eitaa logo
✨نجوای دل✨
101 دنبال‌کننده
234 عکس
13 ویدیو
7 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شهداء را شبِ جمعه همگی یاد کنید تا که در کرب‌وبـلا نــامِ شمـا را ببرند
سنگ اگر از عشق تو یک خوشه گندم ‌می‌دهد خوش به حالت که زمین ما ندارد حاصلی
از عشق تو ما بی سر و سامان شده‌ایم سرگـشته‌ی هر کـوی و خـیابان شده‌ایم مـأیـوس شـدیـم از وصـــالـت در شـهـر آواره‌ی در کــــوه و بـیــــابـان شـده‌ایم
حک شده در نامه‌ی اعمال من مشتی گناه کاش گوید هاتفی برگ سیه را باد برد🤲
هر گوشه‌ی این جهان نشان دارد عشق صـد حـرف بـرای عـاشـقـان دارد عشق پـیـونـد دو زوج در زمـیـن اسـت امــــا تـفـســیـر در اوج آســــمـان دارد عشق
"ای عشق شبیه سایه با من هستی" در شام دلم تو شمع روشن هستی هرگز نکنم تو را فراموش ای عشق اندیشه‌ی من تا دم مردن هستی
"ناگاه صدای خیس رعدی پیچید" تا غرش طوفانی دل را فهمید قلبم شده پازلی هزاران قطعه تا اشک به روی گونه‌هایم بارید
دلتنگی جـمـعـه‌هـا تلنبار شده دنبال تـو دل راهی بازار شده غافل، تو کجا و دیدن یار کجا آلوده کجا لایق دیدار شده؟؟
عالم همه مورند و فلک بنده‌ی توست خـورشـیـد شـعـاع رخ تابنده‌ی توست بـا ایـنکه ابــوتــراب گـویـنـد تــــــو را والله عـــلی(ع) نـام بـرازنده‌ی توست
شبیه شمع شد از عشق تو وجودم آب بگویم اینکه تو را دوست دارمت یا نه؟
مـا تـشـنه‌ی یک جـرعـــه نگاهیم هنوز تـــــو یـوســفی و مــا تـهِ چاهیم هنوز هر جمعه غروب چشم‌مان بارانی‌ست شرمـنده فـقط چشـــم به راهیم هنوز
پوتین به پا و اسلحه در دست‌های ماست سربازی امام زمان (عج) افتخار ماست
مـبـهــوت قـیـــام او هــمـه دنـیـا بـود امـــا بـــه خـــــــــدا نــگاه او والا بـود وقتی که امام سوی حق پر زد و رفت چـشـمـان جـهـان در غــم او دریـا بـود
در سوگ امام چشم‌مان بارانی‌ست چون نهضت او الــهی و قرآنی‌ست هر چند که خـاطره زیاد است امــا در اوج نـگاه او هــدف نورانی‌ست
از درد فــراق چـشم من بارانی‌ست دریـای دلـم بدون تـــو طوفانی‌ست با عکس حرم همیشه مانوسم چون داروی غمت فقط حرم درمانی‌ست
تـا سـرعـت تـنـد عـمـر را فـهـمـیـدم مـانـنـد درخــت بـیــــد مـن لـرزیـدم نزدیکی مـرگ را به خود حس کردم تـا مـوی سـفـیـد روی ســـر را دیـدم
گذشت عمر پر از اشتباه پی در پی امید من به دو خط روضه وقت تلقین‌است
که شانه‌های مرا می‌دهد تکان در قبر ‌و روضه‌های قدیمی که جزء تدفین‌است
برای لحظه‌ی مردن کمی بریزم اشک که مرگ بر سر من باز کرده بالش را
کجاست محتشم امشب به پا کند روضه؟ دلم به وسعت دریای بی کران تنگ است
قلم نوشت حسین و شکسته شد در هم تمام عالم هستی شبیه یک شیشه
اگر چه مردن در هر مصیبتت کم هست دلم خوش‌ست که توفیق گریه دارم من
برای روضه‌ی یابن الشبیب دلتنگم که اشک بی‌سبب از چشم می‌چکد امشب
شکست شیشه‌ی اشکم میان گوهرشاد نشد بخواهم از آقا برات کرب‌و‌بلا
سفید شد همه موهایم از فراقت یار خوشم که روی سرم یادگاریت دارم