eitaa logo
نهج البلاغه
272 دنبال‌کننده
313 عکس
0 ویدیو
0 فایل
با لمس آدرسهای زیر عضو کانالهای ما در تلگرام و ایتا شوید: تفسیر قرآن: @alquran_ir نهج البلاغه: @nahj_ir صحیفه سجادیه: @sahifeh_ir اخلاق، اوج نیاز @nyaz_ir عرفان، اوج ناز @nazz_ir خانواده امن در ایتا @amn_org بیداری در ایتا @bidary_ir مدیریت: @bidaryir
مشاهده در ایتا
دانلود
‏‏ را از بیاموزیم (۳۲۲)  حکمت ۳۷۱ نهج البلاغه بخش سوم: ‏ ‏در چهارمين نكته مى فرمايد: ‏«هيچ شفيعى نجات بخش تر از توبه نيست»; ‏(وَلاَ شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ). ‏ ‏زيرا شفاعت شفيعانُ ديگر، گاه پذيرفته مى شود و گاه ممكن است پذيرفته نشود زيرا بار گناه، سنگين تر از شفاعت است. اما توبه واقعى كه با ندامت كامل و تصميم بر عدم تكرار گناه و جبران گذشته و اعمال صالح آينده صورت گيرد قطعاً در پيشگاه خداوند پذيرفته خواهد شد. ‏ ‏ بنابراين گنهكاران به جاى اين كه به انتظار شفاعت شفيعان بنشينند بهتر است توبه كنند و شفاعت را براى تأكيد بر پذيرش آن از شفيعان بخواهند. ‏ ‏خداوند به طور مطلق در قرآن مجيد مى فرمايد: ‏«(وَهُوَ الَّذِى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَعْفُوا عَنِ السَّيِّئَاتِ); ‏ خداوند كسى است كه توبه را از بندگانش مى پذيرد و گناهان آن ها را مى بخشد». ‏ ‏ در پنجمين نكته اشاره به اهميت قناعت كرده، مى فرمايد: ‏ «هيچ گنجى بى نيازكننده تر از قناعت نيست»; ‏(وَ لاَ كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ). ‏ ‏ گنج هاى ديگر پايان مى پذيرند، گنجى كه پايان نمى پذيرد گنج قناعت است. اضافه بر اين، براى حفظ گنج هاى ظاهرى رنج فراوان بايد كشيد چراكه دشمنان و سارقان و حسودان دائماً در كمين آن اند. ولى گنج قناعت هيچ سارق و دشمن و حسودى ندارد. ‏ ‏ و به گفته سعدى: ‏گنج آزادگى و كنج قناعت ملكى است ‏كه به شمشير ميسر نشود سلطان را ‏ ‏ و به گفته حافظ: ‏ گنج زر، گر نبود،گنج قناعت باقى است ‏ آن كه آن داد به شاهان به گدايان اين داد. @nahj_ir
‏‏ را از بیاموزیم (۳۲۳)  حکمت ۳۷۱ نهج البلاغه بخش چهارم: ‏ ‏ در گفتار حكيمانه ۵۷ آمده بود: ‏ «الْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ ينْفَدُ; ‏قناعت سرمايه اى است كه هرگز تمام نمى شود». ‏ ‏همين مضمون در گفتار حكيمانه ۳۴۹ و گفتار حكيمانه ۲۲۹ آمده بود. ‏حقيقت قناعت يك ملكه درونى است كه انسان با داشتن آن با حدّاقل لازم براى زندگى مى سازد و به دنبال زرق و برق و اضافات و تشريفاتى كه وقت و فكر و عمر انسان را مصروف خود مى سازد نمى رود. ‏به همين دليل آلوده انواع گناهان و مسائل غير اخلاقى نمى شود. ‏ اضافه بر اين، شخص قانع، آزادگى فوق العاده اى دارد زيرا زير بار منت هيچ كس نيست; ‏ ‏در حديثى از اميرمؤمنان(عليه السلام)در غررالحكم آمده است: ‏ «الْحُرُّ عَبْدٌ مَا طَمِعَ وَ الْعَبْدُ حُرٌّ إِذَا قَنِعَ; ‏شخص آزاده، برده است هنگامى كه طمع كند، و برده، آزاده است هنگامى كه قناعت پيشه كند». ‏ ‏ در ششمين نكته مى فرمايد: «هيچ مالى براى نابودى فقر بهتر از رضا به مقدار نياز نيست»; ‏ (وَلاَ مَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَى بِالْقُوتِ). ‏ ‏ اين جمله كه در واقع تكميل كننده جمله سابق است اشاره به اين دارد كه بى نيازى حقيقى در آن است كه انسان به ضروريات زندگى راضى باشد و درپى مال اندوزى و فراهم كردن اسباب و وسايل تجملاتى كه به يقين مورد نياز او نيست خود را به زحمت نيفكند كه اين نوعى فقر و آن نوعى غناست. @nahj_ir
‏‏ را از بیاموزیم (۳۲۴)  حکمت ۳۷۱ نهج البلاغه بخش پنجم: ‏ در هفتمين نكته باز بر آنچه در نكته پنجم و ششم گذشت به گونه ديگرى مهر تأييد مى زند و مى فرمايد: ‏ «آنكس كه به مقدار نياز اكتفا كند به آسايش و راحتى هميشگى دست يافته و در فراخناى آسودگى جاى گرفته است در حالى كه دنياپرستى كليد رنج و بلا و مَركب تعب و ناراحتى است»; ‏ (وَمَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ وَ الرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ وَمَطِيَّةُ التَّعَبِ). ‏ ‏«تبوأ» از ماده «تبوِئَه» (بر وزن تذكره) به معناى سكنى دادن به قصد دوام و بقاست. «خفض» معانى متعددى دارد ازجمله تنزل و كاهش، فروتنى و نيز به معناى آسايش و فراخى زندگى است. ‏ ‏ «دعة» به معناى آسودگى و «رغبة» به معناى دنياپرستى و «نَصَب» به معناى خستگى و درماندگى و «مطية» به معناى مركب است. ‏ ‏روشن است كه آنچه انسان را در زندگى به زحمت و رنج مى افكند دنياپرستى است وگرنه براى به دست آوردن يك زندگى ساده آميخته با قناعت، رنج و زحمت زيادى لازم نيست و همان طور كه امام(عليه السلام) در جمله بالا فرمود، دنياپرستى است كه كليد رنج و ناراحتى هاست و مركب ناراحتى و تعب است. @nahj_ir
‏‏ را از بیاموزیم (۳۲۵)  حکمت ۳۷۱ نهج البلاغه بخش ششم: ‏ ‏ در پايان براى تكميل نكات گذشته به نكته ديگر كه ناظر به سه رذيله اخلاقى است با ذكر آثار آن ها اشاره كرده، مى فرمايد: ‏«حرص و تكبر و حسد انگيزه اى هستند براى فرو رفتن در گناهان، و شر و بدكارى، جامع تمام (اين) عيب هاست»; ‏ (وَالْحِرْصُ وَالْكِبْرُ وَالْحَسَدُ دَوَاع إِلَى التَّقَحُّمِ فِي الذُّنُوبِ، وَ الشَّرُّ جَامِعُ مَسَاوِي الْعُيُوبِ). ‏ ‏ «تقحُّم» به معناى فرو رفتن در چيزى است. سه رذيله اى كه امام(عليه السلام) به عنوان انگيزه غوطه ور شدن در گناهان بيان فرموده همان سه رذيله معروف آغاز آفرينش انسان است; ‏ ‏شيطان بر اثر تكبر رانده درگاه خدا شد ‏و آدم به دليل حرص، ترك اولى كرد و از درخت ممنوع خورد و از بهشت اخراج شد ‏ و قابيل براثر حسد، نخستين قتل و جنايت را در عالم بنيان نهاد و منفور ساحت قدس پروردگار گشت. ‏ ‏ در حديثى از امام على بن الحسين(عليه السلام)مى خوانيم: ‏«فَأَوَّلُ مَا عُصِى اللَّهُ بِهِ الْكِبْرُ وَ هِى مَعْصِيةُ إِبْلِيسَ حِينَ أَبَى وَ اسْتَكْبَرَ وَ كَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ وَ الْحِرْصُ وَ هِى مَعْصِيةُ آدَمَ وَ حَوَّاءَ حِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُمَا فَكُلا مِنْ حَيثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ فَأَخَذَا مَا لاَ حَاجَةَ بِهِمَا إِلَيهِ فَدَخَلَ ذَلِكَ عَلَى ذُرِّيتِهِمَا إِلَى يوْمِ الْقِيامَةِ وَ ذَلِكَ أَنَّ أَكْثَرَ مَا يطْلُبُ ابْنُ آدَمَ مَا لاَ حَاجَةَ بِهِ إِلَيهِ ثُمَّ الْحَسَدُ وَ هِى مَعْصِيةُ ابْنِ آدَمَ حَيثُ حَسَدَ أَخَاهُ فَقَتَلَهُ فَتَشَعَّبَ مِنْ ذَلِكَ حُبُّ النِّسَاءِ وَ حُبُّ الدُّنْيا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ الْكَلاَمِ وَ حُبُّ الْعُلُوِّ وَ الثَّرْوَةِ فَصِرْنَ سَبْعَ خِصَال فَاجْتَمَعْنَ كُلُّهُنَّ فِى حُبِّ الدُّنْيا فَقَالَ الاَْنْبِياءُ وَ الْعُلَمَاءُ بَعْدَ مَعْرِفَةِ ذَلِكَ حُبُّ الدُّنْيا رَأْسُ كُلِّ خَطِيئَة; ‏ترجمه: ‏ نخستين چيزى كه با آن معصيت خدا شد تكبر بود و آن معصيت ابليس بود هنگامى كه از اطاعت فرمان خدا سر باز زد و تكبر كرد و از كافران شد. ‏ ‏ (سپس) حرص بود و آن (سرچشمه) معصيت آدم و حوا شد. هنگامى كه خداوند عزّوجلّ به آن ها فرمود: از ميوه هاى بهشتى هرگونه مى خواهيد بخوريد ولى نزديك اين درخت (ممنوع) نشويد كه از ظالمان خواهيد شد. ولى آن ها چيزى را كه نياز به آن نداشتند برگرفتند و اين مشكلى براى ذريه آن ها تا روز قيامت ايجاد كرد و ازاين رو بيشترين چيزى كه فرزندان آدم به دنبال آن هستند چيزى است كه به آن نيازى ندارند. ‏ ‏سپس حسد بود كه (سرچشمه) معصيت فرزند آدم (قابيل) شد در آن جا كه به برادرش حسد ورزيد و او را به قتل رساند. و از اين صفات رذيله سه گانه، عشق به زنان و عشق به دنيا و عشق به رياست و راحت طلبى و عشق به سخن گفتن و برترى جويى و ثروت، سرچشمه گرفت و هفت خصلت شد كه تمام آن ها در حب دنيا جمع شد. ‏ ‏ازاين رو پيغمبران و دانشمندان بعد از آگاهى از اين موضوع گفتند: حب دنيا سرچشمه تمام گناهان است». ‏ ‏جمله «وَ الشَّرُّ جَامِعُ مَسَاوِى الْعُيوبِ» اشاره به اين نكته است كه اين عيوب سه گانه (حرص و كبر و حسد) و عيوب ديگر، همه تحت عنوان «شر» قرار مى گيرند كه نقطه مقابل خير است و تمام آفات و آسيب ها از آن سرچشمه مى گيرد. پایان شرح حکمت ۳۷۱ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی @nahj_ir
‏‏ را از بیاموزیم (۳۲۶)  حکمت ۳۷۲ نهج البلاغه بخش اول: وقال علیه السلام:لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الاَْنْصَارِيِّ: يَا جَابِرُ، قِوَامُ الدِّينِ وَالدُّنْيَا بِأَرْبَعَةٍ: عَالِمٍ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ، وَ جَاهِلٍ لاَ يَسْتَنْكِفُ أَنْ يَتَعَلَّمَ، وَ جَوَادٍ لاَ يَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ، وَفَقِيرٍ لاَ يَبِيعُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ؛ فَإِذَا ضَيَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْكَفَ الْجَاهِلُ أَنْ يَتَعَلَّمَ، وَ إِذَا بَخِلَ الْغَنِيُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ الْفَقِيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ. يَا جَابِرُ، مَنْ كَثُرَتْ نِعَمُ اللّهِ عَلَيْهِ كَثُرَتْ حَوَائِجُ النَّاسِ إِلَيْهِ، فَمَنْ قَامَ لِلّهِ فِيهَا بِمَا يَجِبُ فِيها عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَ الْبَقَاءِ، وَ مَنْ لَمْ يَقُمْ فِيهَا بِمَا يَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوَالِ وَالْفَنَاءِ. امام علیه السلام به جابر بن عبدالله انصارى چنين فرمود : اى جابر! قوام و استوارى دين و دنيا به چهار چيز است: عالم و دانشمندى كه علم خود را به‌كار گيرد و نادانى كه از فراگيرى سر باز نزند و سخاوتمندى كه در بذل وبخشش بخل نورزد و نيازمندى كه آخرتش را به دنيا نفروشد. ازاين‌رو هرگاه عالم علمش را ضايع كند (و به‌كار نگيرد)، جاهل از فراگيرى علم خوددارى خواهد كرد (زيرا به علم عالم بدبين مى‌شود) و هرگاه اغنيا در نيكى بخل ورزند، نيازمندان آخرت خود را به دنيا مى‌فروشند (و به اموال اغنيا حمله مى‌كنند). اركان دين و دنيا: اميرمؤمنان على(عليه السلام) در اين كلام جامع و نورانى خطاب به جابر بن عبدالله انصارى (آن يار وفادار و باشخصيت) درباره قوام دين و دنيا سخن مى گويد و مى فرمايد: ‏«اى جابر! استوارى دين و دنيا به چهار چيز است»; ‏ (لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ الاَْنْصَارِيِّ: يَا جَابِرُ، قِوَامُ الدِّينِ وَالدُّنْيَا بِأَرْبَعَة). ‏ ‏اشاره به اين كه اگر اين چهار چيز هركدام در جاى خود قرار گيرد هم دين مردم سامان مى يابد و هم دنياى آنها. ‏ ‏سپس در توضيح آن فرمود: ‏«(نخست) دانشمندى كه علم خود را به كار گيرد ‏(و دوم) نادانى كه از فراگيرى علم سر باز نزند»; (عَالِم مُسْتَعْمِل عِلْمَهُ، وَجَاهِل لاَيَسْتَنْكِفُ أَنْ يَتَعَلَّمَ). ‏ ‏ بنابراين نخستين پايه ها علم و دانش، و تعليم و تعلم است و تا اين دو پايه محكم نشود نه دين مردم سامان مى يابد نه دنياى آنها; در دينشان گرفتار انواع خرافات و بدعت ها مى شوند و در دنيايشان گرفتار انواع پريشانى ها و اختلافات و رنج ها و ناكامى ها. ‏ ‏آنگاه به ركن سوم و چهارم اشاره كرده، مى فرمايد: ‏«(و سوم) سخاوتمندى كه در كمك هاى مالى به ديگران بخل نورزد ‏ و (چهارم) نيازمندى كه آخرت خود را به دنيا نفروشد»; ‏ (وَ جَوَاد لاَ يَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ، وَ فَقِير لاَ يَبِيعُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ). ‏ ‏«معروف» در اين جا به معناى كمك مالى كردن به مردم است. اشاره به اين كه بعد از علم و دانش، دو ركن اصلى ديگر، مال و ثروت و تقسيم عادلانه آن و حل مشكلات نيازمندان است. ‏ ‏جامعه فقير و همچنين جامعه اى كه ثروتمندان بخيلى داشته باشند از آرامش و امنيت محروم خواهد بود. @nahi_ir
‏‏ را از بیاموزیم (۳۲۷)  حکمت ۳۷۲ نهج البلاغه بخش دوم: ‏ ‏آنگاه امام(عليه السلام) اشاره به نقطه مقابل اين چهار ركن و آثار شوم آن مى كند و مى فرمايد: ‏ «پس هرگاه عالم، علم خود را به كار نگيرد و ضايع كند جاهل از فراگيرى علم خوددارى خواهد كرد و زمانى كه اغنيا در كمك هاى مالى بخل ورزند، نيازمندان، آخرت خود را به دنيا مى فروشند»; ‏ (فَإِذَا ضَيَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْكَفَ الْجَاهِلُ أَنْ يَتَعَلَّمَ، وَ إِذَا بَخِلَ الْغَنِيُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ الْفَقِيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ). ‏ ‏ بديهى است كه افراد غير عالم هنگامى كه ببينند علما به علم خود پايبند نيستند، هم به خود آن ها بى اعتماد مى شوند و هم به علمشان و در اين حال به دنبال فراگيرى علوم آن ها نمى روند و مى گويند: اگر علم آن ها حقيقتى داشت خودشان به آن عمل مى كردند. به تعبير ديگر، بهترين راه تبليغ علم، عمل به آن است همان گونه كه در حديث معروف از امام صادق(عليه السلام) آمده است: ‏«كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيرِ أَلْسِنَتِكُمْ». ‏ ‏ در حديث ديگرى از آن حضرت مى خوانيم كه فرمود: ‏«إِنَّ الْعَالِمَ إِذَا لَمْ يعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ كَمَا يزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفَا; ‏ هنگامى كه عالم به علمش عمل نكند مواعظ و اندرزهاى او از دل ها فرو مى ريزد آن گونه كه باران از سنگ هاى سخت فرو مى ريزد (و بر آن باقى نمى ماند)». ‏ ‏ نيز روشن است كه هرگاه اغنيا به وظايف خود در برابر نيازمندان عمل نكنند آن ها سد تقوا را شكسته و آلوده انواع گناهان، امثال سرقت و غارت، خيانت در امانت، حتى قيام هاى عمومى بر ضد ثروتمندان و رفتن به سراغ نظام هاى اشتراكى و كمونيستى مى شوند. ‏ ‏ ‏در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: ‏«إِنَّ مِنْ بَقَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ بَقَاءِ الاِْسْلاَمِ أَنْ تَصِيرَ الاَْمْوَالُ عِنْدَ مَنْ يعْرِفُ فِيهَا الْحَقَّ وَ يصْنَعُ فِيهَا الْمَعْرُوفَ فَإِنَّ مِنْ فَنَاءِ الاِْسْلاَمِ وَ فَنَاءِ الْمُسْلِمِينَ أَنْ تَصِيرَ الاَْمْوَالُ فِى أَيدِى مَنْ لاَ يعْرِفُ فِيهَا الْحَقَّ وَ لاَ يصْنَعُ فِيهَا الْمَعْرُوفَ; ‏ از عوامل بقاء اسلام و مسلمين اين است كه اموال و ثروت ها به دست كسانى بيفتد كه حق را در آن بشناسند و به ديگران كمك كنند، و از عوامل فناء اسلام و مسلمين اين است كه اموال به دست كسانى بيفتد كه حق را در آن نشناسند و كمك به ديگران نكنند». @nahi_ir
را از بیاموزیم (۳۲۸)  حکمت ۳۷۲ نهج البلاغه بخش سوم: ‏ ‏سپس امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به نكته مهم ديگرى اشاره كرده، مى فرمايد: ‏«اى جابر! كسى كه نعمت فراوان خداوند به او روى آورد نياز مردم به او بسيار خواهد شد»; ‏ (يَا جَابِرُ، مَنْ كَثُرَتْ نِعَمُ اللّهِ عَلَيْهِ كَثُرَتْ حَوَائِجُ النَّاسِ إِلَيْهِ). ‏ ‏طبيعى است كه تشنگان به دنبال چشمه هاى آب مى روند و گرسنگان به دنبال منابع غذا. بنابراين كسانى كه خداوند نعمت فراوانى به آن ها داده بايد از مراجعات مكرر مردم تعجب يا وحشت نكنند، و اين خود نعمت ديگرى است كه بتوانند با نعمت هاى وافرى كه در اختيار آنهاست گره از كار مردم بگشايند. ‏ ‏ سپس امام(عليه السلام) به واكنش هاى مختلف افراد پرنعمت در برابر اين وضع و آثار آن اشاره كرده، مى فرمايد: ‏«در اين حال آن كس كه وظيفه واجب خود را در برابر اين نعمت هاى الهى انجام دهد زمينه دوام و بقاء آن ها را فراهم ساخته و آن كس كه به وظيفه واجب خود در برابر آن ها عمل نكند آن ها را در معرض زوال و فنا قرار داده است»; ‏(فَمَنْ قَامَ لِلّهِ فِيهَا بِمَا يَجِبُ فِيها عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَ الْبَقَاءِ، وَ مَنْ لَمْ يَقُمْ فِيهَا بِمَا يَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوَالِ وَالْفَنَاءِ). ‏ ‏«عرّض» از ماده «تعريض» به معناى چيزى را در معرض شخص يا حادثه اى قرار دادن است. همين مضمون با تفاوتى در كتب متعددى از امام حسين سيدالشهدا(عليه السلام) نقل شده است كه در يكى از خطبه هاى خود فرمود: ‏ «وَاعْلَمُوا أَنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَيكُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيكُمْ فَلاَ تَمَلُّوا النِّعَمَ فَتَحُورَ نِقَما; ‏یعنی: ‏بدانيد نيازهاى مردم به شما از نعمت هاى خدا بر شماست از اين نعمت ناراحت نشويد كه تبديل به نقمت خواهد شد». ‏ ‏ روشن است كه هرگاه درخت پرميوه اى در باغ باشد، تمام افرادى كه وارد باغ مى شوند چشم به آن مى دوزند و از آن توقع و انتظار دارند، حتى پرندگان نيز از آن سهمى مى خواهند. در صورتى كه توقعات مردم برآورده نشود، امواج كينه و عداوت در دل ها پيدا مى شود و همين امر آن نعمت را در معرض زوال قرار مى دهد. اضافه بر اين خداوند بركت را از آن برمى دارد و آن نعمت به سوى زوال و فنا مى رود. ‏ ‏از سويى ديگر نعمت هاى بزرگى كه خداوند به افراد مى دهد خواه مال فراوان باشد يا قدرت بسيار يا هوش سرشار، همه آن براى زندگى شخصى آن ها لازم نيست. پيداست كه خداوند آن ها را مأمور ساخته كه به وسيله آن بار مشكلات را از دوش ديگران بردارند و گره از كار آن ها بگشايند. ‏ ‏حال اگر اين امانت دار الهى به وظيفه خود عمل نكند خداوند او را عزل كرده امانتش رابه دست ديگرى مى سپارد. @nahj_ir