#نهج_البلاغه
#آغاز_خطبه۲۳۳
فصاحت و بلاغت اهل بيت عليهم السّلام
(و من كلام له (عليه السلام) بعدَ أن أقدم أحدهم على الكلام فحصر، و هو في فضل أهل البيت)
أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ؛ وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَامِ وَ فِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ.
(هنگامى كه «جعدة بن هبيرة» خواهر زاده امام عليه السّلام نتوانست در حضور آن حضرت سخن بگويد فرمود):
آگاه باشيد، همانا زبان، پاره اى از وجود انسان است، اگر آمادگى نداشته باشد، سخن نمى گويد، و به هنگام آمادگى، گفتار او را مهلت نمى دهد، همانا ما اميران سخن مى باشيم، درخت سخن در ما ريشه دوانده، و شاخه هاى آن بر ما سايه افكنده است.(1)
________________________________
(1). اشاره به علم: اوراشن ORATION (علم خطابه و سخنورى).
#خطبه۲۳۳
۲۰ اسفند
#نهج_البلاغه
#آغاز_خطبه۲۳۳
فصاحت و بلاغت اهل بيت عليهم السّلام
(و من كلام له (عليه السلام) بعدَ أن أقدم أحدهم على الكلام فحصر، و هو في فضل أهل البيت)
أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ وَ لَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ؛ وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَامِ وَ فِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ.
(هنگامى كه «جعدة بن هبيرة» خواهر زاده امام عليه السّلام نتوانست در حضور آن حضرت سخن بگويد فرمود):
آگاه باشيد، همانا زبان، پاره اى از وجود انسان است، اگر آمادگى نداشته باشد، سخن نمى گويد، و به هنگام آمادگى، گفتار او را مهلت نمى دهد، همانا ما اميران سخن مى باشيم، درخت سخن در ما ريشه دوانده، و شاخه هاى آن بر ما سايه افكنده است.(1)
________________________________
(1). اشاره به علم: اوراشن ORATION (علم خطابه و سخنورى).
#خطبه۲۳۳
۲۰ اسفند
#نهج_البلاغه
پیوسته در راه و یاد پیامبر(ص)
(و من كلام له (عليه السلام) اقتصّ فيه ذكرَ ما كان منه بعد هجرة النبي (صلي الله عليه وآله) ثم لِحاقه به:)
فَجَعَلْتُ أَتْبَعُ مَأْخَذَ رَسُولِ اللَّهِ (صلي الله عليه وآله)، فَأَطَأُ ذِكْرَهُ حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى الْعَرَجِ [الْعَرْجِ].
[قال السيد الشريف رضي الله عنه في كلام طويل قوله «فأطأ ذكره» من الكلام الذي رَمى به إلى غايتي الإيجاز و الفصاحة، أراد أني كنتُ أعطى خبره من بدء خروجي إلى أن انتهيتُ إلى هذا الموضع، فكَنى عن ذلك بهذه الكناية العجيبة].
(از هجرت و پيوستن به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم سخن مى گويد):
خود را در راهى قرار دادم كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رفته بود، و همه جا از او پرسيدم تا به سرزمين «عرج»(1) رسيدم.
(اين جملات در يك سخن طولانى آمده است، جمله «فأطأ ذكره» (در همه جا از او مى پرسيدم.) يكى از سخنانى است كه در اوج فصاحت قرار دارد، يعنى خبر حركت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از ابتداء حركت تا پايان به من مى رسيد، كه امام اين معنا را با كناية آورده است).
______________________________
(1). عرج: يكى از منزلگاههاى بين مكّه و مدينه است، وقتى امام عليه السّلام زنان و فرزندان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را با پاى پياده از مكّه تا محلّه قبا در مدينه رساند پاهاى آن حضرت ورم كرد، و خونين شد. پيامبر در منزل «كلثوم بن هدم» بودند، وقتى نگاهش به پاهاى امام على عليه السّلام افتاد اشك در چشمان آن حضرت حلقه زد.
#خطبه۲۳۶
۲۴ اسفند
#نهج_البلاغه
عمل برای آخرت در فرصت دنیا
فَاعْمَلُوا وَ أَنْتُمْ فِي نَفَسِ الْبَقَاءِ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ وَ التَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ، وَ الْمُدْبِرُ يُدْعَى وَ الْمُسِيءُ يُرْجَى، قَبْلَ أَنْ يَخْمُدَ الْعَمَلُ وَ يَنْقَطِعَ الْمَهَلُ وَ يَنْقَضِيَ الْأَجَلُ [تَنْقَضِيَ الْمُدَّةُ] وَ يُسَدَّ بَابُ التَّوْبَةِ وَ تَصْعَدَ الْمَلَائِكَةُ.
حال كه زنده و برقراريد، پس عمل نيكو انجام دهيد، زيرا پرونده ها گشوده، راه توبه آماده، و خدا فراريان را فرا مى خواند، و بدكاران اميد بازگشت دارند. عمل كنيد، پيش از آن كه چراغ عمل خاموش، و فرصت پايان يافته، و اجل فرارسيده، و در توبه بسته، و فرشتگان به آسمان پرواز كنند.
#خطبه۲۳۷
۲۵ اسفند
#نهج_البلاغه
#آغاز_خطبه۲۳۸
وصف یاران معاویه(شامیان)
جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبِيدٌ أَقْزَامٌ، جُمِعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ، مِمَّنْ يَنْبَغِي أَنْ يُفَقَّهَ وَ يُؤَدَّبَ وَ يُعَلَّمَ وَ يُدَرَّبَ وَ يُوَلَّى عَلَيْهِ وَ يُؤْخَذَ عَلَى يَدَيْهِ؛ لَيْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمانَ.
آنها افرادى سنگدل، اوباش و بردگانى فرومايه اند که از هر سو گردآورى شده و از گروههاى مختلف و ناهمگون برگرفته شده اند. آنها کسانى هستند که سزاوار است آنان را دين و ادب بياموزند و تعليم و تربيت شوند و ولى و قيّمى براى سرپرستى آنها تعيين گردد دستشان را بگيرند. آنها نه از مهاجرانند، نه از انصار، نه از کسانى که خانه و زندگى خود را در اختيار مهاجران قرار دادند و نه از جان و دل ايمان را پذيرفته اند.
#خطبه۲۳۸
۲۷ اسفند
#نهج_البلاغه
#آغاز_خطبه۲۳۹
فضائل اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ وَ مَوْتُ الْجَهْلِ؛ يُخْبِرُكُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِكَمِ [حُكْمِ] مَنْطِقِهِمْ.
آنها (آل محمّد) مايه حيات علم و دانش و مرگ جهل و نادانى هستند. حلم آنها شما را از علمشان آگاه مى سازد و ظاهرشان از باطنشان و سکوتشان از منطق حکيمانه آنها شما را مطلع مى کند.
#خطبه۲۳۹
۲۹ اسفند
#نهج_البلاغه
سخنى از آن حضرت (ع) پيش از شهادتش
(و من كلام له (علیه السلام) قبلَ مَوته:)
أَيُّهَا النَّاسُ، كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ، الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ. كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ، فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ، هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُونٌ.
(در سال 40 هجرى در بيستم رمضان قبل از شهادت فرمود).
1. ياد مرگ:
اى مردم هر كس از مرگ بگريزد، به هنگام فرار آن را خواهد ديد، اجل سر آمد زندگى، و فرار از مرگ رسيدن به آن است. چه روزگارانى كه در پى گشودن راز نهفته اش بودم اما خواست خداوند جز پنهان ماندن آن نبود، هيهات كه اين علمى پنهان است.
#خطبه۱۴۹
۳۰ اسفند
.
خطبه ۱۴۹ در يك نگاه:
همان گونه كه در شرح اسناد خطبه آمده است امام عليه السلام اين سخنان را زمانى بيان فرمود كه در بستر شهادت افتاده بود، هم در نظر داشت وصيّت كند و هم مى خواست به همگان پند و اندرز دهد. در حقيقت اين خطبه، از سه بخش تشكيل يافته است بخش اوّل درباره مرگ است كه هيچ كس توان فرار از آن را ندارد و زمان و مكان آن، بر هيچ كس معلوم نيست.
بخش دوّم وصيّت كوتاه و گويا بسيار پر محتوايى است، كه امام عليه السلام از خود به يادگار گذاشته، وصيّتى كه دل ها را به خود جذب مى كند و مسير آينده را روشن مى سازد.
در بخش سوّم درسهاى عبرتى را كه مردم مى توانند از شهادت آن حضرت بگيرند بيان مى فرمايد و در ضمن، اين حقيقت را گوشزد مى كند كه وقتى من از ميان شما بيرون بروم، و ديگرى بر جاى من بنشيند متوجه خواهيد شد كه من كه بودم؟ و چه مى خواستم؟ و چه در دل داشتم؟
#خطبه۱۴۹
۳۰ اسفند
#نهج_البلاغه
وصيّت هاى امام على عليه السّلام
أَمَّا وَصِيَّتِي، فَاللَّهَ لَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً، وَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه وآله) فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هَذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا. حُمِّلَ كُلُّ امْرِئٍ مِنْكُمْ مَجْهُودَهُ وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ. رَبٌّ رَحِيمٌ، وَ دِينٌ قَوِيمٌ، وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ.
امّا وصيّت من نسبت به خدا، آن كه چيزى را شريك خدا قرار ندهيد، و نسبت به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين است كه، سنّت و شريعت او را ضايع نكنيد. اين دو ستون محكم را بر پا داريد و اين دو چراغ را فروزان نگهداريد و تا آن زمان كه از حق منحرف نشده ايد، سرزنشى نخواهيد داشت، كه براى هر كس به اندازه توانايى او وظيفه اى تعيين گرديده، و نسبت به افراد جاهل و نادان تخفيف داده شده است زيرا كه: پروردگار رحيم، و دين استوار، و پيشوا آگاه است.
#خطبه۱۴۹
۱ فروردین
#نهج_البلاغه
فضائل اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم
لَا يُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ، وَ هُمْ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ وَ وَلَائِجُ الِاعْتِصَامِ؛ بِهِمْ عَادَ الْحَقُّ إِلَى نِصَابِهِ وَ انْزَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ مُقَامِهِ [مَقَامِهِ] وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ مَنْبِتِهِ؛ عَقَلُوا الدِّينَ عَقْلَ وِعَايَةٍ وَ رِعَايَةٍ، لَا عَقْلَ سَمَاعٍ وَ رِوَايَةٍ، فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ.
هرگز با حق مخالفت نكردند، و در آن اختلاف ندارند.
آنان ستون هاى استوار اسلام، و پناهگاه مردم مى باشند، حق به وسيله آنها به جايگاه خويش بازگشت، و باطل از جاى خويش رانده و نابود، و زبان باطل از ريشه كنده شد.
اهل بيت پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم دين را چنانكه سزاوار بود، دانستند و آموختند و بدان عمل كردند، نه آنكه شنيدند و نقل كردند، زيرا راويان دانش بسيار، امّا حفظ كنندگان و عمل كنندگان به آن اندكند.
#خطبه۲۳۹
۳ فروردین
#نهج_البلاغه
#خطبه۲۴۰
نكوهش از موضع گيرى هاى نارواى عثمان
(و من كلام له (عليه السلام) قاله لعبد الله بن العباس و قد جاءه برسالة من عثمان و هو محصور يسأله فيها الخروج إلى ماله بِيَنبُع، ليقلّ هتف الناس باسمه للخلافة، بعد أن كان سأله مثل ذلك من قبل، فقال (عليه السلام) )
يَا ابْنَ عَبَّاسٍ، مَا يُرِيدُ عُثْمَانُ إِلَّا أَنْ يَجْعَلَنِي جَمَلًا نَاضِحاً بِالْغَرْبِ أَقْبِلْ وَ أَدْبِرْ، بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ ثُمَّ بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَقْدُمَ، ثُمَّ هُوَ الْآنَ يَبْعَثُ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ؛ وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِيتُ أَنْ أَكُونَ آثِماً.
(در سال 35 هجرى وقتى عثمان محاصره شد، ابن عباس را فرستاد كه على عليه السّلام در مدينه نباشد و به باغات ينبع «محلّى در اطراف مدينه» برود، كه مردم به نام او شعار ندهند، امام رفت. وقتى احتياج شديد به يارى داشت پيغام داد و امام به مدينه برگشت. دوباره ابن عباس را فرستاد كه على عليه السّلام از مدينه خارج شود، امام فرمود):
اى پسر عبّاس، عثمان جز اين نمى خواهد كه مرا سرگردان نگهدارد، گاهى بروم، و زمانى برگردم،(1) يك بار پيغام فرستاد از مدينه خارج شوم، دوباره خبر داد كه باز گردم، هم اكنون تو را فرستاده كه از شهر خارج شوم. به خدا سوگند، آنقدر از او دفاع كردم كه ترسيدم گناهكار باشم.
__________________________
(1) يجعلني جملا ناضحا (مرا چون شتر آبكش قرار داد) ضرب المثل است و پيامش همان است كه در ترجمه آمد. دلو بزرگ چاه آب را با طنابى بر شتر مى بستند، وقتى از چاه دور مى شد دلو بالا كشيده شده زمين آبيارى مى شد و چون به عقب بر مى گشت و به چاه نزديك مى شد دلو آب به ته چاه مى رسيد.
#خطبه۲۴۰
۴ فروردین
#خطبه۲۴۰ در يك نگاه:
محتواى اين خطبه روشن است؛ در سال 35 هجرى هنگامى كه مردم عثمان را در خانه اش محاصره كرده بودند و تقاضاى عزل او را از خلافت داشتند، جمعيّت شعار مى دادند كه خلافت حق على بن ابى طالب است. عثمان براى اينكه جلوى اين شعار را بگيرد مصلحت در اين دانست كه على عليه السلام از چشم مردم مدينه دور شود، لذا چنين پيشنهادى به آن حضرت كرد. و اين درحالى بود كه قبلا همين پيشنهاد را كرده بود و امام به آن عمل كرد. سپس نامه ديگرى نوشت كه امام به مدينه برگردد و از او دفاع كند. امام برگشت باز عثمان پيشنهاد رفتن به ينبع را به آن حضرت داد كه امام در اين كلام مى فرمايد: عثمان مى خواهد من همچون شتر آب كش باشم، هر زمان مصلحتش در آمدن من باشد بيايم و هر زمان در رفتن من باشد بروم.
۴ فروردین