eitaa logo
پای درس امیرالمؤمنین علی علیه السلام
568 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
29 فایل
نهج البلاغه خوانی سیری در نهج البلاغه
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح حکمت 462 درست است كه بايد افراد نيكوكار را تشويق كرد و عالمانى را كه علم آن ها سبب پيشرفت جامعه انسانى اسلامى شده مورد تمجيد قرار داد ولى گاه اين تعريف و تمجيدها آفاتى را نيز به دنبال دارد كه بايد از آن پرهيز كرد. نخست اين كه در بسيارى از اوقات سبب كبر و غرور مى شود و شخصِ تمجيد و تعريف شده پيش خود فكر مى كند كه سرآمد افراد جامعه است همه بايد به او احترام بگذارند و دربرابر او سكوت كنند و گوش به فرمانش باشند، و مى دانيم كه غرور و خودبرتربينى يكى از مهلكات است. ديگر اين كه گاه اين تعريف و تمجيدها سبب مى شود كه انسان در مسير تكامل متوقف گردد… مشكل ديگرى كه گاه از اين تعريف و تمجيدها ناشى مى شود اين است كه حسادت مخالفان را برمى انگيزد و به عداوت و دشمنى آن ها دامن مى زند … به همين دليل بايد در هرچيز ازجمله مدح و ثناى ديگران اعتدال را رعايت كرد و افراد كم ظرفيت و پرظرفيت را به تناسب حالشان مورد مدح و تشويق قرار داد.
شرح حکمت 463 نكته مهمى كه امام(عليه السلام) در اين جا يادآورى مى كند نگاه هاى مختلفى است كه به دنيا مى شود. توضيح اين كه: گاه در نظر بعضى افراد، رواياتى كه در مدح دنيا آمده و آن را مزرعه آخرت يا دار عافيت و يا به منزله دانشگاه شمرده، با رواياتى كه در ذم آن آمده متناقض است. در حالى كه هرگز چنين نيست. اگر دنيا را براى دنيا بخواهيم، دنياى مذموم و نكوهيده است و اگر دنيا را ابزارى براى رسيدن به آخرت و مزرعه اى براى كِشت بذر نيكى ها ومعارف بدانيم ممدوح است و سراى نمونه.
شرح حکمت 464 امام(عليه السلام) پيش بينى روشنى درباره آينده تاريك بنى اميه كرده است و همان گونه كه پيش بينى كرده بود رخ داد. ابن ابى الحديد مى گويد: اين يك خبر غيبى صريح است زيرا بنى اميه مادامى كه در ميانشان اختلاف نبود و جنگشان تنها با غير خودشان بود… در اين ايام حكومت مستقرى داشتند اما هنگامى كه وليد بن يزيد به حكومت رسيد و پسر عمويش يزيد بن وليد به جنگ او برخاست و او را به قتل رسانيد بنواميه با هم اختلاف كردند و وعده الهى فرارسيد و در اين زمان بود كه دعوت كنندگان به سوى بنى العباس در خراسان برخاستند.... اختلاف آنها موجب شد که در نهایت زوال آن به دست ابومسلم خراسانى بود (و عجب اين كه) ابومسلم در ابتداى كار فردى بسيار ضعيف، فقير و مسكين بود و اين شاهد خوبى براى گفتار امام(عليه السلام) است كه لشكر او را تشبيه به كفتار كرده است.
شرح حکمت 465 در اين گفتار حكيمانه، امام(عليه السلام)، هم اشاره به نقش انصار در پيشرفت اسلام كرده و هم دو صفت برجسته آن ها را بيان نموده است. در قسمت اول، كار آن ها را تشبيه به پرورش فرزند مى كند و مى دانيم كه اسلام هنگامى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) از مكه به مدينه هجرت كرد در واقع همچون نهال يا كودكى بود كه هنوز پرورش نيافته بود. انصار و ياران مدينه به سرعت به آن پيوستند و از آن حمايت كردند و در جنگ هاى مختلف دفاع جانانه نمودند تا اسلام پرورش و گسترش يافت و اين نهال الهى به ثمر رسيد…انصار از همان آغاز كار جان خود را در طبق اخلاص گذاشتند و به پيغمبر(صلى الله عليه وآله) تقديم نمودند، و پشتيبانى آن ها حملات پى درپى بت پرستان مكه را خنثى كرد و سرانجام، اسلام، تمام جزيرة العرب را در زير بال وپر خود قرار داد و اين افتخار براى انصار در تاريخ اسلام ثبت شد.
شرح حکمت 466 اشاره به اين كه هنگامى كه انسان به خواب مى رود بسيار مى شود كه وضوى او بر اثر خروج ريح باطل گردد. «وِكاء» به معناى نخى است كه دهانه مشك را با آن مى بندند و «السَّه» به معناى نشيمنگاه است. هنگامى كه اين نخ محكم باشد چيزى از مشك خارج نمى شود ولى زمانى كه آن نخ، باز يا شل شود آنچه در مشك است بيرون مى ريزد و اين تعبير به گفته مرحوم سيد رضى از كنايات و تشبيهات عجيب است و منظور امام(عليه السلام) اين است كه انسان تا خواب نرفته مى تواند خود را حفظ كند تا وضوى او باطل نشود اما زمانى كه به خواب رفت اعضاى او سست مى شود و نمى تواند خود را حفظ كند و اى بسا چيزى از او خارج شود و وضو باطل گردد و در واقع فلسفه بطلان وضو به سبب خواب، ممكن است همين باشد.
شرح حکمت 467 در تفسير اين سخن و اين كه امام(عليه السلام) اشاره به چه كسى نموده نظرات مختلفى در ميان شارحان نهج البلاغه وجود دارد كه مى توان آن را در سه نظر خلاصه كرد: نخست اين كه منظور، پيغمبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) است كه بر مردم حكومت كرد و امور را سامان داد و خود در مسير صحيح الهى گام برداشت تا زمانى كه اسلام سراسر جزيرة العرب را فراگرفت و آرامشى پيدا شد آن گونه كه شتر هنگامى كه به مقصد مى رسد مى خوابد و گلوگاه خود را بر زمين مى نهد...نظريه ديگر اين است كه منظور از اين شخص، خليفه دوم مى باشد كه در زمان او اسلام گسترش فراوانى يافت و فتوحات زيادى براى مسلمين رخ داد به گونه اى كه اسلام قسمت عمده جهان متمدن آن روز را زير بالوپر خود قرار داد… نظريه سوم اين كه آنچه امام(عليه السلام) در تمجيد از خليفه اول و دوم ذكر كرده از باب تقيه و ملاحظه حال مردم بوده چراكه گروه زيادى تحت تأثير تبليغات پرشور طرفداران خلفاى نخستين بودند و مقاومت در مقابل اعتقادات آن ها موجب تنش فراوانى مى شد. امام(عليه السلام) در اين بخش از سخنان خود مصلحت را در آن ديده كه نخست خدمات آن ها را بستايد سپس به نقاط ضعف آن ها اشاره كند ولى در مورد خليفه سوم كه حتى مردم آن زمان اعتقاد چندانى به او نداشتند و از محبوبيت عامه برخوردار نبود تقيه را كنار گذاشته و با صراحت به اشتباهات او اشاره فرموده است. ولى با توجه به اين كه اصالت اين خطبه و نامه ثابت نيست تفسير اول مناسب تر به نظر مى رسد.
شرح حکمت 469 هنگامى كه به تاريخ زندگى پر فرازونشيب اين امام بزرگوار مراجعه مى كنيم مى بينيم كه درباره كمتر كسى اينگونه افراط و تفريط شده است. گروهى آن حضرت را خدا دانسته اند كه به غُلات معروف شده اند…. نقطه مقابل غاليان، گروهى هستند كه به نواصب يا ناصبى ها معروف شدند و آن ها كسانى بودند كه با آن حضرت عداوت و دشمنى مى كردند و نمونه آن در زمان آن حضرت، خوارج و گروهى از اهل شام بودند. و قابل توجه اين كه آن حضرت و امامان بعد از آن حضرت از هر دو گروه تبرى جستند و حكم به كفر هر دو كردند.
شرح حکمت 470 (اشاره به اين‏كه ذات خداوند در انديشه هيچ ‏كس نمى ‏گنجد و بدانيم در تقسيم نعمت‏ هايش عدالت و حكمت را رعايت مى‏ فرمايد). توحيد در اين جا به معنى خداشناسى است و خداشناسى در صورتى كامل مى شود كه او را برتر از خيال و قياس و گمان و وهم بدانيم و از هرچه ديده ايم و شنيده ايم و گفته ايم فراتر بشماريم. زيرا آنچه در وهم انسان و خيال و قياس و عقل او مى گنجد محدود است و خداوند وجودى است نامحدود از هر جهت و به همين دليل همواره بزرگان علم عقايد گفته اند كه كنه ذات خدا بر هيچ كس حتى بر انبيا و اوليا روشن نيست… كسى عقيده كامل به عدالت خداوند دارد كه همه كارهاى او را بر وفق حكمت و عدالت بداند. تقسيم نعمت ها در ميان بندگان، وجود حوادث دردناك در زندگى، هجوم آفات و بلاها در مواقع خاص به فرد يا گروهى; آرى، او همه اين ها را از سوى خداوند مى داند و او را متهم به ظلم و بى عدالتى نمى كند و مشكل را در نقصان علم و آگاهى خود از مصالح و مفاسد امروز و آينده مى شمرد.
شرح حکمت 471 آن جا كه گفتار حكيمانه مفيد و سودمند، راهنما و هدايت كننده است بايد سخن گفت و آن جا كه گفتار از سر جهل است، غيبت است، تهمت، افترا، دروغ، سخن چينى، مطالب بيهوده و لغو است سكوت ترجيح دارد و البته گاه پيدا كردن مصاديق اين دو كمى مشكل است، هواى نفس مى گويد: اين گفتار حكيمانه است، بگو; وليكن شرع و عقل مى گويند: سخنى است بيهوده يا فسادانگيز، مگو; و در اين گونه موارد اگر انسان بر هواى نفس چيره نشود چه بسا سخنان ناپسند را خوب و پسنديده پندارد و به سراغ آن برود و اين همان چيزى است كه به عنوان تسويلات نفس و تزئينات شيطان معروف است.
شرح حکمت 472 باران يكى از نعمت هاى بزرگ الهى است كه در قرآن مجيد بارها به عنوان نعمت و همچنين به عنوان آيتى از آيات حق به آن اشاره شده است اين نعمت الهى گاهى خالى از ضايعات است، ابرها نرم نرم مى بارند بى آن كه طوفان و صاعقه و گردبادى همراه داشته باشد. امام(عليه السلام) در كلام خود آن ها را ابرهاى رام و تسليم شمرده، و گاه با طوفان ها و صواعق و گردبادها همراه است كه در عين باريدن، ضايعات فراوانى همراه دارد. آتش صاعقه انسان ها و خانه هايى را مى سوزاند و خاكستر مى كند و گردباد و طوفان سبب ويرانى خانه ها و امارت ها و ريشه كن شدن درختان مى شود. به همين دليل امام(عليه السلام) در دعاى باران خود عرضه مى دارد: «خداوندا! به وسيله ابرهاى رام به ما باران عنايت كن نه به وسيله ابرهاى سركش»
شرح حکمت 473 منظور امام(عليه السلام) رحلت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بود. شك نيست كه خضاب كردن و زدن رنگ مناسب به موهاى سفيد در هنگام كهنسالى يا ميانسالى، هم ازنظر عرف عقلا كار مطلوبى است و هم در شريعت اسلام بر آن تأكيد شده است به همين دليل سؤال كننده هنگامى كه امام(عليه السلام) را با محاسن سفيد شده و بدون خضاب ديد سؤال براى او پيش آمد و عرض كرد: «اى اميرمؤمنان! چه خوب بود محاسن خود را رنگ و خضاب مى كرديد»;امام(عليه السلام) در پاسخ فرمود: «خضاب و رنگ بستن زينت است ولى ما عزاداريم (منظور امام(عليه السلام) رحلت پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) است)»