آورد و يا كار مهمى را كه از طرف سر زده كم ارزش بشمرد وصفات فضيلت او را كم اهميت معرفى كند، از يكى از اين دو چيز ممكن است سرچشمه بگيرد كه:
يكى مربوط به گوينده ازنظر ذاتى است
و ديگرى در ارتباطش با طرف مقابل:
ازنظر ذاتى آن است كه در بيان ارزش خدمات وصفات اشخاص ناتوان باشد و نتواند حق مطلب را ادا كند
و در صورت دوم مانعى جلوى او را مى گيرد كه حق مطلب را ادا كند و آن ممكن است غالبآ حسد و گاه كينه و عداوت و زمانى حفظ منافع مادى باشد.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۵۴)
وقال علیه السلام:الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الاِسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ، وَالتَّقْصِيرُ عَنِ الاِسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَدٌ.
حکمت ۳۴۷ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود : مدح و ستايشِ بيش از حدّ استحقاق، تملّق است و كمتر از استحقاق، عجز ودرماندگى و يا حسد است.
بخش دوم:
از همين رو امام علیه السلام مى فرمايد:
(مدح و ستايش كمتر از استحقاق، ناشى از عجز و درماندگى و يا حسد است).
قرآن مجيد بارها مومنان و مجاهدان و افرادى را كه كارهاى مهمى انجام داده اند ستايش مى كند. درمورد فداكارى اميرمومنان على علیه السلام در «ليلة المبيت» مى فرمايد:
«(وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللهِ وَاللهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ)؛
یعنی:
بعضى از مردم (باايمان و فداكار، همچون على علیه السلام در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر صلی الله علیه و آله) جان خود را براى خشنودى خدا مى فروشند؛ و خداوند به بندگان مهربان است».
در سوره «دهر»، هجده آيه درباره فداكارى اميرمومنان علیه السلام و همسرش زهراى مرضيه و فرزندانش امام حسن و امام حسين: كه سه روز روزه گرفتند و طعام افطار خود را به مسكين و يتيم و اسير دادند بيان داشته و كار آنها را بسيار ستوده و وعده انواع نعمتهاى بهشتى را به آنها داده است.
در آيه ولايت (إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ)
خاتمبخشى اميرمومنان علیه السلام را در حال نماز ستوده است.
درباره ياران پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله نيز نمونه هاى فراوانى هست؛ از جمله
«(لَقَدْ رَضِىَ اللهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِى قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحآ قَرِيبآ)؛
یعنی:
خداوند از مومنان ـ هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند ـ راضى و خشنود شد؛ خدا آنچه را در درون دلهايشان (از ايمان و صداقت) نهفته بود مىدانست، ازاينرو آرامش را بر دلهايشان نازل كرد وپيروزى نزديكى به عنوان پاداش نصيب آنها فرمود».
از اين قبيل آيات در قرآن فراوان ديده مى شود كه همه آنها درسى است براى ما كه بايد كارهاى نيك نيكوكاران و صفات برجسته آنها را در برابر آنها و در مقابل مردم ستود تا هم آنها تشويق شوند و هم ساير مردم درس بگيرند.
ولى اين حكم، استثنايى هم دارد و آن جايى است كه اگر كسى را پيش روى او مدح و ثنا بگوييم مغرور مىشود و همان غرور، او را طلبكار از مردم و گاهى طلبكار از خدا مىسازد و گاه سبب درجازدن يا عقبگرد او مى شود.
ازاينرو در حديثى از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مى خوانيم:
«إذا مَدَحْتَ أخاکَ فِي وَجْهِهِ فَكَأَنَّما أَمْرَرْتَ عَلى حَلْقِهِ الْمُوسى؛
یعنی:
هنگامى كه برادرت را پيش روى او مدح و ثنا بگويى مانند اين است كه تيغ بر گلويش كشيده باشى».
پایان شرح حکمت ۳۴۷ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۵۵)
وقال علیه السلام:
مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ،
وَمَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ،
وَمَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ،
وَمَنْ كَابَدَ الاُْمُورَ عَطِبَ،
وَمَنِ اقْتَحَمَ اللُّجَجَ غَرِقَ،
وَمَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السُّوءِ اتُّهِمَ.
وقال علیه السلام:
وَمَنْ كَثُرَ كَلاَمُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ،
وَمَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قُلَّ حَيَاؤُهُ،
وَمَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ،
وَمَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ،
وَمَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ.
وَمَنْ نَظَرَ فِي عُيُوبِ النَّاسِ، فَأَنْكَرَهَا، ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ، فَذلِکَ الاَْحْمَقُ بِعَيْنِهِ
وَالْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ يَنْفَدُ.
وَمَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسِيرِ،
وَمَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلاَمَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ كَلاَمُهُ إِلاَّ فِيَما يَعْنِيهِ.
حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود :
هركس به عيب خود بنگرد از عيبجويى ديگران بازمى ماند
و هركس به آنچه خدا به او روزى داده راضى شود بر آنچه از دست داده اندوهناك نمى گردد،
و آنكس كه تيغ ستم بركشد (سرانجام) خودش با آن كشته مى شود
و كسى كه (بى مقدمه) به سراغ كارهاى سخت رود هلاك مى شود
و هركس خود را در گرداب هاى خطرناك بيفكند غرق مى شود
و آنكس كه در موارد سوءظن وارد شود متهم مى گردد.
(امام علیه السلام فرمود:)
آنكس كه زياد سخن مى گويد زياد اشتباه مى كند
و آنكس كه زياد اشتباه كند حيائش كم مى شود
و كسى كه حيائش كم شود تقوايش نقصان مى يابد
و كسى كه تقوايش نقصان يابد قلبش مى ميرد
و كسى كه قلبش بميرد داخل آتش دوزخ مى شود.
كسى كه به عيوب مردم بنگرد و آن را بد شمرد ولى براى خويش آن را خوب بداند، احمق واقعى است
و قناعت، سرمايه اى است فناناپذير
و آنكس كه فراوان ياد مرگ كند به اندكى از دنيا راضى مى شود.
آنكس كه بداند گفتارش جزء اعمال او محسوب مى شود سخن كم مى گويد مگر در آنجا كه به او مربوط است.
ان شاالله از شماره بعد به شرح و تفسیر این توصیه های مولایمان خواهیم پرداخت. توصیه هایی که تاثیر فوق العاده ای در تنظیم رفتار اجتماعی ما خواهد داشت.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۵۶)
مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ،
حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه
هركس به عيب خود بنگرد از عيبجويى ديگران بازمى ماند.
بخش دوم:
امام علیه السلام در اين گفتار حكيمانه كه مجموعه اى است از اندرزهاى بسيار سودمند و سرنوشت ساز، به يازده نكته مهم اشاره مى كند؛
نخست مى فرمايد:
«هركس به عيب خود نگاه كند از عيب جويى ديگران بازمى ماند»؛
(مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ).
بى شك انسان بى عيب غير از معصومان وجود ندارد. بعضى عيوب كمترى دارند و بعضى بيشتر، بنابراين عقل و درايت ايجاب مى كند انسان به جاى اينكه به عيب ديگران بپردازد به اصلاح عيب خويش بپردازد.
اصولاً كسى كه به اصلاح عيب خويش مى پردازد مجالى براى عيب جويى ديگران نمى بيند واگر مجالى هم داشته باشد شرم مى كند و به خود مى گويد:
من با داشتن اين عيوب چگونه به عيب جويى ديگران بپردازم.
البته منظور حضرت ترك عيبجويى است و گرنه بيان كردن عيب ديگران به عنوان امر به معروف و نهى از منكر و براى اصلاح آن صفات و آن هم به گونه اى كه به احترام و شخصيت آنان برنخورد نه تنها عيب نيست، بلكه كارى است بسيار پسنديده و در بسيارى از موارد، واجب.
در خطبه ۱۷۶ نيز امام علیه السلام تعبير جالب ديگرى در اين زمينه دارد و مى فرمايد :
«طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيبُهُ عَنْ عُيوبِ النَّاسِ؛
یعنی:
خوشا به حال كسى كه اشتغالش به عيوب خود، او را از اشتغال به عيوب مردم بازدارد».
اميرمومنان على علیه السلام در حديث ديگرى مى فرمايد:
«أَعْقَلُ النّاسِ مَنْ كانَ بِعَيْبِهِ بَصيرآ وَعَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ ضَريرآ؛
یعنی:
عاقل ترين مردم كسى است كه بيناى عيب خود باشد و كور از عيب ديگران».
امام صادق علیه السلام مى فرمايد:
«ثَلاثَةٌ فِى ظِلِّ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ يوْمَ لا ظِلَّ إِلاَّ ظِلُّهُ رَجُلٌ أَنْصَفَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ وَرَجُلٌ لَمْ يقَدِّمْ رِجْلاً وَلَمْ يوَخِّرْ رِجْلاً أُخْرَى حَتَّى يعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ رِضًى أَوْ سَخَطٌ وَرَجُلٌ لَمْ يعِبْ أَخَاهُ بِعَيبٍ حَتَّى ينْفِى ذَلِکَ الْعَيبَ مِنْ نَفْسِهِ فَإِنَّهُ لا ينْفِى مِنْهَا عَيباً إِلاَّ بَدَا لَهُ عَيبٌ آخَرُ وَكَفَى بِالْمَرْءِ شُغُلاً بِنَفْسِهِ عَنِ النَّاسِ؛
یعنی:
گروهى در سايه عرش خدا در روز قيامت هستند در آن روزى كه سايه اى جز سايه او نيست:
كسانى كه عدالت را درمورد حقوق خود با ديگران رعايت مى كنند
و كسانى كه گامى جلو و گامى به عقب نمى گذارند مگر اينكه بدانند رضاى خدا در آن است يا خشم او
و كسانى كه هيچ عيب را بر برادر خود نگيرند مگر اينكه نخست آن عيب را از خود دور سازند
(اگر اين كارها را بكند هرگز به عيوب ديگران نمى پردازد) زيرا انسان هيچ عيبى را برطرف نمى سازد مگر اينكه عيب ديگرى از خودش براى او ظاهر مى شود و اين كار او را از پرداختن به عيوب ديگران بازمى دارد)».
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۵۷)
وَمَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ،
وَمَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ،
حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه
و هركس به آنچه خدا به او روزى داده راضى شود بر آنچه از دست داده اندوهناك نمى گردد،
و آنكس كه تيغ ستم بركشد (سرانجام) خودش با آن كشته مى شود.
بخش سوم:
در دومين جمله مى فرمايد:
«كسى كه به آنچه خدا به او روزى داده راضى وقانع شود، بر آنچه از دست داده اندوهناك نخواهد شد»؛
(وَمَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ).
بسيارند كسانى كه پيوسته به دليل از دست دادن اموال يا مقامات خود، گرفتار غم و اندوهند و با اينكه زندگى نسبتآ مطلوبى دارند غم و اندوه همچون طوفانى زندگى آنها را مشوش مى سازد، در حالى كه اگر قناعت پيشه مى كردند و به آنچه خدا به آنها داده بود راضى مى شدند، غم و اندوه از صفحه دل آنها برچيده مى شد و زندگى خوب و آرامى داشتند.
اضافه بر اين انسان بايد بداند بسيارى از امورى كه از دست مى رود هيچگاه مقدر نبوده است كه نصيب وى شود، پس چرا براى آنچه براى انسان مقدر نيست غمگين گردد.
در سومين نكته مى فرمايد:
«آنكس كه تيغ ستم بركشد (سرانجام) با همان تيغ كشته مىشود»؛
(وَمَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ).
گرچه اين موضوع مانند بسيارى ديگر از پيامدهاى رذائل اخلاقى جنبه كلى وعمومى و دائمى ندارد؛ ولى در طول تاريخ بسيار ديده شده كه ظالمان با همان روش كه ديگران را مى كشتند كشته شده اند.
در حالات «ابومسلم» آمده است كه «ابوسلمة» را غافلگيرانه كشت وششصدهزار نفر را نيز به طور غافلگيرانه و ناجوانمردانه و توأم با شكنجه به قتل رسانيد. هنگامى كه منصور دوانيقى خواست او را به قتل برساند اين دو شعر را براى او خواند:
زَعَمْتَ أَنَّ الدِّينَ لا يَنْقَضي فَاسْتَوْفِ بِالْكَيْلِ أبا مُجْرِمٍ اشْرَبْ بِكَأسٍ كُنْتَ تَسْقي بِها امَرُّ فِي الْحَلْقِ مِنَ الْعَلْقَمِ
گمان كردى كه دين ادا نمى شود. اى ابومجرم! با همان پيمانه اى كه به ديگران مى دادى دريافت دار!
از همان جامى بنوش كه با آن تلخ ترين نوشابه را به ديگران مى دادى.
در همان كتاب آمده است: هنگامى كه متوكل عباسى بر محمد بن عبدالملك زيات خشمگين شد ـ و آن چند ماه پس از خلافت متوكل بود ـ تمام اموال او وآنچه را در اختيار داشت گرفت؛ اموالى كه زيات در ايام وزارتش در دوران معتصم و الواثق بالله از افراد به زور گرفته بود و تنورى از آهن ساخته بود ودرون آن ميخهايى كار گذاشته بود؛ ميخهايى تيز همچون سوزن و به اين وسيله مخالفان خود را شكنجه مى كرد و مى كشت!
متوكل دستور داد خودش را در همان تنور بيندازند.
او در آنجا دو شعر (عبرت انگيز) براى متوكل نوشت:
هِىَ السَّبِيلُ فَمِنْ يَوْم إلى يَوْمٍ كَأنَّهُ ما تَريکَ الْعَيْنُ فِي النَّوْمِ لا تَجْزِعَنَّ رُوَيْدآ إنَّها دُوَلٌ دُنْيا تُنَقِّلُ مِنْ قَوْمٍ إلى قَوْمٍ
اين راهى است كه هر روز رونده اى دارد و شبيه چيزى است كه انسان در خواب مى بيند.
بى تابى نكن، آرام باش اينها حكومت هايى است دنيوى كه از گروهى به گروه ديگر منتقل مى شود.
هنگامى كه فرداى آن روز اين نامه به دست متوكل رسيد (كمى متنبه شد و) دستور داد او را از آن تنور خارج كنند. وقتى به سراغ او آمدند مرده بود و حبس او در آن تنور چهل روز به طول انجاميد.
امثال اينگونه داستانها در طول تاريخ بسيار است.
اين سخن را با حديثى كوتاه و پرمعنا از اميرمومنان على علیه السلام كه در تحف العقول آمده است پايان مى دهيم كه به فرزندش امام حسين علیه السلام ضمن نصايح فراوانى فرمود:
«وَمَنْ حَفَرَ بِئْراً لاَِخِيهِ وَقَعَ فِيهَا؛
كسى كه چاهى براى ديگران حفر كند سرانجام خودش در آن چاه خواهد افتاد».
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۵۸)
وَمَنْ كَابَدَ الاُْمُورَ عَطِبَ،
حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه
و كسى كه (بى مقدمه) به سراغ كارهاى سخت رود هلاك مى شود.
بخش چهارم:
در چهارمين نكته مى فرمايد:
«كسى كه (بى مقدمه) به سراغ كارهاى سخت وسنگين برود هلاك مى شود»؛
(وَمَنْ كَابَدَ الاُْمُورَ عَطِبَ).
«كابد» از ماده «مكابدة» به معنى درگير شدن سخت با كارى است و «عَطِب» از ماده «عَطَب» بر وزن «نسب» به معناى هلاكت است.
اين گفتار حكيمانه دو تفسير دارد:
نخست اينكه انسان هنگامى كه مى خواهد به سراغ كارهاى مهم وسخت برود بايد پيشبينىهاى لازم و مقدمات كار را از هر نظر فراهم كند. در غير اين صورت گرفتار مى شود و به هلاكت مى رسد.
تفسير ديگر اينكه انسان چون به سراغ كارى مى رود در صورتى كه با مشكلات سخت يا بن بست ها روبرو شد نبايد اصرار ورزد و لجوجانه ادامه دهد كه مايه هلاكت اوست.
بنابراين نه بدون مقدمه بايد به سراغ كارهاى مهم رفت و نه لجوجانه در انجام كارهاى سخت اصرار داشت كه هر دو مايه از بين رفتن نيروها و قواى انسان و هلاكت است.
البته هلاكت در اينجا ممكن است به معناى مرگ يا كنايه از ناتوانى شديد واز دست دادن نيروها باشد.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۵۹)
وَمَنِ اقْتَحَمَ اللُّجَجَ غَرِقَ،
حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه
و هركس خود را در گرداب هاى خطرناك بيفكند غرق مى شود.
بخش پنجم:
سپس امام علیه السلام به نكته پنجم كه از جهاتى شباهت با نكته چهارم دارد، هر چند با آن متفاوت است، اشاره كرده مى فرمايد:
«هركس خود را در گردابهاى خطرناك بيفكند، غرق مى شود»؛
(وَمَنِ اقْتَحَمَ اللُّجَجَ غَرِقَ).
اشاره به اينكه كسى كه بى مطالعه خودش را در امور خطرناك بيندازد، سرانجام غرق خواهد شد. البته شجاعت صفت بسيار پسنديده اى است؛ ولى تهوّر صفت زشت و ناپسندى است، چراكه شجاعت را در غير مورد، صرف كرده است و اين به كار كوهنوردانى شبيه است كه از نقاط خطرناك به سوى قله پيش مى روند، اين كار عاقلانه نيست، بايد راههاى مطمئن تر را پيدا كرد و از آن طريق به قله صعود نمود.
يا مثلا هنگام زمستان به كسى مى گويند مسيرى كه مى روى خطر سقوط بهمن در آن است و او مى گويد من شجاعت مى كنم و پيش مى روم، و يا از نقاطى كه احتمال وجود ميدان مين باشد بى مطالعه عبور مى كند.
در مسائل اجتماعى، سياسى و اقتصادى نيز همين معنا متصور است كه انسان دست به كارهاى خطرناك بزند و فكر عاقبت آن را نكند.
عاقل كسى است كه با تدبير و شجاعت كارها را دنبال كند. در فقه اسلامى نيز طبق حديث معروف:
«نَهَى النَّبِىُّ عَنِ الْغَرَرِ «يا» نَهَى النَّبِىُّ عَنْ بَيْعِ الْغَرَرِ»
پيغمبر اكرم صلی الله علیه و آله از انجام كارهاى مجهول و خطرناك ومعاملاتى كه اينگونه باشد نهى كرده است.
بسيارند كسانى كه در معاملاتى كه يا ثمن مجهول است يا مثمن و يا شرايط مبهم يا وضع بازار تيره و تار است وارد مى شوند وتمام سرمايه خود را از كف داده، به فقر مبتلا مى گردند.
شاعر عرب مى گويد:
مَنْ حارَبَ الاْيّامَ أَصْبَحَ رُمْحُه قَصِدآ وَأَصْبَحَ سَيْفُهُ مَفْلولا
كسى كه به جنگ حوادث روز، بى مطالعه برود نيزه اش مى شكند و شمشير او كند مى شود.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۶۰)
وَمَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السُّوءِ اتُّهِمَ.
حکمت ۳۴۹ نهج البلاغه
و آنكس كه در موارد سوءظن وارد شود متهم مى گردد.
بخش ششم:
حضرت در ششمين توصيه مى فرمايد:
«هركس در موارد سوءظن گام بگذارد سرانجام متهم خواهد شد»؛
(وَمَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ آلسُّوءِ اتُّهِمَ).
گفتار حكيمانه امام علیه السلام در اينجا اشاره به همان چيزى است كه به صورت ضرب المثل در ميان مردم درآمده است:
«إتَّقُوا مِنْ مَواضِعِ التُّهَمِ؛
از جاهايى كه تهمت خيز است بپرهيزيد».
بى شك انسان هرقدر پاك و منزه باشد نبايد در جاهايى كه تهمت خيز است گام بگذارد؛ مثلا در مجلس شرابخواران حضور يابد، در محله هاى بدنام ومراكز فساد گام نهد و يا با افراد بدنام و آلوده طرح دوستى بريزد.
به يقين انسان پاك و پرهيزكار نيز هنگامى كه مرتكب اينگونه كارها شود متهم مى گردد ودرواقع آبروى خود را به دست خود ريخته است.
شبيه همين معنا از امام علیه السلام در حديث ديگرى آمده است كه مى فرمايد:
«مَنْ عَرَّضَ نَفْسَهُ لِلتُّهْمَةِ فَلايَلُومَنَّ مَنْ أساءَ بِهِ الظَّنَّ؛
كسى كه خود را در معرض تهمت قرار دهد نبايد كسانى را سرزنش كند كه به او سوءظن پيدا مى كنند».
نيز در حديث ديگرى از امام صادق علیه السلام مى خوانيم:
«اِتَّقُوا مَواضِعَ الرَّيْبِ وَلا يَقِفَنَّ أَحَدُكُمْ مَعَ أُمِّهِ فِى الطَّريقِ فَإِنَّهُ لَيْسَ كُلُّ أَحَدٍ يَعْرِفُها؛
از مواضعى كه موجب سوءظن است بپرهيزيد و هيچكس از شما با مادرش در وسط راه نايستد، زيرا همه نمى دانند او مادر وى است (و چه بسا فكر كنند او با زن نامحرمى رابطه دارد)».
البته مواردى هست كه قرائن نشان مى دهد فلان زن، خواهر يا مادر يا همسر اوست كه اينگونه موارد مستثناست.
@nahj_ir