#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۳۳)
وقال علیه السلام في صفة المؤمن:
.....
مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ،
.....
حکمت ۳۳۳ نهج البلاغه
امام علیه السلام درباره صفات مؤمن فرمود:
.....
بسيار ژرف انديش است و دست حاجت به سوى كسى دراز نمى كند، طبيعتش آسان (و سختگيرى در كار او نيست) و برخوردش با ديگران توأم با نرمش است،
........
بخش هشتم
دعوت به تفكر در عالم هستى و در حالات پيشينيان و عبرت گرفتن از سرنوشت آنها و تفكر درباره مسئوليت هايى كه انسان در پيشگاه خدا و خلق بر عهده دارد در بسيارى از آيات قرآن آمده است و در مجموع استفاده مى شود كه اسلام اهميت فوق العاده اى به مسئله فكر و انديشه در امور سرنوشت ساز مى دهد.
اهميت تفكر تا آن اندازه است كه برترين عبادت شمرده شده است،
امام صادق علیه السلام مى فرمايد:
«أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِى اللَّهِ وَفِى قُدْرَتِهِ؛
برترين عبادت، دوام تفكر درباره خدا و قدرت اوست».
در حديث ديگرى از امام على بن موسى الرضا علیه السلام آمده است:
«لَيسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلاةِ وَالصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِى أَمْرِ اللَّهِ عَزَّوَجَل؛
عبادت، تنها به كثرت نماز و روزه نيست. عبادت واقعى، تفكّر در كار خداى متعال است. (در امور مربوط به آفرينش و نظامات جهان هستى».
اميرمومنان على علیه السلام تفكر را سرچشمه خوبى ها و اعمال نيك مى شمارد ومى فرمايد:
«إِنَّ التَّفَكُّرَ يدْعُو إِلَى الْبِرِّ وَالْعَمَلِ بِهِ»
امام مجتبى علیه السلام تفكر را پدر ومادر تمام نيكى ها معرفى مى كند و مى فرمايد:
«التَّفَكُّرُ أَبُو كُلِّ خَيْرٍ وَأُمِّهِ».
درمورد عدم اظهار حاجت نزد ديگران نيز در آيات و روايات، اشارات وتأكيداتى ديده مىشود.
قرآن مجيد در يك جا از آن به (تعفّف) تعبير كرده است ومى فرمايد:
(گروهى از نيازمندان هستند كه شخص جاهل و بى خبر به سبب كثرت تعفّف، آنها را غنى و بى نياز مى پندارد)؛
(يحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّف).
در حديث پرمعنايى از امام على بن موسى الرضا علیه السلام از پدران بزرگوارش مى خوانيم:
«إِنَّمَا اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلاً لاَِنَّهُ لَمْ يرُدَّ أَحَداً وَلَمْ يسْأَلْ أَحَداً قَطُّ غَيرَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ؛
خدا تنها به اين دليل ابراهيم را خليل خود قرار داد كه هيچ سائلى را رد نكرد و هرگز از كسى درخواستى نداشت».
@nahj_ir
مدیریت:
@bidaryir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۳۴)
وقال علیه السلام في صفة المؤمن:
......
سَهْلُ آلْخَلِيقَةِ، لَيِّنُ آلْعَرِيكَةِ!
.......
حکمت ۳۳۳ نهج البلاغه
امام علیه السلام درباره صفات مؤمن فرمود:
.......
طبيعتش آسان (و سختگيرى در كار او نيست) و برخوردش با ديگران توأم با نرمش است،
........
بخش نهم
سپس امام علیه السلام در وصف پانزدهم و شانزدهم كه هماهنگى كامل با هم دارند مىفرمايد:
«(مؤمن راستين) طبيعتش آسان (و سختگيرى در كار او نيست) وبرخوردش با ديگران توأم با نرمش است»؛
(سَهْلُ آلْخَلِيقَةِ، لَيِّنُ آلْعَرِيكَةِ!).
گرچه اين دو وصف، مفهوم نزديكى با هم دارند ولى با دقت، تفاوت ميان آنها روشن مى شود:
«سَهْلُ الْخَليقَة» بودن با توجه به اينكه «خليقة» به معناى خُلق وطبيعت است اين است كه انسان در زندگى سختگير نباشد.
فلان وسيله اگر حاصل نشد ناراحتى نكند.
فلان غذا به موقع نرسيد، نرسد.
نظم در زندگى او حاكم است؛ اما چنان نيست كه اگر چيزى به موقع حاصل نشد ابراز ناراحتى كند.
به بيان ديگر كسانى هستند كه فى المثل اگر بر سر سفره، فلان چيز و فلان چيز نباشد دست از سفره مى كشند و ابراز ناراحتى مىكنند؛
ولى مؤمنان راستين آسانگيرند؛
با هر غذايى سد جوع مىكنند
و در زندگى مقيد به قيود دنياپرستان نيستند.
ولى «لَيِّنُ الْعَريكَة» رابطه انسان را با اشخاص ديگر بيان مى كند،
زيرا «عَريكَة» (با توجه به اينكه در اصل به معناى چرمى است كه به واسطه نرم بودن، دباغ را به ناراحتى نمى اندازد و سپس به معناى طبيعت انسانى استعمال شده است) به اين معناست كه در برخورد با ديگران ملايم و مهربان و تسليم است
ومردم از معاشرت با او لذت مى برند.
بنابراين «سَهْلُ الْخَليقَةَ» مى تواند اشاره به سختگيرى نكردن در زندگى شخصى انسان باشد
و «لَيّن الْعَريكَة» اشاره به نرمش او در مقابل بستگان، دوستان و ديگران.
اين همان چيزى است كه در قرآن مجيد يكى از صفات برجسته پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله شمرده شده است آنجا كه مى فرمايد:
«(فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظّآ غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ)؛
یعنی:
به بركت رحمت الهى در برابر آنها (مردم) نرم (و مهربان) شدى و اگر خشن و سنگدل (و تندخو) بودى از اطراف تو پراكنده مى شدند».
بعضى از شارحان اين دو وصف را به يك معنا برگردانده و مترادف دانسته اند در حالى كه ظاهرآ چنين نيست.
در حديثى از امام صادق علیه السلام مى خوانيم:
«اَلْمُومِنُونَ هَيِّنُونَ لَيِّنُونَ كَالْجَمَلِ الاَْلُوفِ إذا قُيِّدَ انْقادَ وَإنْ أُنيخَ اسْتَناخَ؛
یعنی:
مؤمنان نرمخو و آسان گيرند، مانند شتر رام كه او را به هر طريق (صحيح و مناسبى) ببرند منقاد و مطيع است
(در بعضى از روايات در اين فقره آمده است:
«وَإنْ اُنيخَ عَلى صَخْرَةٍ اسْتَناخَ؛
اگر او را روى قطعه سنگى بخوابانند مى خوابد)».
بديهى است كه منقاد بودن مؤمن در برابر دوستانى است كه او را دعوت به خير و صلاح مى كنند.
اين سخن را با حديث ديگرى از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله پايان مى دهيم، فرمود :
«لاَُخْبِرَنَّكُمْ عَلى مَنْ تَحْرِمُ النّارُ عَلَيْهِ غَدآ؟ عَلى كُلِّ هَيِّنٌ لَيِّنٌ قَريبٍ سَهْلٍ؛
یعنی:
آيا به شما خبر بدهم كه آتش دوزخ فرداى قيامت بر چه كسى حرام مىشود؟
بر كسانى كه نرمخو و ملايم و صميمى و آسانگير هستند».
@nahj_ir
مدیریت:
@bidaryir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۳۵)
وقال علیه السلام في صفة المؤمن:
......
نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ،وَهُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ.
حکمت ۳۳۳ نهج البلاغه
امام علیه السلام درباره صفات مؤمن فرمود:
.......
دلش از سنگ خارا (در برابر حوادث سخت و دشمنان خطرناك) محكمتر و سختتر و (در پيشگاه خدا) از بَرده تسليم تر است.
بخش دهم
آنگاه امام علیه السلام در هفدهمين و هجدهمين اوصافى كه براى مؤمنان راستين بيان كرده و گفتار خود را با آن پايان مى دهد، مى فرمايد:
«دلش از سنگ خارا (در برابر حوادث سخت و دشمنان خطرناك) محكمتر و سختتر و (در پيشگاه خدا) از برده تسليمتر است»؛
(نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ، وَهُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ).
آرى! مؤمنان ازنظر روحى فوق العاده قوى و نيرومندند، به گونه اى كه در روايات به كوه تشبيه شده اند.
مرحوم مولا محمد صالح مازندرانى در شرح اصول كافى مى گويد: در حديثى آمده است:
«الْمُؤمِنُ كَالْجَبَلِ لاتُحَرِّكُهُ الْعواصِفُ؛
مؤمن همچون كوه است كه تندبادها او را تكان نمىدهد».
آرى! تندبادها كوهها را تكان نمى دهند، بلكه كوهها هستند كه مسير طوفانها را تغيير مى دهند و به اين ترتيب نه تنها طوفان حوادث، مؤمنان را از مسير خود منحرف نمى سازد، بلكه آنها هستند كه طوفانها را به مسيرهاى صحيح هدايت مى كنند.
در حديثى از امام صادق علیه السلام مى خوانيم:
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله از كنار جمعيتى مى گذشت كه آنها سنگى را براى زورآزمايى (يكى پس از ديگرى) برمى داشتند.. پيامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
اين كار براى چيست؟
عرض كردند:
مى خواهيم به اين وسيله فرد محكمتر و قوى تر را بشناسيم.
پيامبرصلی الله علیه و آله فرمود:
مى خواهيد از محكمترين و قوى ترين، شما را باخبر كنم؟
عرض كردند:
آرى. فرمود:
محكمترين و قوى ترين شما كسى است كه هنگامى كه از شخص يا چيزى راضى مى شود به خاطر او به گناه و باطل اقدام نمى كند
و هنگامى كه به شخص يا چيزى خشمگين مى گردد خشم، او را از سخن حق بيرون نمى كند
و به هنگام قدرت به سراغ چيزى كه حق او نيست نمى رود».
البته مؤمنان راستين با چنين قوت و قدرت، هنگامى كه در پيشگاه خدا قرار مى گيرندهمچون بنده ذليل و تسليمى هستند كه بدون اراده او قدمى برنمى دارند ودر برابر حق خاضعند.
درواقع دو وصف اخير دو بعد شخصيت مؤمنان راستين را نشان مى دهد؛ از يكسو استقامت و استحكام آنها را در برابر حوادث سخت بيان مى كند و از سوى ديگر فروتنى و تسليمشان را در برابر پروردگار.
پایان شرح حکمت ۳۳۳ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی
@nahj_ir
مدیریت:
@bidaryir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۳۶)
وقال علیه السلام: لَوْ رَأَى الْعَبْدُ الآجَلَ وَمَصِيرَهُ لاََبْغَضَ الاَْمَلَ وَغُرُورَهُ.
حکمت ۳۳۴ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود : اگر انسان، سرآمد زندگى و عاقبت كار خود را مى ديد، آرزوهاو غرور ناشى از آن را دشمن مى شمرد.
بخش اول:
اگر پايان كار را مى ديديد...
امام علیه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته اى اشاره مى فرمايد كه هركس در آن بينديشد و با تمام وجود باور كند از دنياپرستى كنار خواهد رفت.
مى فرمايد:
«اگر انسان، سرآمد زندگى و عاقبت كارش را مى ديد، آرزوها و غرورش را دشمن مى شمرد»؛
(لَوْ رَأَى لْعَبْدُ الآجَلَ وَمَصِيرَهُ لاََبْغَضَ الاَْمَلَ وَغُرُورَهُ).
سرآمد زندگى و پايان عمر بر هيچكس روشن نيست؛
خواه جوان باشد يا پير،
سالم باشد يا زمين گير،
زيرا هر روز ممكن است حادثه اى رخ دهد. و حتى جوانان و افراد سالم و نيرومند را با خود از اين جهان ببرد.
اينكه انسان از پايان عمر خويش به طور دقيق آگاه نيست، گاهى سبب اشتباه او مى شود و زندگى را جاودانه مى پندارد،
دامنه آرزوهايش گسترش پيدا مى كند
و غرور ناشى از آن تمام وجود او را فرا مى گيرد.
البته مكتوم بودن پايان زندگى فلسفه مهمى دارد و آن اين است كه:
اگر هركس از پايان عمر خود باخبر بود، هرگاه پايان آن را نزديك مى ديد در اضطراب شديدى به سر مى برد و زندگى در كام او تلخ مى شد
و اگر پايان آن را دور مى ديد در غفلت و غرور فرو مى رفت،
خداوند آن را مكتوم داشته تا انسان دائمآ در ميان خوف و رجا باشد،
نه زندگى در كامش تلخ شود و نه غرور و غفلت و آرزوهاى دور و دراز او را احاطه كند.
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۳۷)
وقال علیه السلام: لَوْ رَأَى الْعَبْدُ الآجَلَ وَمَصِيرَهُ لاََبْغَضَ الاَْمَلَ وَغُرُورَهُ.
حکمت ۳۳۴ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود : اگر انسان، سرآمد زندگى و عاقبت كار خود را مى ديد، آرزوهاو غرور ناشى از آن را دشمن مى شمرد.
بخش دوم:
امام صادق علیه السلام در حديث معروف مُفضّل اين مطلب را با عبارات زيبايى بيان كرده، مى فرمايد:
«اى مفضل!
در اين امر انديشه كن كه خداوند مدت حيات انسان را بر انسان پوشيده داشت؛
چراكه اگر مقدار عمر خود را مىديد و كوتاه بود هرگز زندگى براى او گوارا نبود،
زيرا هر زمان در انتظار مرگ بود
و انتظار وقتى را مى كشيد كه مى دانست پايان عمر است.
و همچون كسى بود كه اموالش بر باد رفته و يا نزديك است بر باد برود،
چنين كسى احساس فقر مى كرد و از فناى اموالش وحشت به او دست مىداد
با اينكه وحشتى كه بر انسان از فناى عمر دست مى دهد بيش از وحشتى است كه از فناى مال دست مىدهد،
زيرا كسى كه مالش كم مىشود يا از بين مى رود اميد دارد در آينده مال ديگرى به دست بياورد؛
اما كسى كه يقين به پايان عمر خود داشته باشد نوميدى مطلق بر او حاكم مى شود،
و هرگاه عمر طولانى داشته باشد و مطمئن به بقاى در دنيا گردد در لذات و گناهان فرو مى رود
و چنين مى پندارد كه فعلا به شهوترانى مى پردازم ودر اواخر عمر كه از آن آگاهم به سراغ توبه مى روم!
(و به اين دليل خداوند مقدار عمر را بر انسان مخفى داشته است)».
ولى اميرالمؤمنين علیه السلام از زاويه ديگرى به اين مسئله مى نگرد و مى فرمايد:
اگر هركس باخبر بود ـ خواه عمر خود را طولانى مى ديد يا كوتاه ـ و مشاهده مى كرد با سرعت به مقصد نهايى و پايان عمر نزديك مى شود همين حركت پرشتاب به سوى پايان عمر سبب مى شد كه آرزوها و غرور ناشى از آن را دشمن بشمارد.
به راستى عمر با شتاب مى گذرد؛
هنوز دوران كودكى تمام نشده جوانى فرا مى رسد،
جوانى تمام نشده كهولت و سپس پيرى و فرسودگى است.
بسيارند كسانى كه به گذشته عمر خود مى نگرند و مى گويند چه با سرعت گذشت؛
چقدر كوتاه بود؛
چه اندازه در غفلت و غرور بوديم.
البته مؤمنان راستين و آگاه گرچه از پايان عمر خود باخبر نيستند؛ ولى با توجه به احوال ديگران دائمآ آماده ترك دنيا هستند و به همين دليل تلاش وكوشش بيشترى براى سراى آخرت و انجام كارهاى خير دارند و هرگز گرفتار آرزوهاى دور و دراز و غرور و غفلت نمى شوند.
پایان شرح حکمت ۳۳۴ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۳۸)
وقال علیه السلام:الْمَسْؤُولُ حُرٌّ حَتَّى يَعِدَ.
حکمت ۳۳۶ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود : كسى كه از او درخواستى شده، تا وعده نداده آزاد است. (ولى پس از وعده دادن در گرو وعده خويش است و تا به آن وفا نكند آزاد نمى شود)»
بخش اول:
انسان در گرو وعده هاى خويش است:
گفتارى است بسيار پرمعنا وحكيمانه. امام علیه السلام مى فرمايد:
«كسى كه از او درخواستى شده، تا وعده نداده آزاد است»؛
(الْمَسْؤُولُ حُرٌّ حَتَّى يَعِدَ).
اشاره به اينكه پس از وعده دادن در گرو وعده خويش است و تا به آن وفا نكند آزاد نمى شود.
علامه مجلسى؛ در بحارالانوار آن را از كتاب العدد القوية، تأليف مرحوم علامه حلى با اضافه اى به اين صورت آورده است:
«الْمَسْئُولُ حُرٌّ حَتَّى يَعِدَ وَالْمَسْئُولُ مُسْتَرَقٌّ حَتَّى يُنْجِزَ؛
آنكس كه از او درخواستى شود آزاد است تا زمانى كه وعده نداده، و برده است تا زمانى كه به وعده خود وفا كند».
روشن است كه حرّيّت و بردگى در اين گفتار حكيمانه جنبه مجازى دارد ومنظور اين است كه اشخاص حر از هر نظر آزادند و در قيد اسارت ديگرى نيستند؛ ولى برده در قيد اسارت ديگرى است و انسان تا وعده نداده آزاد است؛ اما هرگاه وعده اى به ديگرى بدهد گويا زنجير اسارتى را بر گردن خود نهاده و تا به وعده اش وفا نكند از گردن او برداشته نخواهد شد.
پيامى كه اين كلام دارد مسئله لزوم وفاى به وعده است؛ مبادا كسى وعده بدهد باز هم خود را آزاد پندارد و گمان كند هيچ وظيفه و مسئوليتى در برابر وعده اى كه داده است بر دوش ندارد. بايد خود را همچون اسيرى بداند كه تا وعده اش را وفا نكند آزاد نمى شود.
اهميت وفاى به عهد:
بسيارى از افراد درمورد وعده ها و عهدهاى خود بى اعتنا و سهل انگارند در حالى كه قرآن مجيد و روايات اسلامى به آن اهميت فوق العاده اى داده اند.
قرآن مجيد مىفرمايد:
«(وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولا)؛
به عهد خود وفا كنيد كه از عهد (در قيامت) سؤال مى شود».
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۳۹)
وقال علیه السلام:الْمَسْؤُولُ حُرٌّ حَتَّى يَعِدَ.
حکمت ۳۳۶ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود : كسى كه از او درخواستى شده، تا وعده نداده آزاد است. (ولى پس از وعده دادن در گرو وعده خويش است و تا به آن وفا نكند آزاد نمى شود)»
بخش دوم:
رسول خدا صلی الله علیه و آله مى فرمايد:
«الْعِدَةُ دَيْنُ وَيْلٌ لِمَنْ وَعَدَ ثُمَّ أخْلَفَ وَيْلٌ لِمَنْ وَعَدَ ثُمَّ أخْلَفَ وَيْلٌ لِمَنْ وَعَدَ ثُمَّ أَخْلَفَ»
یعنی:
وعده به منزله بدهكارى است. واى به حال كسى كه وعده مى دهد و خلاف مى كند، واى به حال كسى كه وعده مىدهد وخلاف مى كند، واى به حال كسى كه وعده مىدهد و خلاف مى كند».
ازاين روايت استفاده مى شود كه وعده به منزله بدهكارى شديد و مؤكد است كه افراد باايمان بايد به آن عمل كنند. البته ازنظر فقهى، وعده هاى ابتدايى كه در ضمن عقد و قراردادى نباشد واجب العمل نيست؛ ولى از آيات و روايات استفاده مى شود كه مستحب بسيار مؤكدى است؛ گويا ديواربه ديوار واجبات مؤكد است.
بر اين پايه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در حديث ديگرى مى فرمايد:
«الواعِدُ بِالْعِدَةِ مِثْلُ الدَّيْنِ أوْ أَشَدَّ؛
یعنی:
كسى كه وعده اى مى دهد (وعده اش) مانند بدهكارى يا شديدتر از آن است»
اميرمؤمنان على علیه السلام مى فرمايد:
«ما باتَ لِرَجُلٍ عِنْدي مَوْعِدٌ قَطُّ فَباتَ يَتَمَلْمَلُ عَلى فِراشِهِ لِيَغْدُو بِالظَّفَرِ بِحاجَتِهِ أشَدُّ مِنْ تَمَلْمُلِي عَلى فِراشي حِرْصآ عَلَى الْخُروجِ إلَيْهِ مِنْ دَيْنٍ عُدْتُهُ وَخَوْفآ مِنْ عائِقٍ يُوجِبُ الْخُلْفَ فَإِنَّ خُلْفَ الْوَعْدِ لَيْسَ مِنْ أخْلاقِ الْكِرامِ؛
یعنی:
كسى كه وعده اى به او داده ام و شب هنگام در بسترش بيدار است ولحظه شمارى مى كند كه صبح شود و نزد من آيد و حاجتش برآورده شود، ناراحتى و انتظار او هرگز از ناراحتى من شب هنگام در بسترم بيشتر نيست، چرا كه انتظار مى كشم به سراغ او بروم و از دِين وعده او درآيم. مبادا مانعى سبب خلف وعده شود، زيرا خلف وعده از اخلاق انسان هاى باشخصيت وبزرگوار نيست».
روايات درباره نكوهش خلف وعده در منابع اسلامى بسيار است. اين گفتار را با حديثى از امام صادق علیه السلام پايان مىدهيم،
فرمود:
«عِدَةُ الْمُوْمِنِ أَخَاهُ نَذْرٌ لاكَفَّارَةَ لَهُ فَمَنْ أَخْلَفَ فَبِخُلْفِ اللَّهِ بَدَأَ وَلِمَقْتِهِ تَعَرَّضَ وَذَلِکَ قَوْلُهُ (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لاتَفْعَلُونَ كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللّهِ أَنْ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ)؛
یعنی:
وعده مؤمن به برادرش نوعى نذر است، هرچند كفاره ندارد و هركس خلف وعده كند درواقع با خدا مخالفت كرده و خود را در معرض خشم او قرار داده و اين همان چيزى است كه قرآن مى فرمايد:
اى كسانى كه ايمان آورده ايد چرا سخنى مىگوييد كه به آن عمل نمى كنيد؟ اين كار موجب خشم عظيم در پيشگاه خداست كه سخنى بگوييد و به آن عمل نكنيد».
پایان شرح حکمت ۳۳۶ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۴۰)
وقال علیه السلام:الْغِنَى الاَْكْبَرُ الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ.
حکمت ۳۴۲ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود : برترين بى نيازى، يأس و چشم پوشى است از آنچه در دست مردم است.
بخش اول:
برترين بى نيازى:
امام علیه السلام در اين گفتار حكيمانه به نكته اى اخلاقى و مهم اشاره كرده مى فرمايد:
«برترين بى نيازى آن است كه از آنچه در دست مردم است چشم بپوشى و مأيوس باشى»؛
(الْغِنَى الاَْكْبَرُ الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ).
اين يك واقعيت است كه هركس چشمداشتى به اموال و امكانات و مقامات ديگران داشته باشد به همان نسبت كوچك و موهون مى شود.
و تا انسان به اموال و امكانات ديگران بى اعتنا نباشد حقيقت غنا و بى نيازى را درك نمى كند.
«غنى» تنها با داشتن ثروت نيست. بسيارند ثروتمندانى كه درواقع فقيرند،
زيرا چنان بخيلند كه نه ديگران از ثروتشان استفاده مى كنند و نه حتى خودشان،
و چنان حريصند كه به آنچه دارند قانع نيستند و چشم به اموال و ثروتهاى ديگران دوخته اند.
اينگونه افراد در عين غناى ظاهرى، در باطن، فقير وبيچاره اند.
در مقابل، كسانى هستند كه زندگى ساده و زاهدانه اى دارند و به حسب ظاهر دستشان از مال دنيا كوتاه است؛ اما همان را كه دارند با ديگران تقسيم مىكنند وهرگز چشم به اموال و ثروت ديگران نمىدوزند.
اينها گرچه در چشم ظاهربينان فقيرند؛ اما ازنظر اولياء الله برترين اغنيا محسوب مى شوند.
درواقع آنچه امام علیه السلام در اين كلام نورانى فرموده مىتواند برگرفته از آيات قرآن مجيد باشد.
آنجا كه قرآن، پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله را مخاطب ساخته چنين مى گويد:
«(وَلاَ تَمُدَّنَّ عَيْنَيْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجآ مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَيْرٌ وَأَبْقَى)؛
یعنی:
و هرگز چشمان خود را به نعمتهاى مادّى، كه به گروههايى از آنان داده ايم، ميفكن! اينها شكوفه هاى زندگى دنياست؛ تا آنان را در آن بيازماييم؛ و روزىِ پروردگارت بهتر و پايدارتر است!».
شبيه همين معنا در آيه ۸۸ سوره «حجر» نيز آمده است.
@nahj_ir
سلام بر اعضای محترم کانال
لطفا برای هرگونه اظهار نظر، نقد، پبشنهاد، سوال در مورد مطالب و..... به:
@bidaryir
پیام دهید، سپاسگزارم.
هدایت شده از بیداری بیداری
سلام
در کانال «خانواده امن» از امروز بمناسبت سالروز شهادت صدیقه طاهره بحث جدیدی در موضوع «خطبه بلند حضرت زهرا سلام الله علیها» آغاز شده، برای مطالعه این مبحث با ارزش، به آدرس زیر مراجعه فرمائید:
@amn_org
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۴۱)
وقال علیه السلام:الْغِنَى الاَْكْبَرُ الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ.
حکمت ۳۴۲ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود : برترين بى نيازى، يأس و چشم پوشى است از آنچه در دست مردم است.
بخش دوم:
امام علیه السلام طبق روايت غررالحكم همين معنا را با تعبير ديگرى بيان كرده چنين مى فرمايد:
«نالَ الْغِنى مَنْ رَزَقَ الْيَأْسَ عَمّا فِي أيْدِي النَّاسَ؛
یعنی:
كسى كه خداوند به او بى اعتنايى نسبت به آنچه در دست مردم است عطا فرموده، به حقيقت غنا رسيده است».
اين مسئله به اندازه اى اهميت دارد كه كلينى؛ در كتاب شريف كافى بابى تحت عنوان «الاستغناء عن الناس» ذكر كرده و روايات بسيارى در اين زمينه از ائمه معصوم : نقل كرده است؛ از جمله در حديثى از امام سجاد علیه السلام آمده است :
«رَأَيْتُ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ وَمَنْ لَمْ يَرْجُ النَّاسَ فِي شَيْءٍ وَرَدَّ أَمْرَهُ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ اسْتَجَابَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لَهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ؛
یعنی:
تمام نيكى ها را در طمع نورزيدن به آنچه در دست مردم است ديدم وكسى كه قطع اميد از مردم كند و كار خود را در جميع امور به خداى متعال واگذارد خدا خواسته او را در همه چيز برمى آورد».
در حديث ديگرى از امام صادق علیه السلام مى خوانيم:
«إِذَا أَرَادَ أَحَدُكُمْ أَنْ لا يَسْأَلَ رَبَّهُ شَيْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ فَلْيَيْأَسْ مِنَ النَّاسِ كُلِّهِمْ وَلا يَكُونُ لَهُ رَجَاءٌ إِلاَّ عِنْدَاللَّهِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ ذَلِکَ مِنْ قَلْبِهِ لَمْ يَسْأَلِ اللَّهَ شَيْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ؛
یعنی:
هرگاه كسى از شما اراده مى كند كه چيزى از خدا نخواهد مگر اينكه به او بدهد، از آنچه در دست همه مردم است چشم پوشى كند و اميدش تنها به خدا باشد. هرگاه خداوند چنين حالتى را در قلب او ببيند هرچه از خدا بخواهد به او مى دهد».
اهميت اين موضوع ازنظر عقل علاوه بر نقل، به قدرى آشكار است كه در آثار قديمى كه از حكماى يونان رسيده نيز به خوبى منعكس است؛ از جمله داستان معروف اسكندر و ديوژن است:
«اسكندر پس از آنكه ايران را فتح كرد وفتوحات زيادى نصيبش شد، همه آمدند در مقابلش كرنش و تواضع كردند. ديوژن نيامد و به او اعتنا نكرد. آخر دل اسكندر طاقت نياورد، گفت ما مى رويم سراغ ديوژن. سراغ ديوژن در بيابان رفت.
او هم به قول امروزى ها حمّام آفتاب گرفته بود. اسكندر مى آمد. آن نزديكى ها كه سر و صداى اسبها و غيره بلند شد او كمى بلند شد، نگاهى كرد و ديگر اعتنا نكرد، دومرتبه خوابيد تا وقتى كه اسكندر با اسب بالاى سرش رسيد. همان جا ايستاد و گفت: بلند شو. دو سه كلمه با او حرف زد و او جواب داد. در آخر اسكندر به او گفت: چيزى از من بخواه. گفت: فقط يك چيز مى خواهم. گفت: چه؟
گفت: سايه ات را از سر من كم كن، من اينجا آفتاب گرفته بودم، آمدى سايه انداختى و جلوى آفتاب را گرفتى.
وقتى كه اسكندر با سران سپاه خودش برگشت، سران گفتند: عجب آدم پستى بود، عجب آدم حقيرى! آدم يعنى اينقدر پست! دولت عالم به او رو آورده، او مى توانست همه چيز بخواهد؛ ولى اسكندر در مقابل روح ديوژن خردشده بود».
جمله اى گفته كه در تاريخ مانده است، گفت: «اگر اسكندر نبودم دوست داشتم ديوژن باشم».
پایان شرح حکمت ۳۴۲ از آیت الله ناصر مکارم شیرازی
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۴۲)
وقال علیه السلام:
الأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَة
وَالسَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ،
وَ(كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ)،
وَالنَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللّهُ:
سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ
وَمُجِيبُهُمْ مُتَكَلِّفٌ
يَكَادُ أَفْضَلُهُمْ رَأْياً يَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْيِهِ الرِّضَى وَالسُّخْطُ
وَيَكَادُ أَصْلَبُهُمْ عُوداً تَنْكَؤُهُ اللَّحْظَةُ، وَتَسْتَحِيلُهُ الْكَلِمَةُ الْوَاحِدَةُ!
حکمت ۳۴۳ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود:
گفتار انسانها نگهدارى مى شود
و باطن آنها آزموده خواهد شد
و هركس در گرو اعمال خويش است.
مردم همگى در نُقصانند و داراى عيوبى هستند جز كسى كه خدا او را حفظ كند
(زيرا) سؤال كنندگان آنان درپى بهانه جويى و آزارند
وپاسخ دهندگان، توجيه گر و گرفتار تكلفند.
حتى برترين آنها ازنظر فكر وانديشه، به سبب حب وبغض، از رأى خود بازمى گردد
و با استقامت ترين آنها (گاه) با يك نگاه يا يك كلمه دگرگون مى شوند (از چنين افرادى بايد به خدا پناه برد).
بخش اول:
هركس در گرو اعمال خويش است:
امام علیه السلام در اين گفتار حكيمانه درباره چند خطر كه در انتظار انسان هاست هشدار مى دهد:
نخست مى فرمايد:
«گفتار انسانها نگهدارى مى شود»؛
(الأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ).
همانگونه كه قرآن مجيد مىفرمايد:
«(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ * إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِيدٌ * مَّا يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ)؛
یعنی:
ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس او را مى دانيم، و ما به او از رگ قلبش نزديكتريم! * (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه دو فرشته راست و چپ كه ملازم انسانند اعمال او را دريافت مى دارند. * انسان هيچ سخنى را بر زبان نمى آورد مگر اين كه فرشته اى مراقب وآماده براى (ضبط) آن است!».
در حديثى مى خوانيم:
معاذ بن جبل از پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله پرسيد:
چه چيز مى تواند مرا وارد بهشت كند و از دوزخ دور دارد؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله دستورى به او دادند و در آخر فرمودند:
«إلّا أُخْبِرُکَ بِمِلاکِ ذلِکَ كُلِّهِ؛
یعنی:
آيا اساس و ريشه همه اينها را به تو بگويم؟»
معاذ گفت: «آرى يا رسول الله»
پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«كَفِّ عَلَيْکَ هذا وَأشارَ إلى لِسانِهِ؛
یعنی:
اين را حفظ كن، و اشاره به زبان خود نمود».
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۴۳)
وقال علیه السلام:
.....
وَالسَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ،
......
حکمت ۳۴۳ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود:
.......
و باطن آنها آزموده خواهد شد
......
بخش دوم:
در دومين هشدار مى فرمايد:
«باطن اشخاص آزموده خواهد شد»؛
(وَالسَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ).
انسانها در كشاكش امتحانهاى سخت قرار مى گيرند تا آنچه در باطن دارند آشكار گردد و معلوم شود تا چه حد در ادعاهاى خود صادقند.
همانگونه كه قرآن مجيد خطاب به ياران پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله مى فرمايد:
«(وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِينَ مِنْكُمْ وَالصَّابِرِينَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَكُمْ)؛
ما همه شما را قطعاً مى آزماييم تا معلوم شود مجاهدان واقعى و صابران از ميان شما كيانند، و اخبار شما را بيازماييم!».
در حديث شريفى از اميرمؤمنان على علیه السلام در خطبة الوسيلة مىخوانيم :
«وَالاَْيَّامُ تُوضِحُ لَکَ السَّرَائِرَ الْكَامِنَة؛
گذشت روزگار آنچه را در باطن نهفته شده براى تو آشكار مى سازد».
@nahj_ir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۴۴)
وقال علیه السلام:
......
وَ(كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ)،
.......
حکمت ۳۴۳ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود:
......
و هركس در گرو اعمال خويش است.
.....
بخش سوم:
سپس امام علیه السلام به سراغ هشدار رفته و با استفاده از يكى از آيات قرآن مىفرمايد:
«و هركس در گرو اعمال خويش است»؛
(وَكُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ).
«رَهينَة» به معناى گروگان از ماده (رهن) گرفته شده و آن وثيقه اى است كه معمولاً شخص وام گيرنده به طلبكار مى دهد.
از اين تعبير استفاده مى شود كه تمام وجود انسانها در گرو اعمالى است كه انجام مى دهند و تا وظيفه خود را انجام ندهند اين گروگان آزاد نمى شود.
هرگاه انسان به اين سه هشدار عكس العمل مناسب نشان دهد و ايمان داشته باشد كه تمام سخنانش در نامه اعمالش و نزد خداى متعال حفظ مى شود و آنچه در درون دارد روزى آشكار مى گردد و همواره در گرو اعمال خويش و انجام وظايف الهى است، به يقين مصداق روشن فرد مؤمن صالح خواهد بود و به يقين اهل نجات است.
@nahj_ir
مدیریت:
@bidaryir
#سبک_زندگی را از #نهج_البلاغه بیاموزیم (۲۴۵)
وقال علیه السلام:
.....
وَالنَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللّهُ:
.......
حکمت ۳۴۳ نهج البلاغه
امام علیه السلام فرمود:
.......
مردم همگى در نُقصانند و داراى عيوبى هستند جز كسى كه خدا او را حفظ كند
......
بخش چهارم:
آنگاه امام علیه السلام سخن از هشدار چهارم مى گويد:
«(بدانيد) مردم همگى در نُقصانند و همگى داراى عيوبى هستند جز كسى كه خداوند او را حفظ كرده است»؛
(وَالنَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلاَّ مَنْ عَصَمَ اللّهُ).
منقوص، كسى است كه داراى نقص و عيبى است و مدخول نيز همين معنا را مى دهد. ممكن است اوّلى اشاره به نقصان در عقل و اعتقادات باشد و دومى اشاره به نُقصان اعمال و گرفتار بودن در چنگال رذائل اخلاقى.
اين هشدار چهارم اشاره به كسانى است كه گرفتار انواع معاصى و گناهان هستند و مى گويند: ما سرانجام توبه خواهيم كرد و خود را اصلاح مى كنيم.
امام علیه السلام مى فرمايد:
همگى در حال نُقصانند و عيوب به باطن آنها سرايت مىكند وبازگشت و جبران، روزبه روز مشكل تر مى شود.
جمله «إِلاَّ مَنْ عَصَمَ آللّهُ» در درجه اوّل شامل حال معصومان است و ليكن تمام كسانى كه پيرو آنانند و در مسير آنها گام برمى دارند نيز از نوعى عصمت الهى برخوردار مى شوند.
قرآن مجيد در آيه ۱۷۵ سوره «نساء» بعد از آن كه به اهميت قرآن اشاره كرده، مى فرمايد:
«(فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا بِاللهِ وَاعْتَصَمُوا بِهِ فَسَيُدْخِلُهُمْ فِي رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَيَهْدِيهِمْ إِلَيْهِ صِرَاطآ مُّسْتَقِيمآ)؛
یعنی:
اما آنها كه به خدا ايمان آورده اند و به اين كتاب آسمانى چنگ زدند به زودى همه را در رحمت و فضل خود وارد خواهد ساخت و در صراط مستقيم به سوى خودش هدايت مىكند».
@nahj_ir