eitaa logo
نجوای عاشقانه(کانال تخصصی روانشناسی و تربیت خانواده ).
334 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
10 فایل
💞 آرامش 💖 💌 این کانال مختص تمام مردان و بانوان سرزمینم ایران است که دنبال آرامش الهی هستند. 👪👪 آرامش در خانه ای است که با یاد خدا مملو شده باشد و اهل خانه به هم عشق بورزند و نماز کلید این آرامش‌ است.😍
مشاهده در ایتا
دانلود
💢در دنیای امروز سه نوع آدم وجود دارد مسموم کننده‌ها یعنی کسانی که دلسردتان میکنند و خلاقیتتان را زیر پا میگذارند و میگویند که نمیتوانید کاری بکنید.... سر به راهها یعنی کسانیکه خوش قلبند اما سرشان به کار خودشان است. آنها بفکر نیازهای خودشان هستند. کار خودشان را میکنند و هرگز برای کمک به دیگران پا پیش نمیگذارن. الهام بخش‌ها یعنی کسانی که پیش قدم میشوند تا زندگی دیگران را غنی کنند، روحیه آنهارا بالا ببرند و به آنها الهام ببخشند... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار پسر شمشیر ، سردار نا آرام*قسمت شانزدهم* برای امپراتوری عثمانی که نیمی از اروپا را درنوردیده بود و اکنون با تصرف دهها کشور اروپائی به وین ، پابتخت اتریش رسیده بود مایه ننگ بود که از یک سردار نوخاسته از کشوری ویران و پاره پاره شده که تا سه سال پیش هیچکس نام او را نشنیده شکست بخورد ، بهمین خاطر سردار بی همتای خود را بنام علیرضا پاشا که جنگاوری تیزهوش و شجاع و توانا بود را از جبهه اروپا به استانبول فراخوانده و به جنگ با سپهسالار سپاه ایران اعزام کرد ، علیرضا پاشا پس از ده روز ، نیروی سِتُرگ و عظیم بالغ بر یکصد و پنجاه هزار نفر با تجهیزات بسیار پیشرفته ، آماده و به سلطان عثمانی قول داد که ضربه ای سخت بر سپاه ایران وارد آورده و با سر نادر ، سپهسالار سپاه ایران ، به حضور سلطان برسد از آن سو ، نادر که تا دیاله در عراق امروزی تاخته بود پس از استقرار نیروی مرزی و ساختن پادگانی در آنجا به قصرشیرین و کرمانشاه مراجعت کرده و پس از ساختن پادگان های متعدد در مسیر جاده ها ، وارد همدان شد ، روزی که نادر به همدان مراجعت کرد مصادف با ورود پیک شاه تهماسب به همدان گردید ، نادر پس از اطلاع از اعلام رسمی جنگ توسط عثمانیان ، بدون درنگ به سپاه خسته و تازه از جنگ بازگشته خود دستور حرکت به سمت تبریز را داده و در حال حرکت به تبریز با فرستادن پیک هائی به شهرهای مختلف ایران ، با قید فوریت تمام ، درخواست اعزام سرباز و پیوستن آنان به سپاه خود را ابلاغ کرد ، در درازای مسیر تبریز ، تعداد سربازان نادر افزون گشته بطوری که هنوز به تبریز نرسیده ، تعداد نفرات ارتش ایران ، به یکصد هزار نفر رسید نادر بخوبی می دانست با توجه به اعلام رسمی جنگ توسط دولت عثمانی به ایران ، چنانچه در این جنگ شکست بخورد ، سلطه و اشغال امپراتوری عثمانی بر تمامی آذربایجان و کردستان و کرمانشاه و لرستان و خوزستان ، مشروعیت بین المللی یافته و برای همیشه ، کار از کار خواهد گذشت ، بهمین خاطر با عجله تمام بدون حتی یک روز استراحت در همدان ، بسوی تبریز تاخت ، او از جنوب و علیرضا پاشا از شمال مانند سیلی عظیم به یکدیگر نزدیک و نزدیک تر می شدند تا در نهایت در یکصد کیلومتری تبریز به هم رسیدند ، علیرضا پاشا که زودتر از نادر به میدان نبرد رسیده بودند بی درنگ فرمان حمله به سپاه ایران را صادر کرد و سربازان عثمانی مانند مور و ملخ به لشگر ایران تاختند سپاهیان ایرانی با سفارش و تاکید نادر ، در لاک دفاعی سختی فرو رفتند ، نیروهای ترک با توجه به برتری همه جانبه نسبت به نیروهای ایران ، بر شدت حملات خود افزوده و موفق شدند در جناح راست لشگر ایران نفوذ کرده و تلفاتی نیز وارد نمایند ، با فرا رسیدن تاریکی شب ، هر دو سپاه به خطوط اولیه خود بازگشته و اولین روز نبرد با پیروزی ترکها پایان یافت سرداران نادر با شگفتی و تعجب از تغییر رویه نادر ، شبانگاه به چادر وی رفته و علت امر را جویا شده و درخواست کردند لشگر ایران را از حالت دفاعی خارج و فرمان حمله بدهد ، نادر بدون اینکه دلیلی بیاورد دستور داد رویه و حالت لشگر ایران در صبح فردا نیز دفاع کامل بوده و هیچکس حق حمله ندارد پاسخ گنگ و مبهم ولی قاطع و تحکم آمیز نادر ، سرداران را قانع نکرد ولی چون جرات و جسارت مخالفت نداشتند برای ابلاغ دستورات فرماندهی به افراد خود به چادرهای خود مراجعت کردند 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
بامداد روز بعد مجددا سربازان ترک که طعم شیرین پیروزی روز قبل را چشیده بودند به تاخت و تاز درآمده و از جناههای مختلف به سپاه ایران یورش آورده و سپاهیان ایران که در لاک دفاعی فرو رفته بودند فقط تنها برای دفع حمله دشمن دست به عکس العمل های محدود می زدند ، سستی سپاه ایران ، باعث شد سرداران ترک ، اعتماد به نفس بیشتری یافته و سخت ترین حملات را از تمام جهات به نیروهای ایران وارد کنند ، دیری نگذشت که در جناح راست سپاه ایران ، شکافی بزرگ ایجاد شد و هر لحظه احتمال از هم پاشیده شدن آن دور از ذهن نبود ، روز به پایان رسید و با تاریکی شب ، آرامشی هر چند سست و لرزان ، بر هر دو سپاه ، حکمفرما گردید ، شبانگاه ، سرداران سپاه ایران مجددا به چادر نادر رفتند و قبل از اینکه حرفی بزنند نادر رشته سخن را بدست گرفت و دستور داد جناح راست سپاه را که آسیب جدی دیده بود شبانه و بطور پنهانی و بی سر و صدا ، با دو برابر نیروهای قبلی تقویت کرده و آرایش دفاعی لشگر نیز از نو تغییر یافته و این بار تاکید کرد سپاه ایران فردا مجددا ، حالت دفاعی اما دروغین بخود گرفته ولی بلافاصله با نزدیک شدن دشمن ، با تمام قوا و از همان سمت به آنان حمله ور شوند ، فرمانده جناح راست نادر ، حسینقلی خان زنگنه از خطه لرستان بود که در جنگ نهاوند با سپاه خود ، آسیب های فراوانی به عثمانیان وارد کرده بود و بشدت مورد علاقه نادر بود ، علیرضا پاشا برای سر این سردار لر ، پاداش قابل توجهی در نظر گرفته بود در بامداد سومین روز نادر در حالیکه هوا هنوز روشن نشده بود برای فریب دشمن دست به حملاتی محدود زد ، سرداران سپاه علیرضا پاشا که بعلت تاریکی هوا ، هنوز متوجه تغییر همه جانبه در سپاه ایران نشده بودند با همان آرایش روزهای قبلی خود و با اعتماد به نفسی که ناشی از پیروزی های دو روز قبل شان بود بی باکانه به دل سپاه ایران زدند که ناگهان با فریاد الله اکبر و فریادهای یامحمد و یا علی سپاه ایران تا آمدند که به خود بیایند از سه جناح مورد حمله ای سخت واقع ، و در نهایت نیز عاقبتی بجز سرهای شکافته و دست ها و کتف های قلم شده و شکم های دریده ، عایدشان نشد و لگد کوب سم اسب ها و چکمه های سربازان ایران گشتند ، در این هنگانه عظیم ، نادر همانند ببر خفته ای که دمش را لگد کرده باشند ، پیشاپیش سربازان خود مستقیما به قلب سپاه دشمن تاخته و با چرخش تبرزین معروفش از کشته عثمانیان ، پُشته می ساخت ، جنگ با شدت تمام تا یکساعت پس از اذان ظهر ادامه یافت و اینک آثار شکست در سپاه عثمانیان نمایان شده بود علیرضا پاشا که حیثیت جنگی خود را برباد رفته می دید برای دادن روحیه به سپاه خسته و درهم شکسته خود ، مانند نادر شخصا پا به میدان رزم نهاد ولی دیگر دیر شده بود و کار از کار گذشته بود ، او خیلی زود متوجه شد درگیری رو در رو با ایرانیان سودی ندارد لذا دستور عقب نشینی صادر کرد و سپاهیانش آرام آرام عقب نشستند 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
عشق ، ثروت ، موفقیت زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. به آنها گفت: من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم. آنها پرسیدند: آیا شوهرتان خانه است؟ زن گفت: نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته. آنها گفتند: پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم. عصر وقتی شوهرش به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت: برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل. زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: ما با هم داخل خانه نمی شویم. زن با تعجب پرسید: چرا!؟ یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت: نام او ثروت است. و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت: نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم. زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت: چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! ولی همسرش مخالفت کرد و گفت: چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟ فرزند خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد: بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود. مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت: کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست. عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید: شما دیگر چرا می آیید؟ پیرمردها با هم گفتند: اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند، ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست. ‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
ملانصرالدین برای خرید پاپوش نو راهی شهر شد. در راستهء کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها وجود داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند. فروشنده حتی چند جفت هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد. ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد؛ اما هیچ کدام را باب میلش نیافت. هر کدام را که می پوشید ایرادی بر آن وارد می کرد! بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا چیده شده بود و فرشنده با صبر و حوصلهء هر چه تمام به کار خود ادامه می داد. ملا دیگر داشت از خریدن کفش ناامید می شد که ناگهان متوجهء یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید. دید کفش ها درست اندازهء پایش هستند. چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس رضایت کرد. بالاخره تصمیم خود را گرفت. می دانست که باید این کفشها را بخرد. از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟! فروشنده جواب داد: این کفش ها، قیمتی ندارند! ملاگفت: چه طور چنین چیزی ممکن است؟! مرا مسخره می کنی؟! فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا قیمتی ندارند؛ چون کفش های خودت است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی...! این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست...! همیشه نگاه مان به دنیای بیرون است! ایده آل ها و زیبایی ها را در دنیای بیرون جست و جو می کنیم...! خوشبختی و آرامش را از دیگران می خواهیم! فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است..! 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
می دونی نصف بیشتر دلخوریات از آدما برمیگرده به خودت؟ اشکال کار درست از جایی شروع میشه که توو یه رابطه طرف مقابلتو شبیه خمیر بازی می بینی و میخوای اونو به شکلی در بیاری که دوست داری... شکل دادن یه خمیر لذت بخشه اما شکل دادن به یه آدم غیر ممکن... فرسوده ات می کنه و البته اون آدم رو هم... اینو یاد بگیر هر آدمی شکل خودشه... برچسب بد و خوب نزن رو آدما... اگر می تونی به همون شکل دوستش داشته باش اگر نمی تونی بی دلخوری، بی قضاوت بزارش کنار... آدما مشابه خودشون رو پیدا می کنن... شاید آدمی که الان کنارته و همیشه ازش دلخوری مشابهت نیست... به جای تغییر دادنش رهاش کن... یا اگه کنارش می مونی به همون شکلی که هست دوستش داشته باش... ساده بگم دوست داشتن به حرف راحته ولی در عمل سخت... دوست داشتن گاهی کنار یار بودنه، گاهی ازش دور بودن و به یادش بودن... دوست داشتن یعنی پذیرفتن خمیر مایه وجودی یه آدم بدون دست بردن به اصلش... نگاهتو به دوست داشتن عوض کن 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
هرگز پول را برای بیماری و مشکلات پس انداز نکن ،چون رخ می‌‌دهد... پول را برای عروسی، برای خرید خانه، اتومبیل، مسافرت و نظایر آن پس انداز کن وقتی می‌‌گوئی این پول برای خرید اتومبیل است دیگر به تصادف فکر نکن. منتظر هرچه باشی، همان برایت پیش می‌‌آید. منتظر شادی باشی، شادی پیش می‌‌آید. منتظر غم باشی، غم پیش می‌‌آید. منتظر آرزوی قلبی ات باش بی شک به حقیقت میپیوندد... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
در زمان یکی از شاهان، شایعه شد که شاه مرده. شاه به عواملش دستور پیگیری داد که کسی که شایعه را درست کرده پیدا کنند. پس از جستجو، به عامل شایعه پراکنی که یک پیرزن بود رسیدند.، و نزد پادشاه بردند. پادشاه به پیرزن گفت، چرا شایعه مرگ من را درست کردی، در حالی که من زنده ام. پیرزن گفت من از اوضاع مملکت به این نتیجه رسیدم که شما دارفانی را وداع گفته اید. چون هرکسی هرکاری که بخواهد انجام میدهد، قاضی رشوه میگیرد و داروغه از همه باج خواهی میکند و به همه زور میگوید، کاسبها هم کم فروشی و گران فروشی میکنند، هیچ دادخواهی هم پیدا نميشود، هیچکس بفکر مردم نیست و مردم به حال خود رها شده اند، لاجرم فکر کردم شما در قید حیات نیستی! ‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️رهبر معظم انقلاب: نگذاریم بالارفتن بخصوص در مورد ادامه پیدا بکند. ✅ واسطه‌‌گرى ازدواجها را راه مى‌‌اندازد. ⚠️ بعضی سنتهاى غلط در مورد ازدواج، مانع از رواج ازدواج جوانها است. ✍ حوزه انقلابی ▫️با توجه به کاهش جمعیت کشور بدلیل سیاست های غلط جمعیتی که ضربه سنگینی وارد نمود؛ ایجاد شرایط لازم برای رونق سنت ازدواج توسط تمام دستگاه های حکومتی و مردم عزیز کشورمان باید فراهم شود تا اشتباهات گذشته جمعیتی در فرصت کمتر از چهار سال جبران شود ▫️جمعیت کشور رو به نزول است و با وضعیت بسیار خطرناکی از کاهش جمعیت روبرو هستیم و در این شرایط افزایش ازدواج در کشور یک ضرورت فوری است و مسئولان باید با ایجاد زیر ساخت لازم، اقدام عاجل نمایند نشرحداکثری 🌹 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 کانال تربیتی نجوای عاشقانه (نماز و تربیت و مباحث روانشناسی خانواده) @najva14