شرح حکمت ۵۴ بخش ۴ اهمیت عقل و ادب و مشورت.mp3
1.74M
🌹سلسله جلسات #درسهای_نهج_البلاغه
✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه
📒 #حکمت54 4⃣
⭕️ اهمیت عقل و ادب و مشورت
🎙حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت54 ( 4 )
🔹 اهمیت عقل و ادب و مشورت
🔻در نامه ۵۳ ، بند ششم مولا علی (علیه السلام) ، به مالک اشتر می نویسند که با سه گروه مشورت نکن.
🔸۱. یکی بخیل
🔸۲. یکی حریص
🔸۳. یکی ترسو
🔻در مورد دلائل این قصّه هم اینگونه فرمودند :
1⃣ « لاَ تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلاً » ؛ بخیل را در گروه مشاورانت داخل نکن. چرا؟ چون « يَعْدِلُ بِكَ عَنِ اَلْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ اَلْفَقْرَ» ؛ جلوی تو را می گیرد که به امّت بخواهی بخششی کنی و به تو وعده دروغین فقر می دهد.
2⃣ دیگر چه کسی؟ « وَ لاَ جَبَاناً » ؛ از آدم ترسو برای مشورت بپرهیز. چرا؟ چون « يُضْعِفُكَ عَنِ اَلْأُمُورِ » ؛ می خواهی کارهای جدی و مهم انجام بدهی ، تو را به بهانه احتیاط ، ضعیف می کند در تصمیمات بزرگ.
3⃣ سومین کسی که نباید در مشورت دخیل بشود ، حریص است ؛ « وَ لاَ حَرِيصاً » ؛ چرا؟ چون « يُزَيِّنُ لَكَ اَلشَّرَهَ بِالْجَوْرِ » ؛ چون بدی ها را با ظلم برای تو تزیین می کند. بعد فرمود: « فَإِنَّ اَلْبُخْلَ وَ اَلْجُبْنَ وَ اَلْحِرْصَ» بخل و ترس و حرص « غَرَائِزُ شَتَّى» ؛ درست است غریزه های مختلفی هستند امّا « يَجْمَعُهَا سُوءُ اَلظَّنِّ بِاللَّهِ » ریشه هر سه بد گمانی به خداست .
🔹 نکته دیگری که مولا علی (علیه السلام) در حکمت ۱۶۱ در مورد مشاوره می فرمایند ، این است که: کسی که با دیگران مشورت می کند در واقع در عقل آنها شریک می شود.
🔹 و آخرین نکته هم در نامه ۳۱ بند هفدهم است، که مولا علی (علیه السلام ) به فرزندشان می فرمایند :
در مشورت و مشاوره با زنان، دقّت و احتیاط داشته باش؛ چرا؟ چون معمولاً رأی شان خیلی زود سست می شود و عزمشان هم نقض می شود.
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
╰❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╯
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۶۳)
📚 انتشارات عهدمانا
منزل ویلایی و بزرگ سرگئی ، آن قدر اتاق داشت که کشیش بتواند یکی از اتاق ها را در اختیار بگیرد و مطالعاتش را ادامه دهد. کتابهای اهدایی جرج جرداق را . ولعی که برای خواندن کتاب ها داشت ، سبب نمی شد تا نسخهٔ خطی ارزشمند را در اولویّت مطالعاتش قرار ندهد. کاغذهای پاپیروس مصری و پوستی را که خوانده بود ، در کشوی میز کارش قرار داد و باقی اوراق را گذاشت روی میز و عینکش را به چشم زد تا قبل از ناهار ، بخشهایی از آنها را بخواند ؛ بعد از ظهر استراحتی کند و دوباره تا پاسی از شب بی وقفه بخواند تا فرصتها را از دست ندهد و قبل از بازگشتن به مسکو ، مطالعاتش را دربارهٔ علی به پایان برساند. دست خط این بخش از کتاب ، عربی و بسیار خوانا نوشته شده بود که سی صفحه ای می شد و تاریخ آن مربوط به میانهٔ قرن پانزدهم میلادی بود. شروع کرد به خواندن .
▪️▪️▪️
من حسین هستم ؛ از شیعیان عراق که در جوانی به اسارت دولت عثمانی در آمدم . پس از طی دوران اسارت ، در قسطنطنیه ماندم . مذهبم را تقیّه کردم و در کتابخانهٔ سلطانی ، مشغول به کار شدم تا حال که شصت و نه سال دارم و عجبم از روزگار که چه بازیهایی دارد. هنگام فهرست نویسیِ متون عربی ، همین کتاب قدیمی و با ارزش را دیدم و با اشتیاق خواندم . چند بار سعی کردم آن را به سرقت ببرم ، که میسّر نشد. شاید کسی روزی این کار را بکند . این حاشیه را بر این متون می نویسم تا از حقانیّت و بزرگی مردی دفاع کنم که قرنها بردن نامش جرم تلقّی می شد. نوشتم تا منش و سیرهٔ علی ، سرلوحهٔ راه و روش زندگی دیگران قرار گیرد.
می گویند هنگامی که علی به سوی صفین عازم بود ، در میان راه به شهری به نام انبار رسید. مردم این شهر دوستدار امام بودند ؛ در پشت سر ایشان شروع کردند به دویدن و دست تکان دادن و هورا کشیدن و بدین وسیله شادی خود را ابراز می کردند .
علی از آنها پرسید : « این کارها برای چیست ؟ »
گفتند : « این رسم ماست ؛ رسمی که در مورد امیران انجام می دهیم. همچنین برای شما آذوقه و برای چهارپایانتان علوفهٔ فراوان آورده ایم . »
علی فرمود : « این کارها و این رسم ها هیچ سودی برای من و شما ندارد ، زیرا من مانند امیران نیستم که از تشریفات و تکریم ها خشنود شوم و شایسته نیست که شما خود را به زحمت بیندازید . در مورد آذوقه هم حاضر نیستم چیزی از روزی شما را بخورم ، مگر آنکه بهای آن را بگیرید. »
آنها گفتند : « یا امیرالمؤمنین قبول است ؛ به شرط آنکه بهای آن را خود ما تعیین کنیم. »
امام فرمودند : «خیر ! در این صورت شما قیمت درستی بر آن نخواهید گذاشت. »
↩️ ادامه دارد...
🔴 هشدار از آزمایش های الهی
💠 چه بسا كسی كه با نعمتهایی که به او رسيده، به دام افتد و با پرده پوشی گناه فريب خورد و با ستايش شدن آزمايش گردد و خدا هيچ كس را همانند مهلت دادن نيازمود.
📒 #نهج_البلاغه ، حکمت ۱۱۶
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
شرح حکمت ۵۵ قسمت ۱ اقسام بردباری.mp3
2.73M
🌹سلسله جلسات #درسهای_نهج_البلاغه
✅ شرح نهج البلاغه با نهج البلاغه
📒 #حکمت55 1⃣
⭕️ اقسام بردباری
🎙حجت الاسلام #مهدوی_ارفع
╭❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╮
✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨
🌹شرح #حکمت55 ( 1 )
💠 الصَّبْرُ صَبْرَانِ صَبْرٌ عَلَى مَا تَكْرَهُ وَ صَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ.
🔹 اقسام بردباری
💠 امیرالمؤمنین (علیه السلام) در حکمت ۵۴ نهج البلاغه می فرمایند:
🔻صبر دو نوع است؛
1⃣ یکی صبر در مقابل چیزی که دوست داری اما به ضرر توست
2⃣ و دیگری صبر در مقابل چیزی که دوست نداری، اما به خیر و صلاح توست.
🔻 اساساً صبر جایگاهش کجاست؟ انسان دائماً در معرکه نزاع بین عقل و نفس قرار دارد. ملاک برای عقل، مصلحت و مفسده حقیقی است؛ اما ملاک برای نفس میل و بی میلی است که ریشه در نفسانیّت های غیر عقلانی دارد؛ گاهی چیزی برای انسان مضر است ولی نفس آن را دوست دارد و گاهی برعکس، چیزی برای انسان مفید است اما نفس از آن خوشش نمیآید.
🔻 خداوند در قرآن کریم درباره همین نکته فرمود:
«عَسی اَن تَکرَهُوا شَیئا وَ هُوَ خَیرٌ لَکُم » ؛ چه بسا از چیزهایی بدتان میاید اما همان خیر شماست. « وَ عَسی اَن تُحِّبُوا شَیئاً وَ هوَ شَرٌّ لَکُم» ؛ و چه بسا از چیزهایی خوشتان می آید که همان برای شما شر و مفسده است.
✅ صبر یک ملکه نفسانی است که هرگاه امری برای انسان مفید باشد، ولی نفس از قبول کردن آن کراهت داشته باشد، نفس را وادار به پذیرش میکند و هرگاه امری برای انسان مضر باشد ولی نفس نسبت به آن میل و کشش و محبت داشته باشد، صبر جلوی نفس را میگیرد؛ لذا صبر از نظر امیرالمؤمنین (علیه السلام) نوعی شجاعت است؛ شجاعت چشم پوشی از لذّت مضر و اقدام به چیزی که برای نفس ناخوشایند است، اما مفید است؛
🔻 در حکمت ۴ حضرت فرمودند: « الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ »
🎙حجت الاسلام مهدوی ارفع
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
╰❁━═━⊰✼❆🍃🌹🍃❆✼⊱━═━❁╯
#پندانه
✍مردی گوسفندی ذبح و آن را کباب کرد؛ به برادرش گفت برو و دوستان و نزدیکان را بگو که بیایند تا با هم این گوسفند را بخوریم.
برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد: آی مردم کمک کنید، خانه ما آتش گرفته است. تعداد اندکی برای نجات دادن آنها آمدند، وقتی به خانه رسیدند با کباب گوسفند و نوشیدنیهای رنگارنگ پذیرایی شدند.
برادرش آمد و دید که کسانی دیگر آمده و گوسفند کباب شده را خوردهاند.از برادرش پرسید: چرا دوستان و نزدیکان را صدا نکردی؟برادرش گفت: اینها دوستان ما و شما هستند.
کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند
میپنداشتید، حتی حاضر نشدند یک سطل آب روی خانه شما که آتش گرفته بود، بیاندازند. خیلیها هنگام کباب و گوسفند دوستان آدم هستند، وقتی خانه آتش گرفت، حتی یک سطل آب هم روی خاکسترتان نخواهند ریخت.
🔺قدر دوستان واقعیمان را بدانیم ...
⚫️⚫️⚫️⚫️
اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَىٰ عَلِيِّ بْنِ مُوسَىٰ الرِّضَا الْمُرْتَضَىٰ الْإِمامِ التَّقِيِّ النَّقِيِّ وَحُجَّتِكَ عَلَىٰ مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَمَنْ تَحْتَ الثَّرَىٰ الصِّدِيقِ الشَّهِيدِ صَلاةً كَثِيرَةً تامَّةً زاكِيَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَىٰ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ.
⚫️⚫️⚫️⚫️
📔 لذت مطالعه (خلاصه کتاب)
🔔 ناقوس ها به صدا در می آیند.(۶۴)
📚 انتشارات عهدمانا
آنها پرسیدند : « چه عیبی دارد ؟! ما می خواهیم آن را به شما هدیه بدهیم . مگر هدیه دادن ممنوع است که ما را از آن باز می داری ؟ »
امام پاسخ دادند : « هدیه دادن حرام نیست ، اما هدیه گرفتن من به عنوان امیر از شما مردم نیازمند ، کار شایسته ای نیست. »
آنان گفتند : « ما قصد داریم با این کار، کرامت و توانگری خود را نیز نشان دهیم . »
امام گفت : «چه می گویید که ما از شما توانگرتریم!»
در روایتی خواندم که مردی به نام علاء بن زیاد حارثی به امیرمؤمنان عرض کرد : « یا علی! از دست برادرم عاص گلایه دارم . »
حضرت فرمود : « چه کار کرده است ؟ »
گفت : « عبایی پوشیده و از دنیا کناره گرفته است. »
حضرت فرمود : « از او بخواهید نزد من آید. »
وقتی عاص به خدمت امام رسید ، امام خطاب به او فرمود : « شیطان تو را فریب داده است ! چرا به زن و فرزندت رحم نمیکنی ؟ گمان میکنی خداوند دوست ندارد از نعمتهایش برخوردار شوی ؟! در حالی که خداوند نعمتهایش در روی زمین را برای مؤمنانش قرار داده است. »
عاص گفت : « یا امیرالمؤمنین! اگر چنین است ، چرا خود از لباس های کهنه و زبر و غذاهای ساده استفاده میکنید ؟»
امام پاسخ داد : « من مانند تو نیستیم. خداوند بر حاکمان واجب کرده که در شیوهٔ زندگی ، خود را در ردیف فقیرترین افراد جامعه قرار دهند تا از مشکلات فقیران و تنگ دستان غافل نشوند. »
حکایتی هم خواندم از علاقه ای که بین علی و ابوذر وجود داشت. می گویند در زمان خلافت عثمان ، چون او بیت المال را حیف و میل میکرد و آن را به اقوام خویش می بخشید ، ابوذر از هر فرصتی برای انتقاد از عملکرد او استفاده میکرد. او روزی به حالت انتقاد از مردمی که کنارش بودند، پرسید: آیا رهبری اسلامی می تواند بیت المال را به عنوان قرص برای خود بردارد و هر وقت که توانست آن را پس بدهد؟
↩️ ادامه دارد...